پروین بختیار نژاد؛ زنی همیشه جستجوگر و مانا
روز یکشنبه بیست و یکم اکتبر برخی از دوستان و دوستداران پروین بختیارنژاد در کافهای در کلن، گرد هم آمدند و درباره پروین و دستاوردهای او به بحث و گفتگو نشستند.
خدیجه مقدم؛ کنشگر اجتماعی
در ابتدا خدیجه مقدم به آشنایی خود با پروین اشاره کرد که در ایران در جمع هماندیشی زنان که اولین ائتلاف کنشگران زن با گروهها و «ان جی او »های مختلف مذهبی و سکولار بود، با پروین آشنا شده بود و اضافه کرد که :
«کمپین یک میلیون امضا» و «مادران صلح» سپس از دل این جمعها بیرون آمده بودند. من و او با توجه به اینکه هر دو سابقه سیاسی داشتیم و هر دو به کارهای فرهنگی و اجتماعی روی آورده بودیم، تا به قویشدن بنیه جامعه مدنی کمک کنیم، حرفهای مشترک بسیار داشتیم. من در توانمندسازی زنان در حوزه فرهنگ و اقتصاد و او در مبارزه با خشونت. ما به این باور رسیده بودیم که تا ساختارهای اجتماعی و فرهنگی تغییر نکنند، تغییرات سیاسی کمکی به بهبود شرایط نخواهند کرد و حتی میشود به عقب برگشت، کما اینکه تجربه انقلاب بهمن پنجاه و هفت نشان میداد. پروین زنی پُرکار، پُرتلاش و بیادعا بود. بسیار سنجیده حرف میزد و بسیار کار میکرد.
پروین از فعالان ملی و مذهبی بود. اما میتوان گفت بیادعا یک فمنیست سکولار بود و من افسوس داشتم که چطور او را دیر شناختهام. او مسئول گرافیکی ایران فردا بود و مقالههای متعددی در ایران فردا نوشت. او علاوه بر انتشار سه کتاب، مقالات متعدد خود را در روزنامههای منتقد در ایران چون اعتماد، خرداد، آفتاب امروز، یاس نو، نوروز، شرق و مجله جامعهنو منتشر کرد. او بعد از تعطیلی روزنامهها در ایران مقالات خود را در سایتهای روز، گویا، مدرسه فمینیستی، جرس منتشر کرد.
خدیجه مقدم در ادامه به معرفی کوتاهی از کتابهای پروین بختیارنژاد پرداخت:
پروین اولین تحقیق خود “زنان خود سوخته” را در دوره دولت خاتمی، که حمایت هم شد، در مورد خودسوزی زنان در ایران در سال ۸۱ به چاپ رساند و برای تحقیقات میدانیاش به بسیاری از نقاط ایران از جمله شهرهای مختلف خوزستان، کردستان، کرمانشاه، لرستان، ایلام و چهارمحال بختیاری، بوشهر هرمزگان، آذربایجان شرقی و غربی، اردبیل و کرمانشاه سفر کرد. انتشار کتاب در زمانی بود که بسیاری از مردم در شهرهای بزرگ این استانها هم از وجود این مسائل در این مناطق با خبر نبودند.
او در سال ۸۴ شروع بهنگارش کتاب دوماش “موانع درونساختاری انجیاوها در ایران” کرد. تحقیقی که در مورد موانع درونی سازمانهای غیر دولتی در ایران بود و به مشکلات درونی نهادهای مدنی میپرداخت.
او بر این باور بود که یک کنشگر اجتماعی باید به حوزه کاریاش چه اجتماعی چه فرهنگی، باور داشته باشد و از آن استفاده ابزاری نکند. او عدم آگاهی و دانش اجتماعی در زمینه مورد فعالیت را از مهمترین موانع میدانست. پروین در کارهای پژوهشیاش تلاش میکرد که هم درد و هم درمان را نشان دهد.
کتاب سوماش به نام «فاجعه خاموش» در ارتباط با مسائل زنان و پژوهشی در زمینه قتلهای ناموسی است، که در سال ۸۹ در دوره احمدی نژاد نوشتهبود. پروین این کتاب را با هزینه شخصی تهیه و آماده انتشار نمود. بعد از اینکه وزارت ارشاد به این کتاب مجوز چاپ نداد. پروین آن کتاب را پس از نه ماه انتظار در سایت اینترنتی مدرسه فمینیستی انتشار داد. سرانجام پس از مهاجرت کتاب مذکور در سال ۱۳۹۲ توسط انتشارات «آرش» در استکهلم به چاپ رسید.
چهارمین کتابی که او آرزو داشت آن را به انجام رساند، چاپ مقالههای متعددی بود که وی در نشریات مختلف به چاپ رسانده بود . امیدوارم این کتاب به همت فرزندان و دوستانش به چاپ رسد.
او با باور به آینده با باور به جنبش مدنی و برقراری دمکراسی در ایران، به ایران بازگشت. در ایران هم شرایط سخت امنیتی و بازجوییهای متعدد، دوری فرزندان، بیماری درازمدت و عدم درمان موثر مرگ زودهنگام او را رقم زدند.
خدیجه مقدم در پایان شعر «جهان بهتر» ژاله اصفهانی را خواند و در مورد او گفت: این شعر ژاله پر از امید بهآینده است و مرا بیاد پروین میاندازد. ژاله که او هم همه عمر مهاجر بود بعد از کودتای ۲۸ مرداد همراه همسر سیاسیاش به شوروی رفت و بعد از انقلاب به ایران بازگشت و بازداشت شد. مدتی در اوین بود و پس از آزادی از زندان به لندن مهاجرت و در سال ۸۶ فوت کرد. پروین در ایران گرافیک خوانده بود و مسئول گرافیکی مجله ایران فردا بود ولی سپس به روزنامهنگاری و تحقیق و پژوهش روی آورد. او هم با همسر سابق و فرزندانش بهپاریس مهاجرت کرد. در پاریس در زمینه مطالعات زنان تحصیل کرد. پس از تلاشهای فراوان در پاریس، به ایران بازگشت و بازداشت شد. آزاد شد و سرانجام در روز مرگش در حالی که راهی بیمارستان بود به او گفتند بهزندان مراجعه کند. او به شش سال زندان محکوم گشت، اما دیگر بازگشتی نداشت. یاد و راهش گرامی.
«جهان بهتر» ژاله اصفهانی
اگر پرسند از من زندگانی چیست، خواهم گفت
همیشه جستجو کردن
جهان بهتری را آرزو کردن…
من از هر وقت دیگر بیشتر امروز هشیارم
به بیداری پر از اندیشه ام
در خواب بیدارم
زمان را قدر میدانم
زمین را دوست میدارم.
چنان از دیدن هر صبح میشوم مشتاق،
که گوئی اولین روز من است این،
آخرین روز است
درود شادی ام با درد بدرودم درآمیزد
میان این دو آوا یک هماهنگی مرموز است
در این غوغای افسونگر،
چو مرغان بهاری بیقرارستم.
دلم میگیرد از خانه
دلم میگیرد از افکار آسوده
و از گفتار طوطیوار بیهوده.
دلم میگیرد از اخبار روزانه
گر از بازار گرم و جنگ سرد این و آن باشد
نه از راز شکوفائی نیروهای انسانی-
فضای باز میخواهم
که همچون آسمانها بیکران باشد
و دنیایی که از انسان نخواهد قتل و قربانی…
توران همتی؛ کنشگر سیاسی
ابتدا توران به آشنایی خود با پروین اشاره کرد: پروین را از مقالاتش می شناختم دیدارمان با او به دوستی عمیقی بدل شد که تا آخرین روزهای رفتنش ادامه داشت. او بی ریا و صادق بود و از رشد زنان دیگر خوشحال می شد. او به دو فرزند نرگس محمدی در پاریس، -نرگس در ایران در زندان است – علاقه و توجه ویژه داشت .
پروین زمانی که وارد پاریس شد، لحظه ای از آموختن و جستجو دست نکشید .او در پاریس مطالعات زنان خواند و نقاشی می کشید. اما او از فعالیتش در برون مرز رضایتی نداشت. می گفت در اینجا مرزکشیدن وجود دارد اما در ایران مرزی بین ما نبود و من نمی توانم با این موضوع کنار بیایم، می خواهم به ایران برگردم.
انتقادی که به او داشتم بی توجهی اش به بیماری “ترومبوزه” بود که مدتی بود گریبانگیر او شده بود. گاه می شد در سفرها، حتی قرص هایی که نخوردنشان به مرگش منجر می شد را فراموش کند که با خود بردارد . این موضوع چند ین بار پیش آمده بود. با توجه به شناختی که از بیماری او “ترومبوزه” داشتم که به دو عمل جراحی در خارج از کشور منجر شده بود و با توجه به شرایط کنونی درمان در ایران و شرایط امنیتی دشوار او، به پروین گفتم نمیترسی برگردی؟ پاسخاش این بود: از نرگس محمدی که که وضعیتم بدتر نمیشود. در ایران حداقل بین خواهرها و برادرها و دوستانم هستم.
در بازگشت به ایران شروع به فعالیت با زنان سیستان و بلوچستان کرد. اخیراً با من تماس گرفته بود. در باره سوزندوزی زنان در آنجا گفت و اینکه چه کارهای زیبایی آنان انجام دادهاند و از من خواست برای کمک به این زنان، با گذاشتن نمایشگاهی آنها را به فروش رسانم. اینکار یکبار انجام شد و بسیار موفق بود و پول هم به حساب آنها واریز شده بود. منتظر بار دیگر بودیم که این اتفاق افتاد.
پروین زنی که من میشناختم، فمنیستی بیادعا و صادق و کنشگری بود که لحظهای از تحقیق باز نایستاد. قبل از مهاجرت میخواست نمایشگاهی از نقاشیهایش را در کلن بگذارد که به بازگشت او به ایران برخورد کرد. یاد پروین بختیارنژاد این زن جستجوگر در تاریخ جنبش زنان ایران ماندگار است.
پروین ذبیحی؛ فعال زنان
پروین ذبیحی از فعالان زن در شهر مریوان ایران یکی دیگر از سخنرانان این نشست صمیمانه بود، که از طریق اسکایپ دقایقی در بین دوستان حضور داشت.
او با تاثر بسیار، فقدان پروین بختیار نژاد را تسلیت گفت و تاثیر فعالیت های زنانی چون پروین را در زندگیش چنین توصیف کرد:
من پس از ۵ سال از زندان های دهه ی ۶۰ به جرم فعالیت سیاسی آزاد شده بودم و به شدت می ترسیدم. می ترسیدم از زندان، ازجامعه مردسالار کردستان، از همسر، از همه مردانی که دور و برم بودند و سال ها به شدت منزوی و افسرده و خموده بودم.
جامعه کردستان در حال گذار از سنت به مدرنیته است با همه مشکلات و آسیبهای اجتماعی این دوران گذار. دغدغه من خشونت علیه زنان شد و آسیب هایی که از خود به جای می گذاشت. در همین رابطه با تنی چند از زنان فمینیست های مرکز، با مرکز فرهنگی زنان و کمی بعد با پروین بختیار نژاد آشنا شدم. اتفاق خجسته ای در زندگی من بود. بعد ها با تشکیل کمپین یک میلیون امضا، کرامت انسانی خود را باز یافته بودم و می توانستم صدای زنان خشونت دیده کردستان را بیشتر بلند کنم. دغدغه های من ستم های چندگانه ای بود که به زنان کردستان آوار می شدند. تبعیض های طبقاتی، قومیتی و جنسیتی باید نشان داده می شدند. ختنه دختران، خون بس، قسم به سه طلاق، قتل های ناموسی، و من به کمک دوستان فمینیست ام صدای خاموش زنان کردستان را فریاد زدم. خوشبختانه پروین بختیار نژاد در این زمینه خیلی زحمت کشید و دو کتاب او در مورد قتل های ناموسی و خودسوزی زنان کار بزرگی بود که از عهده ما خارج بود. پس از آن بود که مقالات زیادی در مورد خشونت علیه زنان در کردستان نوشته شد و رسانه ها هم به این مساله توجه بیشتری نشان دادند. امیدوارم راه پروین ادامه پیدا کند و بیشتر به مسایل زنان حاشیه نشین توجه شود. ما وظیفه داریم صدای همه زنان باشیم.
پروین یک کنشگر اجتمایی عمیقا باورمند بود و امید داشت که مردمان مهین مان به آگاهی اجتماعی برسند و به این امید فراوان داشت از این رو به ایران بازگشت.
اشرف میرهاشمی؛ کنشگر سیاسی
پروین را از مقالاتش می شناختم. در عکس هایش روسری بر سر داشت. زمانی که مقالات را می خواندم حس نکردم به عنوان یک فرد سکولار بین من و او مرزی وجود دارد. اولین بار او را در جلسه ایی به مناسبت ۲۵ نوامبر، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان در شهر کلن دیدم. ساده و فصیح سخن می گفت. برایم جالب بود که زنان غیرسیاسی به سخنان او توجه ویژه ایی داشتند، انگار که سخنان او را راحت درک می کردند. در پایان حرف هایش به جمله ایی اشاره کرد که توجه مرا جلب نمود. او گفت: بر زنان ستم می شود اما بر زنانی که شوهرانشان فعال سیاسی هستند، ستم مضاعف تری می شود. پایان برنامه از او پرسیدم که منظورش از این حرف چیست و چرا؟
او گفت تو اگر همسرت فعال سیاسی باشد، همیشه باید مراقب باشی که مبادا حرف و سخنت مورد سوء استفاده حاکمیت و برخی از مردم قرار نگیرد، بویژه که اگر در ایران زندگی کنی.
صمیمیت و مهربانی او بسیار چشمگیر بود. سالی که کنفرانس بنیاد پژوهش ها در کلن برگزار شد. برنامه تا دیر وقت تمام شد. من به همراه دوستم زنده یاد ویدا حاجبی، عازم خانه بودیم. پروین را به همراه دخترش سر راهمان دیدیم، پس از سلام و احوالپرسی گفتم می رویم خانه، دوست داری تو هم بیایی؟ بی تعارف به گرمی استقبال کرد. آنشب همه در اتاق نشیمن، شبیه دوران زندان به ردیف خوابیدیم .
فردا صبح او اظهار علاقه کرد که خیلی دوست داشته از نزدیک با ویدا اشنا شود. آنچه در این دیدار در خاطرم از پروین نقش بسته گرمی، صمیمیت و یگانکی فراوان او با افراد بود. آنقدر که من بعد از رفتنش دلم برایش تنگ شد. یادش گرامی.
مریم سطوت؛ فعال سیاسی
چقدر ناخوش آیند است وقتی از دوستی یاد می کنیم که خودش اینجا نیست و نمی فهمد که ما چقدر دوستش داشتیم. اگر خودش این جا بود و می شنید شاید تاثیر دیگری بر زندگی اش داشت. کاش می شد تا زمانی که دوستان زنده هستند، برایشان مجلس بزرگداشت و گرامی داشت بگیریم.
با پروین همان ماه های اول آمدنش در پاریس برخورد داشتم. در جمعی وقتی مردها به بحث های سیاسی و اوضاع ایران مشغول بودند پروین از من در باره زندگی در خارج از کشور می پرسید. این که چطور زبان را یاد بگیرد و این که آیا می تواند به دانشگاه برود، بهتر است نیرویش را در چه رشته ای بگذارد؟ می گقت شما جوان بودید که آمدید، توانستید درس بخوانید و کاری را شروع کنید. در سن ما سامان دادن زندگی در خارج از کشور مشکل است.
برای من پروین که با روسری روبرویم نشسته بود، چهره یک زن مذهبی را نداشت. بلکه در او یک زن جستجوگر، زنی که دنبال حل مشکلات زندگی از نقطه صفر در کشوری غیر از وطنش را می دیدم. پسرش بزرگ بود و توانسته بود سریع با جامعه اوخت شود. اما دخترش هنوز دبیرستان می رفت و پروین نگران تاثیر مهاجرت بر روان دختر نوجوانش بود.
یادم می اید، آنموقع برای جشن اومانیته به پاریس رفته بودم از پروین پرسیدم که آیا تمایل دارد با هم به جشن اومانیته در پاریس برویم و بعد برایش توضیح دادم که اومانیته چیست. برخلاف انتظارم با رویی باز و علاقه بسیار ابراز تمایل کرد که بداند در این جشن و در این مراسم چه اتفاقاتی می افتد و چگونه برگزار می شود. با وجودی که خود پروین روسری به سر داشت اما احساس نکردم در میان دختر و پسرانی که با لباس های رکابی و در آغوش هم راه می روند و یکدیگر را می بوسند، او برخورد ناخوشی ایندی داشته باشد. برای او همه این ها نکاتی بودند که او یاد می گرفت او با همه وجود تمایل داشت این جامعه جدید را بیشتر بشناسد.
پروین بختیاری نژاد در کنار فعالیت در جنبش زنان، عضو شورای فعالان ملی مذهبی بود. او یک فعال سیاسی بود. دانستن این موضوع، موقعیت پروین و جایگاهش برای من ارزش ویژه تری یافت. زیرا زنان فعال بسیاری را در سازمان های چپ دیده بودم. اما در سازمان های جبهه ملی و یا فعالان ملی مذهبی زنان کمتری را سراغ داشتم. می دانستم که زنان بهر حال نقش بیشتری در خانه و در مقابل فرزندان دارند. در کنار همه این مسئولیت ها، فعالیت در سازمان سیاسی در کنار مردان و پیدا کردن محلی برای تاثیر گذاری کار راحتی نیست. اما پروین در این بخش هم نقش خود را به خوبی ایفا کرده بود.
امروز آنچه از پروین به عنوان یک زن در من نقش بسته نوگرایی و جستجوی گری او به جهان و اطرافش بود
مزدک؛ فعال سیاسی
«سال ۷۸ اوج خودکشی و خودسوزی زنان و دختران ایلامی بود که با آغاز جنبش مدنی و گسترده دوم خرداد به گونه ای شوک آور رشد کرده بود و روزی نبود خبر دردآور و تلخ خودکشی و خودسوزی زنی، دختری و یا نوجوانی در ایلام شنیده نشود. در این گیر و دار و شرایط استیصال بودیم که یکی از روزهای سال ۷۸ یکی از دوستان کوشنده ی مدنی ( کریم سلیمانی) خبر آورد دو زن خبرنگار از سوی نشریه ی “پیام هاجر” برای پژوهش و تهیه گزارش درباره خودکشی و خودسوزی زنان وارد استان شده اند و با چند تن از کنشگران مدنی و استاندار ایلام مصاحبه و ملاقات کرده اند و امروز هم به دانشگاه خواهند آمد برای پیگیری و تهیه ی گزارش… قرار بر این شد که بدون هیچ اغماض و پرده پوشی درباره تاثیرات ویرانگر جنگ نامقدس هشت ساله و آنچه با مردم ایلام بویژه زنان کرده با آنها مصاحبه کنیم، فردا که منتظر دیدار و گفتگو با آنها بودیم دو زن ساده پوش با یک واکمن خبرنگاری و دوربین عکاسی را دیدار کردیم که یکی شان باردار بود و احساس می کردم ایستادن و راه رفتن برایش سخت است؛ آن خانم باردار با آن نگاه همیشه مهربان اش بانو “پروین بختیارنژاد” بود و بانوی دیگری که ایشان را همراهی می کرد “احترام رحمانی” خواهر تقی رحمانی و همگی از جریان ملی -مذهبی ها بودند… چیزی که آن روز و در نگاه نخست به شدت من را تحت تاثیر قرار داد و تا سالها بعد که دوباره پروین خانم را در شهر کلن آلمان در نشست جمهوری خواهان در آلمان دیدار کردم. از حافظه من پاک نشده بود. وضعیت سخت فیزیکی و بارداری خانم بختیارنژاد بود که در چنان وضعیتی ۷۰۰ کیلومتر را با اتوبوس های درب و داغون آن روزهای ایلام آمده بودند تا پیگیر شرایط و وضعیت اسفبار زنان و البته خانواده ها در ایلام باشند؛ کوششی که از خود ما کنشگران مدنی ایلام تا آنروز دیده نشده بود و از پرداختن به این موضوع هراس امنیتی هم وجود داشت… یادم می آید در آن روزها تقریبا جوانی بیست ساله بودم و در جمع و حلقه ی دانشجویان دانشگاه ایلام در پاسخ به پرسش های بختیار نژاد چنان واکنش تند و پر خشمی نسبت به سیستم و وضعیت آنروزهای ایلام نشان دادم که چند بار از من خواست آرام باشم و اینقدر علنی و تند علیه جنگ و سیستم حرف نزنم(مصاحبه در فضای باز و محوطه دانشگاه ایلام و در جمع دانشجویان انجام می شد) که پس از رفتن آنها مشکلی برای من پیش نیاید؛ در پاسخ گفتم من نمی توانم این همه درد و مشکل را بدون خشم و عصبانیت از ارزشهای مسخره ای که بر زندگی ما آوار کرده اند بگویم و اگر نمی خواهید و یا می ترسید نمی گویم و جز این بلد نیستم و نمی خواهم چیزی بگویم!
تاکید کردند برای امنیت خود شما می گوییم وگرنه ما هم از هیچ چیزی نمی ترسیم؛ آنروزها پروین خانم و نشریه پیام هاجر را نمی شناختم و نمی دانستم ایشان زندانی سیاسی هم بوده اند.
آن روز رفت و پس از چند هفته گزارش آنها در پیام هاجر درباره خودکشی و خودسوزی زنان در ایلام انتشار یافت و هرچند ملایم نوشته شده بود اما نگاه ما درباره آوار شرایط و تجربه ی غمبار پس از انقلاب و جنگ را خوب اشاره و در گزارش وارد کرده بود.
پروین بختیار نژاد و کنشگران دلسوز و گمنامی چون او بودند که آغازگر برخورد منطقی و علمی و مدنی غیر سیاسی و بدون جنجال و غوغاسالاری های خبرنگاری- که امروزه مد شده است- با مساله و مشکلات زنان بویژه پدیده شوم خودکشی و خودسوزی در ایلام بودند…یاد و نامش گرامی
آوازی به یاد پروین
در این قسمت از برنامه سیما سید هنرمند تئاتر و آواز، مردآویج و مریم ترانه هایی به زبان فارسی و ترکی و با یاد پروین اجرا کردند.
عفت ماهباز؛ فعال زنان
عفت ماهباز گفت:«در مرگ پروین بیشک ایران و جنبش زنان یک یار واقعی خود را از دست داد. آواز “یاد من کن” مریم مرا برد به سوی یادها: یاد پروین مرا برد به سوی یاد هاله سحابی که او هم یک کنشگر ملی و مذهبی بود و از زندان او را به مرخصی فرستادند و او در تشییع جنازه پدرش یدالله سحابی به مرگی فجیع در گذشت و یا کشته شد. یاد همه زنانی چون پروین گرامی که امروز زنده نیستند. همراهان من در زنذان اوین، فروزان عبدی که از اعضای تیم ملی والیبال ایران بود، او و همه ۳۸ مجاهدی را که نزدیک به دوسالی در بند سه سالن آموزشگاه کنارم میزیستند، در سال ۶۷ اعدام کردند، یادشان گرامی. یاد زنان چپ، سهیلا درویشکهن، فاطمه مدرسی تهرانی (فردین) تنها زن چپ اعدامی در زندان اوین در سال ۶۷ گرامی. یاد پروین و همه زنانی چون پروین گرامی که امروز زنده نیستند. پروانه اسکندری (فروهر)، زهرا کاظمی و همه زنانی که از سال ۱۳۵۸ تاکنون در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی بودند و کشته شدند و یا چون پروین با شرایط دشوار جنگیدند و سر بر زمین نهادند. زنانی چون پروین دارابی و .. ویدا حاجبی گرامی باد. همه انهایی که نامشان در اینجا نیست اما حضورشان در تاریخ زنان ایران ماندنی است گرامی. یاد و نام پروین به عنوان یک کنشگر فعال مدنی، با سه کتاب تحقیقی و مقالاتی که از خود بجا گذاشت در تاریخ ایران باقی و مانا است.»
ناهید نصرت؛ کنشگر زنان
در پایان برنامه ناهید نصرت گفت:«من قراری برای صحبت نداشتم، چون پروین عزیز را دورادور و از روی نوشتههایش میشناختم. ولی شاید بد نباشد که نکاتی را اضافه کنم. بویژه اینکه آواز «یاد من کن» مرا به یاد گیتا علیشاهی دختر جوان چپ انداخت، که در سال شصت زمان کوتاهی پس از دستگیری تیرباران شد. او در وصیتنامهاش تکهای از این شعر را نوشته بود. یادشان گرامی. »
او درمورد آشنایی خود با پروین گفت: «من در سال ۲۰۱۷ در کنفر انس بنیاد پژوهشهای زنان ایران در فلورانس، برای آخرین بار پروین را از نزدیک دیدم و متأسفم که نتوانستم بیشتر با او، که سرشار از تجربه در دورهای بود که دیگر در ایران نبودم، از نزدیک آشنا شوم. »
و افزود: «با اینکه نگاه کاملا متفاوتی به جهان نسبت به او دارم ولی در مواردی او را بسیار نزدیک احساس کردم. برای نمونه زمانی که ویدئوی دوستان پروین را که «الله اکبر»گویان، جسم بیجانش را بدرقه میکردند، دیدم، از شنیدن این واژه که یادآور جنایتهای بیشمار است، بر خود لرزیدم. اما زمانی که ویدئوی صحبت او در زمینه نقد تلاشهای «ان جی او»ها در ایران را شنیدم، خود را همدل یافتم. من این پدیده در «ان جی او»ها را در خارج از کشور هم تجربه کردهبودم. متأسفانه جنبش زنان هم از این آسیب در امان نمانده است و بسیاری تشکلهای زنان هم نه بهضرورت وجودی خود، بلکه در چهار چوب تنگ خواست گروهی شکل یافتند. امیدوارم که چند دهه تجربه بتواند راههای برون رفت را سبب شود.»
ناهید نصرت در پایان صحبت خود گفت: «امروز نکتهای هم مطرح شد که بنظرم خوب است در جمعهای زنان به آن پرداخته شود. گفته شد که ما زنانی که با مردان سیاسی زندگی میکنیم، ستم مضاعف را تجربه میکنیم. چون مجبوریم سکوت کنیم تا سوء استفاده سیاسی از گفتار ما نشود.
ولی برای چه ما زنان که همسران مردان سیاسی هستیم باید چنین ستم مضاعفی را پذیرا باشیم؟ چرا به توهمات اجتماعی دامن بزنیم؟ مگر هر فعال اجتماعی و یا سیاسی باید همسر، پدر یا مادر نمونه هم باشد؟
مسئله در اینجا رسوا کردن افراد نیست. مسئله زیر سئوال بردن و ارزش زدایی از ارزشهای کاذبیست که قرنها در سنت و فرهنگ ما درونی شدهاند. ارزشهایی که بسیاری از زنان هم خود در بازتولیدشان نقش دارند. اگر ما با پدر، برادر، همسر، فرزند، دوستان … به گفتگو ننشینیم و ارزشهای پذیرفتهشده را بازبینی نکنیم، چه کسانی انجام دهند؟
البته این مسئله حساسی است. مرزهای حریم انسانی میتوانند با شیوههای نادرست خدشهدار شوند. ولی در هرحال تنها با گفتگو میشود راههای پیشبرد انسانی این بحثها را پیدا کرد، نه در سکوت. حتی گفتار فمینیستی «آنچه خصوصی است سیاسی است» نیاز به گفتگوهای بسیار دارد که بتواند مرزهای انسانی خود را پیدا کند و با برداشت سطحی خدشه دار نگردد. پرداختن به چنین مسائلی نه گرفتن انتقام است و نه محاکمه کسی، تنها بررسی و چالش یکی از مسائل زنان برای بهبود زندگی انسانی است.»
در پایان برنامه سپس خود پروین بختیارنژاد که همه عمر خود «آوازه خوان، نه آواز » بود، آواز خواند – آوازی که در ایران در یوتیوپ ضبط شده بود- این نشست در محیطی صمیمانه به پایان رسید
کلن مهر ۱٣۹۷
زیرنویس:
———-
پروین بختیارنژاد متولد ۱۳۴۱. در سال ۱۳۶۵، به همراه فرزند یک ساله خود مدتی به خاطر عضویت در «گروه موحدین»، از تشکیلات منتقد حکومت، زندانی شد.
وی فعالیت مطبوعاتی را از سال ۱۳۷۴ در ماهنامه ایران فردا به مدیرمسئولی عزتالله سحابی آغاز کرد. یک سال بعد از انتخابات ۱۳۸۸ و برخوردهای گسترده امنیتی و قضایی با معترضان به انتخابات به همراه خانواده خود به فرانسه مهاجرت کرده بود، در خرداد ۱۳۹۶ به ایران بازگشت. وی بعد از بازگشت به کشور، به دفعات احضار شد و تحت بازجویی مأموران امنیتی ایران قرار گرفت.
بختیارنژاد سهشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۷، بر اثر احساس ناراحتی در ناحیه سینه به بیمارستان قلب شهید رجایی تهران انتقال یافت و در شامگاه همان روز در سن ۵۶ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت. علت مرگ وی، که سابقه بیماری شدید قلبی داشت، آمبولی ریه (وجود لخته خون در سرخرگهای ریوی که دو عمل جراحی در خارج از کشور انجام داد) تشخیص داده شد.