سه شعر از هنگامه هویدا
هنگامه هویدا، شاعر، مترجم و پژوهشگر، متولد سال ۱۳۵۷ تهران است. او دانشآموختهی زبان و ادبیات فارسی و هماکنون مشغول به تحصیل در حوزهی انسانشناسی دانشگاه سوربن فرانسه است. از او تاکنون سه مجموعه شعر و دو مجموعه ترجمه از شعر فرانسه منتشر شده است.
عنوان آثار منتشر شده:
- از من داخل شهر آلام می شوند؛ نشر مروارید
- بنبست مادموازل سرخاب؛ نشر دارینوش
- فرار از پلههای اضطراری؛ نشر فصل پنجم
- از ما دو نفر کدام یک غایب است؟(آنتولوژی شعر معاصر فرانسه)؛ نشر قصل پنجم
- بگذار با هم بباریم(گزیده ی اشعار ژان کوکتو)؛ نشر مشکی
سه شعر از آخرین کتاب او
۱
وقتی آن نظم ساختگیات را به اشیا تحمیل میکنی
به لباسها، چوب لباسیها
به کتابها، فنجانهای چای و آن قندان سرامیک با گلهای قرمز، آبی، سبز
و وقتی روی آن کاناپه لم میدهی
یک پا روی پای دیگر
دیکتاتور خانگی! یک روز یادت خواهد رفت آن پنجره را ببندی
و آن پردهی سرکش توری را
و کنترل را به دست میگیری
۱ ۲ ۳
۱ ۲ ۳
۱ ۲ ۳
کدام دیکتاتوریست
که روزی آرزوی پیامبر شدن نداشتهاست؟
و کنترل میشود عصایت
و حواست نیست
که در قلمرو ات
باد
قیام کردهاست
و پرده چون ژاندارکی نیمه عریان
در صف اول مبارزین…
کاغذها در هوا پخش میشود
و تو را صدای شکستن یک گلدان به خود میآورد
سرت را بلند میکنی؛
خدای من چه آشوبی!
و نگاه میکنی
به پنجره، به پرده
و رقص زنده باد آزادیِ آن در میانهی یک در نیمه باز!
۲
و مرگ از آنجا آغاز شد که از آن گریختی
نیمه شب
پنجرهای بر دوش
دیواری بر پای
هیهات! هیهات!
زندان را به کجا می بری زن؟
می ترسی خانهات
بی مرز، برهنه
مانند تن یک روسپی
زمینی باشد خوابیده در بستری سخت و سنگلاخ
زیر پایت سنگ!
آسمانت سنگ!
و بالشت از سنگ!
از چه می ترسی زن؟
از سنگ؟
۳
این جنگها دیگر به پایان نخواهد رسید
جهان چه شکل بیهودهای خواهد داشت
اگر نشود نام تو را بلند صدا زد
ماریانو
لاکپشتهای غولپیکر که از آب بیرون آمده بودند
تمام زندگی ما را بلعیدند
ما رو به دیوارهای آهنی آروارههای آنها
به لمس تن صدف ها فکر میکنیم
زیر انگشتان ماسهای پاهایمان
و به چشماندازی
که تمام پیرامون را در خود جای میدهد
من فکر میکردم اسم تو پایان تمام جنگهاست
اما این جنگها…
این جنگها…
این جنگها…
در هفتهای سر بریدهی خالی از روز
این جنگها…
بی پایانند
به خاطر بیاور قصهی آن مردی را
که صلیب را به شمشیر
و شمشیر را به تازیانه بدل کرد
و آن خطوط قرمز بر هم نشسته و
در هم شکسته
روی شانههای شبی
که ستارههایش را در مشت
پنهان کردهاست
و آن سکوت
آن سکوت بلند
مرا از تکرار نامت پرهیز میدهد
ماریانو
گفته بودی
جهان بی شمار شکل دارد
و بی شمار نام
و تو هر نامی را که به زبان میآوری
نام من است
تو ای تداعی ناهمگون جهان و چشمانداز و زیبایی و جنگ جنگ جنگ!
نمیدانم که این تاریکی به کدام سمت خواهد راندمان
و خضری را که خود راه گم کردهاست
کدام ستاره به مقصد خواهد رساند
اما یادت بماند
من چشمانم را
میانهی راه میگذارم
مثل نشانهای
یا که فانوسی
که سرانجام روشنایی ردی را
به اینجا
این جهان زیرین خواهد رساند.
[soundcloud id=’473750652′]
[soundcloud id=’473750649′]
[soundcloud id=’473750640′]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید