چند شعر از شوکا حسینی
شوکا حسینی متولد تهران، از دوران نوجوانی شروع به شعر گفتن کرده است. در ابتدا شعر موزون می گفته که میتوان گفت تلاشهایی در زمینهی شعر کلاسیک فارسی بوده و خودش معتقد است که الزاماً نمیتوان نام شعر بر آن تجربهها و تقلیدها گذاشت. در رشتهی زبان و ادبیات فارسی تا دورهی کارشناسی، تحصیل کرده است. در این دوران با شعر سپید فارسی و شعر جهان آشنا شده و شروع به نوشتن شعر در این فرم کرده است. کارشناسی ارشد زبانشناسی را بلافاصله بعد از اتمام کارشناسی ادبیات شروع کرده و این دوران را مقارن با کنکاش اش در شعر فارسی و ظرفیتهای زبان فارسی می داند. معاشرت با شاعران و نویسندگان به نام و با دانش را سبب آگاهی یافتن بیشترش در حوزهی ادبیات می داند و در این باره می گوید:”من این شانس را داشتم که از دانش این افراد بدون واسطه، آگاه شوم و شعرم مورد نقد و بررسی آنها قرار بگیرد. در همین زمان مجموعه شعرم با نام «زمین کرهای سیاسی بود» منتشر شد. استقبال از شعرها نیروی محرکهی خوبی بود برای اینکه به شعر جدیتر بپردازم. نقدهای زیادی بر این کتاب نوشته شد، در مجلات گوناگون منتشر شد و به چند زبان ترجمه شد. این برای شاعر جوانی مثل من خوشایند بود تا اینکه کتابم توانست جایزهی شعر شاملو را نیز از آن خود کند. هر چند که بر این جایزه نقدهای بسیاری وارد است اما از آنجایی که داوران در خور آن جایزه، همچون دکتر فرزان سجودی، هوشنگ چالنگی، لیلی گلستان، عنایت سمیعی به این کتاب رای داده بودند، برایم خوشحال کننده بود.”
از تابستان سال نود و چهار وارد حوزهی پژوهش در شعر اجرایی و پرفورمنس شد. در تابستان همین سال پروژهای به نام «واژگان ایستاده» را با همکاری یکی از دوستانش راهاندازی کرد که در آن به اجرای چهار پروژهی شعری پرداخته شد. همچنین در تابستان همین سال اولین برنامهی هنری ضد داعش با عنوان «هنر ضد داعش» را برگزار کرد که بیش از سی تن از شاعران جوان در آن برنامه به شعرخوانی و اجرای شعر پرداختند. این برنامه با اجراهای موسیقی توام بود و با حضور شهرام ناظری و مدیا کاشیگر افتتاح شد. در سال نود و پنج نیز به همراه نادر مشایخی آهنگساز و رهبر ارکستر و چند تن از دوستان موزیسین دیگر، اولین تور پرفورمنس را برگزار کرده و پرفورمنس «مرگ عادلانه تقسیم میشود» را در چندین شهر ایران اجرا کرده است. طرح و شعر و اجرای آن با خودش بوده و استاد نادر مشایخی آهنگسازی و رهبری آن را بر عهده داشتند. بعد از آن پرفورمنس «زنها در سرم حرف میزنند» را با همراهی سعدالله نصیری اجرا کرد. در سال گذشته نیز دو تجربهی پرفورمنس متفاوت داشته؛ پرفورمنس نور با کارگردانی بهنام حجتی و نویسندگی و اجرای خودش و چند پرفورمر دیگر و پرفورمنس «سیم و سرمه» که نمایشی به نویسندگی و کارگردانی روزبه حسینی بود و تجربهی تازهای در عرصهی پرفورمنس برای او.
از سالهای نوجوانی به عکاسی نیز پرداخته است که تا به حال چندین بار در تصویرسال در خانه هنرمندان به نمایش گذاشته شدند و همچنان در حال عکاسی برای پروژههایی ست که اینبار در قالب ویدئوآرت به نمایش داده خواهند شد.
او اکنون در حال خواندن رشته روانشناسی بالینی در دانشگاه هستم و با تمرکز بر روانکاوی و زبانشناسی به نوشتن نقد مشغول.
۱
به ژوانا نصیری
ای گیانم گیانم گیانم
از لای کوهها و درههای پر خم
تو را بیرون کشیدم
سالها با نفس دمیدم دمیدم دمیدم
جانم شدی
یک روز بر بالای پادشاهی نشسته بودی
یک روز میان تفنگ و گلوله سرگردان
یک روز اشتیاق من بودی در شال کمرت
یک روز میخکی در بافتهی گیسوانت
من نیز، پادشاه بودم
پادشاه چشمانت که زل میزدی و ردم نمیرفت از مردمک چشمانت
پادشاه بودم پادشاه انگشتانت که میزدی زخمه بر قصههای دورادورم
پادشاه بودم بر خاک و سنگت
گرچه یک روز باد میبردتشان به جغرافیای دیگری و بر میگرداند دوباره به زیر سریر من
ای گیانم
ژوانا ژوانا
این تپهها که روی سینهی تو نقش گرفتهاند
نه کبوتران که عقاب بالای توأند
پرواز میکنند
من میپیچم به دور گردنت
ترانه فریاد میکنند
من میآویزم به مژههایت
آرام میگیرند
من غرق میشوم در لبانت
تو وحشی میشوی
من میلولم در نقشهی پیکرت
ای گیانم
ژوانا
بافتهی موهایت
دو طناب رهایی بودند
حبلالمتین انتظار
به تو دست بیاویزم
شانه شوم
زلیخای باخته عصمت و بُرده تمنای تو شوَم
ای گیانم
ژوانا ژوانا
قد بکش تا فراز کوههای سرزمین مادریت
تو مادر پسران این کوهستانی
حنجرهات خواهر تمام صداهاست
هر روز آواز بخوان
تو یکی شعری که هر روز یکی تو را میسراید.
۲
با تو در آمیزم
از زیر گردهات تهمینه بزنم بیرون
نه در این دشت محزون
درست وسط کوهستان پیکرت
لای هیبت سنگها و گرگهای پنهان دهان
با تو در آمیزم
رخساره چو آتش گلگون کنم
نه در این میانهی مسکوت
لای پریشانی ابرها
لای شکلهای غریب خاطرت
لای اشتیاق خودم به این همه تلون تو
با تو در آمیزم
شور شوم سور شوم مست و پر از نور شوم
نه در آستانهی دری گشوده
لای دریچهای تنگ
لای ازدحام تو در پهلوی من
لای دشنام هیبتت
لای آن کورسوی مانده در بازوانت
با تو در آمیزم
افسانه شوم
من مست و تو دیوانه
بایستم
جیغکشان
فریاد زنان
ما را که برد خانه، بریزد از دامنم
سرخ، سپید، سیاه و کمی هم بنفش
تقدیر من باشد
با تو که در آمیزم
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید