ترجمهی چند شعر کردی از خالد بایزیدی
ترجمه شعرهای کوتاه طاهر آهنگری (شاعرمعاصرکرد – مهاباد)
ترجمه: خالد بایزیدی (دلیر) ونکوور
[clear]
[clear]
۱
[clear]
شاعری!
اینقدرتورا نوشت
تاکه شاعرشد…
شعرنیز…
اینقدرتورا درخودجاداد
تاکه شعرشد
[clear]
[clear]
۲
[clear]
ابری!
اینقدرشیفته ی باران بود
تاکه سرانجام
بامن گریست…
[clear]
[clear]
۳
[clear]
نه باریدند
آن ابرهای که
دلشان سرشاربود
ازبارش.
گاه که بغض مرادیدند
[clear]
[clear]
۴
[clear]
اینقدر!
بغض کرده بود
دلم.
پنجره مویه کرد
من وپنجره
هردو
چشم بانتظار
بسته شدن
[clear]
[clear]
۵
[clear]
مادرم!
برای نماز سرزمینم
خاک را
پهن می کند
بگاه نیایش هی آیـه الکرسی است
که پروانه می شود
وخاک نیز
که رنگ پروانه بخود می گیرد
[clear]
[clear]
۶
[clear]
دارم آب می شوم
کو!
وجبی خاک
برای مزارم
[clear]
[clear]
۷
[clear]
گریه را
فراموش کرده ام
باردیگر
تنهایم بگذار
[clear]
[clear]
۸
[clear]
گاه که
مادرم را
بخواب می بینم
بوی بهشت
به مشامم می رسد
[clear]
[clear]
۹
[clear]
کودتای شعر
تنها.
برای تسخیرکردن
دل توست
چه دیکتاتورمهربانی است
دلت…
[clear]
[clear]
۱۰
[clear]
شب!
درچشم انتظاری آفتاب
پیرمی شود
من نیز
اززمهریری نگاه تو
[clear]
[clear]
۱۱
[clear]
تاکه…
سوگ نامه ی گندم را
نبینی…
هرگز باوربه :
مرگ خاک نمی کنی
[clear]
[clear]
۱۲
[clear]
…زمستان
کدامین شعرم
گرم ات می کند
تاکه
آغوش…آغوش
واژه هایم را
برایت بسوزانم
[clear]
[clear]
۱۳
[clear]
روزی فرامی رسد
برای همه ی جهانیان
شعربسرایم
همکنون بی سرزمین است
قلمم…
[clear]
[clear]
۱۴
[clear]
خیابان تنهاست
چشم بانتظار
گامهای توست
[clear]
[clear]
۱۵
[clear]
بوی عطر
تمام حجم خیابان را
دربرگرفته
اما!
هیچ عطری
بوی عطر تورا نمی دهد
[clear]
[clear]
۱۶
[clear]
گاه کوچ
هیچ کفشی
به پایم نمی شود
[clear]
[clear]
۱۷
[clear]
به خواب هم
قاچاق است
رویای سرزمینم
[clear]
[clear]
۱۸
[clear]
سرزمینی
ترحم داشتم
آنگاه
بخاکم سپردند
[clear]
[clear]
۱۹
[clear]
به اندازه ی
برگهای ریخته شده ی
پائیز
مرده ام…
[clear]
[clear]
۲۰
[clear]
کفن اش
بوی آفتاب را
می داد
پنجره….
[clear]
[clear]
۲۱
[clear]
درسوگ «باد»
آفتاب
فاتحه را
برای باد
قرائت می کرد
[clear]
[clear]
۲۲
[clear]
پنجره بسته شد
«باد»
مجلس ترحیم ای
برای خود گذاشت
[clear]
[clear]
۲۳
[clear]
برای موزه خانه هم نمی شود
این ساعت قدیمی
مدام! عقربه اش روی ۶۶
ایستاده است
[clear]
[clear]
۲۴
[clear]
امروز!
مادرم گریسته بود
ازسنگ مزارش
آب می چکید
[clear]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید