دروازهشان را گل زدند، ما بردیم!
آیا ناحق بود این برد؟ آیا حوادث گاه کاری میکنند که سرنوشت تغییر میکند؟ آیا این نیز رخدادی است غیرمنتظره از جنس خوب، از میان غیرمنتظرههای خانمان برافکن، که باید به فال نیک گرفت، برای ما؟ آن سوی قضیه در این میان به کجا میرود؟ آن بازیکن مراکشی تا پایان عمر شماتت یک کشورش را با خود خواهد داشت. و بیشتر با خود. اما این نیز رخدادی نیست؟ برای او و برای تیمش؟… میماند که چگونه آن را به ممکنی تبدیل کرد.
ایران بُردَش را نه فقط به علت این خطای بازیکن مراکشی که بخشاً به سبب مهارتهای دروازه بان ایران، علیرضا بِیراوند -۲۵ ساله، با قدی بلند به بلندی خواهشها و ارادهاش- میبایست دانست که سخت، در شرایطی بسیار ناگوار، با کار در پستترین مکانها، با خوابیدن در میان زبالهها، و اما با پشتکار و عشقی که از کودکی به فوتبال داشت و برسر آن تمام نوجوانیاش را با پدر درگیر بود، خود را در شرایطی ناگوار میاندازد تا بتواند به هدفش برسد و این چالشها او را به درجاتی میرساند که بازی بینظیر هاف تایم اول مراکش را با حملات پی در پی پس می زند: «من حتی وقتی برای نوجوانان نفت بازی می کردم خوابگاه نداشتم. جایی نداشتم که شبها بخوابم. برای خواب حدود سه ماه خانه عمهام بودم ولی خب بیشتر از این نمیشد آنجا ماند، چون اذیت میشدند. بعد از اینکه از خانه عمه ام بیرون آمدم به خاطر اینکه جایی برای خواب داشته باشم رفتم برای یک کارواش کار کردم. بعد از کارواش به یک پیتزافروشی میرفتم و کار میکردم. من حتی در تهران رفتگری هم کردم. همیشه و همه جا اینها را میگویم و هیچ وقت فراموش نمیکنم؛ مخصوصا رفتگریام را. من افتخار می کنم که این کارها را انجام دادم و خدا را شکر خداوند مزد زحمات و زجرهایی را که کشیدم به من داد.( فرازی از مصاحبهی بِیراوند با “همشهری تماشاگر”).
و عامل مهم دیگر انتخاب یک مربی (کارلوس کیروش) که کارش را بلد است، درسش را خوانده است، تجربه ی فراوان بینالمللی داشته است تا تیم ایران را به مرحلهی جام جهانی برساند. این یعنی: خواست، فراهم کردن امکان، انتخاب یک فرد کارآمد برای تعلیم در کنار انگیزه و عشق بازیکنان و علاقهی مردم ایران برای اینکه جای واقعی خود را بیابند. از این وانفسا بیرون آیند. حاکمانی داشته باشند که به آنان افتخار کنند. موفقیت تیم ملی فوتبال ایران، دور از آن ناسیونالیسمی که به فاشیسم میگراید، یک خواست عمیق مردم ایران است برای تغییر، برای پیشرفت، برای جهش، برای بازیابیِ واقعی خود و مهارتهای خود، برای حس بودن، شدن، و به یک کلام خود را حس کردن، خودِ واقعی.
و حالا چرا نه که در فوتبال.
این که با چه انگیزه ای دولت ایران در این ساحت ملی نیرو می گذارد و به گفته هایی هدف، فراهم آوردن یک جو ناسیونالیسم ابزاری است تا خود را در جهان به نیکی عرضه کند، بگذار هرچه که می خواهد باشد. نخست اینکه این حناها دیگر رنگ ندارد. آش بیشتر از آن شور است که بخواهی سرپوش برایش بگذاری. دیگر اینکه با هرهدفی در ساحتی از امور مملکت اگر کاری مثبت صورت می گیرد می بایست آن را اگراندیسمان کرد. نمونه ای برای نمایش ناهنجاری و ناسلامتیِ همه ی بخش های اساسی کشور.
نتایج تربیت تیم فوتبال ملی ایران، از جمله راه یافتن به جام جهانی، می تواند نمونه ای باشد در دیگر ساحت ها. در بخصوص اقتصاد، در تولید نیازهای اساسی کشور که پایه و اساسِ رشد و پیشرفت در زمینه های دیگر است. که پایه و اساس است برای بهبود روابط بین المللی. که پایه و اساس است که فقر از میان برود. که اعتیاد رنگ ببازد. که فحشا و کارتون خواب و کولبری ناپدید شود. که مردم فرصت کنند سواد و علم خود را افزایش دهند. که نبود غم نان شب و مکانی برای خواب مردم را در سطح عقب مانده ترین آدم ها نگاه ندارد.
کم نداریم کارشناسانِ ایرانی که در سراسر دنیا رکوردها را شکسته اند. ایرانیان در همه ی زمینه ها، براساس آماری که آمریکا دو- سه سال پیش داده بود، در همه ی حوزه ها رتبه های اول را دارند، در میدان های دانشگاهی، ناسا، تولید، بیزینس، هنر و غیره. حتی نامی خوش دارند در پرداخت مالیات هایشان به موقع و به درستکاری در همه زمینه ها.
کارشناسانِ ساکن در ایران نیز بسیار متبحر هستند اگر استفاده ی بهینه با انگیزه های سالم سازی انجام گیرد.
این موفقیت تیم ملی ایران برای بالا کشاندن خود به سطح جهانی می تواند در همهی زمینهها در ایران صورت گیرد اگر نمایندگان حقیقی مردم کرسیهای قدرت را در دست داشته باشند، اگر انگیزه های مردمی حاکم شود، اگر کارشناسانِ واقعی بر سرکار آیند، اگر دست سیاه رانت خواران و دلالان بریده شود، اگر…..
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
مهین میلانی: روزنامهنگار آزاد، نویسنده، مترجم، عکاس، گرافیست و فارغالتحصیل روزنامهنگاری و جامعهشناسی از تهران و پاریس است. در ایران با روزنامههای آدینه و دنیای سخن، جامعهی سالم، ادبیات اقلیت، شرق، و…فعالیت داشته است. در فرانسه با روزنامههای فرانسوار و لوپوان. در کانادا با نشریات لووار، جرجیا استریت، کامان گرانت، نورت شور، میراکل، شهروند بیسی، رادیو زمانه و بسیاری نشریات دیگر.
کتاب “کنسرت در پایان زمستان” از اسماعیل کاداره نویسندهای که بعد در سال ۲۰۰۵ برندهی ادبی “من بوکر پرایز” شد را از زبان فرانسه به فارسی در ایران ترجمه کرد و نشر مرکز آن را به چاپ رساند. صدها مقاله، گزارش، نقد ادبی و ترجمه به زبانهای فارسی، انگلیسی و فرانسه به چاپ رسانده است. با مجامع ادبی کانادایی و ایرانی در کانادا فعالیت های زیاد داشته و بارها برای داستان خوانی و شعر خوانی توسط آنها دعوت شده است. در سال ۲۰۰۴ به عنوان مدیر هنری فستیوال قصه خوانی ونکوور استخدام شد و چندین سال در فستیوالهای فیلم و جاز این شهر سمتهایی در بخش مطبوعات داشته است. در اولین فستیوال فیلم به زبان فارسی در ونکوور به عنوان یکی از قضات در داوری فیلمها شرکت داشت.
مهین میلانی کتاب “تهران کوه کمر شکن ” را در سال ۲۰۰۵ آغاز به نگارش کرد. نگارش آن متوقف شد تا سال ۲۰۰۹ و در سال ۲۰۱۰ اولین بار به چاپ رسید. این کتاب از طریق آن لاین به فروش میرود. به تازگی نشر زریاب افغانستان کتاب ” تهران کوه کمر شکن ” را منتشر ساخته است. مهین میلانی هم اکنون چندین مجموعهی داستان کوتاه، شعر و رمان در دست انتشار دارد.
عکاسی و گرافیک دو رشته ایست که بخشی از تحصیلات و فعالیت های حرفه ای مهین میلانی را به خود مشغول داشته و با نشریات گوناگون به عنوان طراح گرافیست و دیجیتال آرتیست و عکاس همکاری داشته است.
http://milanimahin.blogspot.ca/
http://vancouverbidar.blogspot.ca/
[email protected]