دو شعر از زینب فرجی
۱
هر آیهای که برلبان خونیات جاری باشد
یعنی زندگی زیبا نیست؟
یعنی اینکه پیام موعود رسیده است؟
من ماه غمگینی هستم
که تاریخ بیهقی را گاه گداری ازبر میکنم
و صلوات می فرستم
برای سلامتی شیرزنی چون مادرم،
مادرم باران است
مادرم درخت پرباریست با میوههای شیرین و کال.
کاهنان مصر کدام الهه را برای پرستش انتخاب خواهند کرد؟
در دلم ماری پیچیده خوابیده،
کمکم کن کلاهم را بالا بیاندازم
و دیگر زن خدمتکاردستشوییهای عمومی نباشم
من ازقضاوت چشمها میترسم
از اینکه برادرم غیرت خرج بدهد برای همسرش
نمیدانم این اعتراف به ضرر من تمام میشود
بگذار قطار را اختراع نکنیم ریلها را با سرعت نچینیم
جلوی عروس ودامادی
که تازه از بازار برده فروشان گریختهاند
نترس یعقوب
من یوسف تونیستم
من یوسف چاه تو هم نیستم
بترس از روزی که دعای امن یجیب ورد زبان بدکارهها باشد
مرا همین جا کنار قبر شوهرم پیاده کن
می خواهم یک کشیده بخوابانم دم گوشش
او که رفته زن دوم گرفته است
انگشتهایم را می کشم روی سنگ
بعد خودم را از خجالت میمکم
حالا تو بلندشدهای و میگویی
اینجا پراز عقرب ومورچههای عاشق است
بخواب
دوران قرون وسطا بهسر رسیده
کسی که گور نداشته باشد
کفنش کجاست؟
کفشهای اسپورتم را روی زمین میکشم
و از دست تو و میهمانهای ناخوانده
میوههایت را به هوا پرتاب میکنم
من سی سالم است که دنیا را ندیدم
سوار مترو نشدم
با ملوانها
با ناخداها سلام و احوالپرسی نکردم
یاد عروسکهای خیمه شب بازی بخیر
اگرمذکر
اگرمذکر مذکر نبودم
می توانستم دوچرخه سواری کنم روی کوهها
و پسری به دنیا بیاورم
که شعرهایم را بدزد و یک تف بنداز
پشت سر مسافری .
۲
این خیانت
که به در ودیوار خانه پاشیده شده است
ازصورت شما بعید بود
و اسید نامی است
که روی گنجشکها
که روی من
که روی خواهرزادهام مالیده میشود
و بعد ماتیک قرمزی
روی لب
روی سینه آویخته است
دختری مجرد دارد در این تیمارستان
چنگ میزند
به من
با آواز
کشته شدن در وسط باغچهای
که ماه پیشانی
درخت آن است
چه جراحت عمیقی
برسطح دهان ودندان ما میگذارد
آوا کیست؟
آوا کیست؟
نکند نمایندهی ماست درمجلس شورای اسلامی
ببخشید
که حالا ناچارم
که مغزتان را
از روی آسفالت خیابان جمع کنم
آه
آوای رفته برباد
باد
باد
من ازتغییرتاریخ رنگ عوض میکنم
من ازتعبیرتاریخ، می ترسم
تقویمها را
از روی میزی که چیزی نشان نمیدهد
بردارید
اینجاهیچ ممیزی درکار نیست
بگو پروندهام را به دوران قبل از میلادی ببرند
که لااقل آسم نگیرد
سگ را
اسبی با دوبال زخمی را
تلویزیون را می بندم
و در تختخوابم منتظر
انفجاری هستم
که زمین راتکان دهد
که سیاست را تکان دهد
و آزادی را…
ما برچیده شدیم
ما می لولیم
راستی کارگران صدای ظریفی دارند
آقای ظریف؟
تکان داده میشویم
به چند زبان زندهی جهان
و چای مینوشیم
از زاینده رود
از اورمیه که مرده است
باران که نمی آید
زخمهای ما کاریتر میشوند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید