«شعر، دفتر خاطرات من نیست»
« من طبیعتا میگویم شاعر باید تفکّر و اندیشه داشته باشد. باید مطالعه کند و شعرش دارای لایههای فلسفی و جامعهشناختی باشد. امّا در کنار اینها از شعر ایدئولوژیزده لذّت نمیبرم. شاعر کارش نقد است و حرکت. اگر تنها یک اندیشه را قبول کند و شعرش از عدم قضاوت به سمت تبلیغ یک حزب یا گروه یا ایدئولوژی برود دیگر فاتحهی وجه هنریاش خوانده است. این موضوع چند علت دارد. اول آنکه شعر از وجه هنری خود به سمت شعارزدگی میرود و تصاویر و کشفهای شاعرانه، جایشان را به مانیفستهای فلسفی و سیاسی میدهند. و نکتهی بعدی آنکه هنرمند دچار تعصّب بر روی اندیشه و ایدئولوژی خاص میشود که به او اجازهی دیدن یک ماجرا از زوایای دید گوناگون را نمیدهد.» اینها را کسی میگوید که به عنوان یکی از شاعرانِ مردمی و پرمخاطبِ امروز ایران شناخته شده است. شاید یکی از مهمترین ویژگیهای شعر سیدمهدی موسوی همین باشد که با وجود سیاسی و معترض بودن غالبِ مضامینش، نه تنها به سمت شعارزدگی نرفته است که سعی داشته تجربیات جدیدی را نیز بهخصوص در حیطهی زبان در شعر کلاسیک ارائه کند تا با شعاری شدن فاصلهی خود را حفظ کرده باشد. با او به بهانهی مجموعه شعر “دلقکبازی جلوی جوخهی اعدام” که اخیرا به چاپ رسانده است، گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید.
توضیح اینکه این کتاب برای ایرانیانِ خارج از کشور از سایت آمازون قابل تهیه است و در داخل کشور نیز بهطور زیرزمینی چاپ شده و از دستفروشهایی که کتابهای ممنوعه به فروش میرسانند قابل خریداری است. سیدمهدی موسوی نسخهی الکترونیکی این کتاب را برای هموطنان داخل ایران بهطور رایگان روی کانال تلگرام خود به آدرس: t.me/seyedmehdimoosavi2 ارائه کرده است.
* * *
از کتاب “دلقک بازی جلوی جوخهی اعدام“ بگویید، واکنش منتقدین و دوستدارانتان به کتاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
کتاب “دلقکبازی جلوی جوخهی اعدام” در بین مخاطبین، بازخورد خیلی خوبی داشت. . شاید یکی از علّتهایش این بود که برای اوّلین بار شعرهایم بدون سانسور و به طور کامل، به دست مخاطب میرسید. از آنطرف در کنار اشعار جدید و قدیمیهای منتشرنشده، چند شعر مطرحم را (که قبلا با حذف کلماتی در کتابهای قبلی چاپ شده بود) در این کتاب به طور کامل منتشر کردم که با توجّه به خاطراتی که مخاطب با این شعرها داشت باعث استقبال بیش از پیش از کتاب شد..
امّا این تمام ماجرا نیست. . متاسفانه به علت مشکلاتی که من در ایران داشتهام و مجوز نگرفتن کتابهایم در ایران، این کتاب در داخل کشور، تنها در کنار خیابان و توسط دستفروشها به دست مخاطب میرسید و از هر برنامهی رونمایی، نقد و…. محروم بود. حتی دوستان ژورنالیست در خبرگزاریهای مستقل داخلی، هیچ خبری از انتشار آخرین کتابم منتشر نکردند. از آن تلختر رسانههای خارج از کشور بودند که آنها نیز هیچ نقد و خبری (حتی منفی) دربارهی کتاب ننوشتند. همزمان با چاپ کتاب، تلگرام را هم در ایران فیلتر کردند و کتاب که به صورت رایگان (برای دانلود داخل ایران) در کانال تلگرامم بود نتوانست مثل کتاب قبلیام (گفتگو در تهران) پخش شود و به دست همهی مخاطبان برسد.
اما با تمام این دشواریها خوشحالم که اکثر مخاطبان و منتقدان از کتاب راضی بودند.
از دید من، شعرهای شما در عین معترض بودن به وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران، بسیار تلخ اند. دوست داشتم بدانم که امید چه جایگاهی در دیدگاه های خود شما به عنوان یک شاعر مردمی دارد؟
من قبول دارم که مهدی موسوی فرد شاید بدبین (خودم میگویم واقعبین!) و تلخی است و کلا نگاه انتقادی دارد. در قیاسی معالفارق میتوانم دیدگاه خودم به زندگی، سیاست، هنر و… را با نگاه “وودی آلن” در سینما مقایسه کنم. طبیعتا من در کتابهایی که در دههی هفتاد چاپ کردهام آدم امیدوارتر، پرانرژیتر و جنگجوتری بودهام. امّا تجربیات وحشتناکی که در دنیای هنر، زندگی شخصی، برخورد با اجتماع، مسائل سیاسی و… داشتهام مرا منتقدتر و ناامیدتر کرده است.
زمانی که من شروع به شعر گفتن میکنم، راوی و زاویهدید میسازم. شخصیت و روایت میسازم. دیالوگ مینویسم. و در واقع جهانی جدید را خلق میکنم. طبیعتا ممکن است نظریات راوی یا شخصیتها با فرد “مهدی موسوی” متفاوت باشد چون شعر، دفتر خاطرات من نیست. ولی طبیعتا در تمام آثارم ردّپایی از نگاه فلسفی مهدی موسوی به جهان وجود دارد و نمیشود آن را انکار کرد.
امّا در کنار اینها باید بگویم همین که من دارم شعر میگویم و مینویسم و کتاب منتشر میکنم، یعنی آدم ناامیدی نیستم. آدم ناامید دیگر تلاشی نمیکند. یا رها میکند و منتظر مرگ میشود. یا خودش را با زندگی عادی و شکم و زیرشکم مشغول میکند تا درد را فراموش کند. من تلخ و بدبینم امّا هنوز امید در بسیاری از سطرها و جملاتم و مهمتر از آن روش زندگیام دیده میشود.
داشتن ایدئولوژی چه تاثیری بر شعر شاعر می گذارد؟ آیا ایدئولوژیک بودن شاعر می تواند به موفق بودن او در مسیر نوآوری کمک کند؟
من طبیعتا میگویم شاعر باید تفکّر و اندیشه داشته باشد. باید مطالعه کند و شعرش دارای لایههای فلسفی و جامعهشناختی باشد. امّا در کنار اینها از شعر ایدئولوژیزده لذّت نمیبرم. شاعر کارش نقد است و حرکت. اگر تنها یک اندیشه را قبول کند و شعرش از عدم قضاوت به سمت تبلیغ یک حزب یا گروه یا ایدئولوژی برود دیگر فاتحهی وجه هنریاش خوانده است. این موضوع چند علت دارد. اول آنکه شعر از وجه هنری خود به سمت شعارزدگی میرود و تصاویر و کشفهای شاعرانه، جایشان را به مانیفستهای فلسفی و سیاسی میدهند. و نکتهی بعدی آنکه هنرمند دچار تعصّب بر روی اندیشه و ایدئولوژی خاص میشود که به او اجازهی دیدن یک ماجرا از زوایای دید گوناگون را نمیدهد.
البته باز هم تاکید میکنم که تفکر و جهانبینی داشتن هنرمند بسیار هم لازم و ضروری است. مشکل در سیاه و سفید دیدن ماجراها و سینه زدن زیر علم گروهها و نحلهها است که هنر را از وظیفهی اصلیاش دور میکند.
مسیری که شعر ایران بخصوص شعر کلاسیک را به نوآوری وادار کند به نظر شما چه مسیری است؟
شعر کلاسیک ایران باید به طور کامل پوستاندازی کند. سالها شاعران کلاسیکسرای ما مطالعهی خود را بر روی انوری و منوچهری و شمس قیس رازی متمرکز کرده بودند و با افتخار میگفتند که هیچ فیلمی ندیدهاند یا کتاب جدیدی نخواندهاند. الان به جز بچههای غزل پستمدرن (غزل پیشرو) من هنوز هم در کلاسیکسرایان، آن عزم جدی را برای نوآوری نمیبینم. اصلا بحث شعر پستمدرن نیست. شعر امروز نباید به عناصری مثل زاویه دید، فرم، روایت، لحن، شخصیتپردازی، زبان و… بیتفاوت باشد. اما چیزی که من در آثار شاعران کلاسیک میبینم همان تقلید شعرهای بزرگان ادبیات است حالا با کلماتی کمی تازهتر.
شاعران جریان “غزل پستمدرن” کمی وضعیتشان بهتر است و نسبت به این مسائل بیتوجّه نیستند امّا بسیاری از آنها هم دچار تقلید شدهاند. حالا شاعر نئوکلاسیک از حافظ و سعدی تقلید میکرد و بچّههای نسل جدید غزل پستمدرن از بزرگان این جریان. در صورتی که باید بروند مطالعه کنند، زحمت بکشند و راه خودشان را پیدا کنند. نه اینکه محور جانشینی کلمات را بگذارند جلویشان و شعر تقلیدی بسازند و حتی مقالههای دههی هفتاد من را نخوانده باشند چه برسد به دیوانهای شاعران کلاسیک و فلسفه و زبانشناسی و… البته تقلید در ابتدای راه بد نیست. من خودم هم در نوجوانی از بسیاری شاعران بزرگ تقلید میکردم امّا آدم جایی باید راه خودش را پیدا کند نه اینکه ده تا کتاب چاپ کرده باشد ولی نهایتا مقلّد خوبی باشد و حتی نداند فلسفهی جریانی که دارد در آن نفس میکشد چیست و فکر کند شعر پستمدرن یعنی بازی زبانی یا آوردن کلماتی که خطّ قرمز هستند!!
البته بگویم که بسیاری از این نقدها به شاعران سپیدنویس هم وارد است. کلّا نسل جدید ما با بحران مطالعه و پشتکار روبرو است. بحران مطالعه از آن جهت که هنرمند جوان به جای خواندن کتاب، اطلاعات شتابزده، سطحی و گاهی غلط را از شبکههای اجتماعی دریافت میکند و بیشتر از مطالعه به فکر ارائه و نمایش خود است. و بحران پشتکار از آن جهت که بسیاری جوانهای بااستعداد را میبینم که به جای تمرکز بر روی ادبیات، درگیر حواشی میشوند و صبر و حوصله پیشه نکرده و میخواهند یکشبه معروف شوند. و متاسفانه خیلی زود هم اقناع شده و از عرصهی ادبیات کنار میروند.
غزل پست مدرن چه رابطه ای با تاریخ ادبیات ما دارد؟ به نظر شما دنبالهی طبیعی ادبیات ما است یا یک جهش ناگهانی بزرگ به مسیری دیگر؟
اتفاقا اوّلین مقالاتی که من پیرامون غزل پستمدرن در دههی هفتاد نوشتم، مقالات “تبارشناسی غزل پستمدرن” بود. بسیاری از تکنیکهایی که ما امروزه در غزل پستمدرن استفاده میکنیم (نظیر “سحر حلال” و…) در تاریخ ادبیات ما سابقه دارد. حتی شکستن قالب و گذر از قوانین در تعامل فرم با محتوا بینظیر نیست و ما شاهدهایی از حافظ، مولوی و… داریم. در عرفان ما نیز به خاطر آن عقلگریزی که در ذاتش هست جملات و اندیشههایی مشابه نظریات و متون پستمدرن کم نمیبینیم. امّا نباید یادمان برود که ما از مسیر دیگری به ادبیات پستمدرن رسیدهایم و اتفاقا نقد فراروایتهایی نظیر عقل، علم و… در پستمدرنها ریشهای کاملا فلسفی دارد. از طرف دیگر، امروزه آن تکنیکها، فقط آوردن یک کلمه برای نوآوری در شعری از یک شاعر نیست. بلکه تکنیکی است که کاملا با تفکّر و اندیشهای خاص در بسیاری از آثار هنرمندان این جریان دیده میشود. مثلا اگر “مصدر جعلی” ساختن از اسامی، در اشعار “طرزی افشار” یک تفنّن و نوآوری است . ( مثلا سفریدن و تبریزیدن و.)!! در غزل پستمدرن بخش کوچکی از ترفندهای زبانی در واحد کلمه است (ترفندهای زبانی میتوانند در سطح واج و جمله نیز رخ دهند)) و پشت آن تفکّر و محتوا است و اگر هنرمندی در زبان دست میبرد مقصودش بیان موقعیت یا حسّی است که در زبان نرمال نمیگنجیده است.
از آنطرف، ما در شعر آزاد “دکتر براهنی” را داریم که قبل از به راه افتادن جریان “غزل پستمدرن”، خودش و بعدتر شاگردانش به شعر زبانگرا و پستمدرن در ایران پرداخته بودند و طبیعتا تلفیق این تفکر و تکنیکها با قالب بومی شعر فارسی، عجیب و دور از انتظار نبوده است. به قول مرحوم “علیرضا نسیمی” : ما [غزلسرایان پیشرو و متفاوت]] فرزندان ناخلف شعر آزاد هستیم! و شاید غزل پستمدرن بیش از شعر کلاسیک، نگاه و تکنیکهایش، وامدار جریانهای پیشروی شعر آزاد باشد و از آنها تاثیر پذیرفته باشد. و از همین رو است که در دهه ی هفتاد و هشتاد، استقبال شاعران آوانگارد شعر آزاد، نسبت به غزل پستمدرن، بسیار بیشتر از اساتید شعر کلاسیک بود.
چقدر اهمیت دارد “در حوزهی موسیقی” خوانندهی اثر شما چه شخصی باشد؟
شاید در حوزهی موسیقی، اوّلین قدم آن باشد که خوانندهای کار را بخواند که جنس موزیک و صدایش با شعر من هماهنگ باشد و درک خوبی از اثر من و جریان غزل پستمدرن داشته باشد. من قبول دارم که درک لایههای معنایی اشعار من ساده نیست و کلّا نیز اجرای آثارم دشوار است و همهپسند نیست. پس اینجا آگاهی خواننده (یا آهنگساز)) خیلی مهم است. از طرفی دیگر، توانایی صدای خواننده و تکنیکهای او اهمّیت زیادی دارد. چون مخاطب، زیباترین اشعار را هم با صدایی بد نمیپسندد.
امّا بخش دیگری از انتخاب خواننده، به مسألهی مخاطب داشتن او، سیستم پخش آثارش، ساختن ویدئو برای موزیکها و… برمیگردد. من اشعاری داشتهام که خوانندگانی بسیار خوب با ملودیهایی متفاوت و زیبا خواندهاند، امّا چون مخاطب و مدیر برنامه نداشتهاند و سیستم پخش و روابطشان با سایتهای موزیک و شبکههای ماهوارهای ضعیف بوده متاسفانه کار شنیده نشده است. این تقصیر خواننده نیست و متاسفانه به وضعیت نابسامان موسیقی امروز ما برمیگردد.
من خودم معمولا اگر خواننده را نشناسم از او درخواست میکنم که آدرس یک موزیک یا ویدئوی اجرا شدهاش را بفرستد. اگر با جنس صدایش یا نوع موسیقیاش مشکل خاصی نداشته باشم و سر مسائل مالی نیز به توافق برسیم کار به خواننده واگذار میشود و از دست من خارج میشود. امّا متاسفانه گاهی میبینیم که خوانندهی خوبی که کارهای قبلیاش موفق بوده از پس اجرای کار من برنمیآید یا حتی شعر را غلط میخواند! و اینجا مخاطب به من حمله میکند که چرا شعرم را به این خواننده سپردهام. بیخبر از روند واگذاری ترانه در ایران و سیستمی که پس از واگذاری ترانه، نقش ترانهسرا در تولید اثر تقریبا حذف میشود. البته خوانندگانی هم بودهاند که در تمام زمان شکلگیری موزیک در تعامل بودهایم و طبیعتا حاصل کار، آثار بهتری بوده است.
شاعر شدی ولی ادبیات درد بود!
این کتاب عالیه! ممنون از شما.
مصاحبه خوبی بود. ممنون از شما با امید موفقیت روزافزون برای هنرمند عزیز کشورمون👍