انجمن ادبی
جلسه صحبت در انجمن ادبی روزهایی برگزار میشد که خانم مرادی روانپزشک فرصت حضور را داشته باشند. خانم مرادی، روانپزشکی متجرب و صبور بودند. تصمیم گرفته و گروهی از دوستان، بیماران و آشنایان را دور هم جمع کرده بودند تا در مورد کتابهای خوانده شده یا در حال خواندن یا موضوعات روز گفتگوی مسالمت آمیز و هم فکری بشود. از لحاظی دیگر خانم مردای در حال تحقیق روی بیمارانشان در جمع و ارتباطاتی که بین آنها با افراد دیگر شکل میگیرد نیز بودند و همین موقعیت مناسبی برای مطالعه روی آدمها را به عنوان یک روانپزشک به ایشان داده بود. خانم اکبری دومین شخصی بود که وارد اتاق شد. او صورت گردی با ابروی تیره داشت، به عنوان روانشناس در کنار خانم مرادی نشست و به ایشان سپرده شد در روزهای مشغولیت، خانم اکبری سرگروه انجمن باشند. خانم اسدی دوست صمیمی خانم مرادی در آستانه ی چهل سالگی بود، او خانمی زیبا، شیک، قد بلند با ابروی کمانی، چشمان بادامی، لبهای غنچهای و پالتو بارانی آمد و کنار خانم اکبری نشست. آقای پس از او وارد شد او با لبهای باریک، چشمان فرو رفته، ابروهای بی رنگ و سری که رو به طاسی میرفت و قد کوتاه بود، با پیراهن و شلواری کدر و تیره آمد و نزدیک ترین جایی را که خانم مرادی نشسته بود، زیر نظر گرفت و نشست.آقای مسلکی یکی از بیماران خانم مرادی بود، سلام گرمی به خانم مردای کرد و بقیه را با یک سلام سرسری جواب داد. آقای رضایی را آقای مسلکی همراه خود به انجمن آورده بود با اینکه هر دو اهل مطالعه نبودند، تنها دانش شان محدود به صحبتهای بهرام مشیری، رضا فاضلی و امثالهم بود. خانم طبری خانم ثروتمندِ، کم حرف که خانواده ی خوشبختی داشت، صحبت از موضوعات منفی در مورد جامعه و مشکلات را مورد علاقه خود نمی یافت و به دعوت خانم مرادی به انجمن آمده بود، آنچنان هم اهل مطالعه و گوش دادن به خوانشهای طولانی خانم مقدمی نبود خانم مرادی یکی یکی به معرفی بقیه اعضای گروه با شغل و تحصیلاتشان پرداخت: خانم قربانی متخصص علوم قرآنی، خانم مقدمی نویسنده، خانم اسدی نقاش و مترجم زبان فرانسه. آقای مسلکی دانش آموخته ی آمریکا با تخصص برنامه نویسی کامپیوتر، آقای رضایی مغازه دار. اگر چیزی را از قلم انداختم خودتان اضافه کنید.
آقای مسکلی گفت: ضمن اینکه دلم نمی خواهد تحصیلاتم را به رخ بکشم از شما تشکر میکنم.
خانم مقدمی جوان ترین عضو گروه بود. دختری لاغر اندام، با دماغ قوزداری که مثل وصله ی ناجور میان اجزای صورتش ریشه زده بود و خود را به همین دلیل زیبا نمی دانست همیشه در جواب دیگران که به او میگفتند زیباست خود را معمولی میدانست. او در هر جلسه شروع میکرد به مقاله و کتاب خواندن یا پستهایی که مربوط به علم و فناوری بود یا هم داستانهای خود را میخواند. پس از آن سکوت میکرد و جز خانم اکبری و مردای و قربانی کس دیگر هیچ نقدی نسبت به قلم او نداشت.
آقای مسلکی بحثهای چالشی در مورد دین را میخواند و همین خانم قربانی را تحریک میکرد که با توجه به دانش خود در مورد قرآن با ایشان به مباحثه بپردازد. خانم طبری بیشتر شنونده بود. خانم اسدی بیشتر سر به سر خانم مقدمی میگذاشت و با او مخالفت میکرد، همیشه جدیت و جذبه خاصی در حرفهای خانم اسدی با بقیه بود. آقای رضایی بیشتر اوقات گوشی به دست داشت و برای حاضران ویدیوهای سیاسی پخش میکرد. تنها کسی هم که با او خوش و بش میکرد و میخندید آقای مسلکی بود.
آن روز شروع جلسه با آقای مسلکی بود که پس از خواندن یک حادثه ی خبری که مربوط به قتل یک معلم بود گفت: حالا سعی کنیم ریشه اینها را بیابیم. چرا تعصب؟ چرا یک جوان ۱۶ ساله باید تروریست بشود و آنهم در دموکراسی ترین کشور دنیا؟ آیا دین مُهری بر تایید این مورد نیست؟
خانم قربانی گفت: متاسفانه پنهان شدن در زیر سایه اسلام چیزی است که خیلیها انجام میدهند. شما شاید فقط چند تا کتاب خوانده اید، شما چکاره هستید که از خودتان اسلام شناسی میکنید؟ بله اسلام ۱۴۰۰ سال قبل با خشونت پیروز شد. در آنزمان رسم چنین بود که باید جنگ میکردند..
ما چکاره هستیم که از خودمان ببافیم و پردازش کنیم و خودمان را با توهماتمان خشنود سازیم؟ چرا باید نسلی را گول بزنیم و به آنها دروغ بگوییم؟
آقای مسلکی گفت: شما بهتر است مسلمان نباشید و فکر کنم اسلام به شما نیاز ندارد. ما آگاهیم. دین شما گلچین شده است. دوستان مرا ببخشید ولی باید در جواب بعضی ادمها رفتاری این چنینی داشت.
آقای مسلکی با خیال راحت همراه با خشم به صندلی تکیه داد خانم اکبری در هم نظری با خانم قربانی گفت: این بحث شیرین دین همچنان ادامه دارد. در جواب سوال جوان شانزده ساله باید بگویم تعصب را هم میشود در کودک پرورش داد و ربطی به دین ندارد. لطفا شما هم دست از سر اسلام بردارید.
آقای رضایی با همان لحن بازاری گفت: شیطون مخصوصا سر به سر آقای مسلکی میگذاری نه؟
خانم اکبری گفت: اتفاقا من اصلا اهل سربه سر گذاشتن کسی نیستم. منتهی ایشان در جلسات قبل کلی حرف خطاب به بنده گفتن که لازم ندیدم جواب بدهم.
خانم مقدمی گفت: آقای مسلکی شما هر جلسه در مورد هر بحثی که شکل بگیرد به دین ربط میدهید و این برای اعضای گروه کسالت آور شده است. این را من میگویم که تعصبی ندارم. فقط برای این میگویم که حوصلهها دارد از حرفهای کلیشه ای سر میرود.
آقای مسلکی که بقیه خانمها را شما خطاب میکرد همیشه خانم مقدمی را به دلیل سن کم دوم شخص مفرد صدا میزد، گفت : تو ساکت بچه. تو باید ساکت باشی چون ما بزرگ ترها داریم گفتگو میکنیم اول برو در مورد دین تحقیق کن بعد وارد شو.
تغییر لحن ادبی آقای مسلکی از حالت کتابی به حالت محاوره خانم مقدمی را به لبخند واداشت و گفت: من علاقه ای به این موضوع ندارم و ترجیح من صحبت در مورد ادبیات است. ضمنا سن هیچ ربطی به میزان اطلاعات من ندارد.
اتاق در سکوت موقت فرو رفت. آقای مسلکی گفت: ببین من با چهل سال تجربه این را میگویم، اول یاد بگیر در حرف دیگران نپری، بعد اجازه بگیر بگو آقا یا خانم فلانی اجازه است صحبت کنم؟ بعد اگر ما اجازه دادیم میتوانی نظر بدهی.
خانم مقدمی گفت: اینجا گروهی است و کسی حق ندارد با دید ِ سن در مورد دیگران قضاوت کند و نظر بدهد. پشت در هم نزده اند که برای کودکان مناسب نیست. من در مورد موضوع دین نظر ندادم فقط گفتم این بحث کسالت آور شده و بقیه خجالت میکشند به رویتان بیاورند.
آقای مسلکی مشتی روی میز کوبید و گفت: من در عمرم بیشعوری مثل تو ندیده ام.
خانم مرادی برای به تعادل برگرداندن جلسه گفت: خواهش میکنم هر کس ادب خود را رعایت کند. ما اینجا برای همفکری دور هم هستیم.
خانم اسدی با توجه به علاقه خود متنی از کوروش کبیر و بزرگان زمان هخامنشی خواند و با گفتن جاوید شاه، حرف خود را به پایان برد.
آقای مسلکی و آقای رضایی هم بلافاصله مستحکم گفتند: جاوید شاه!
خانم مقدمی گفت: وقتی کسی مرده چجوری جاوید است؟
خانم اسدی جواب نداد آقای رضایی با ژست تاج السلطنه ای گفت: تخمه اش شاهزاده که هست.
آقای مسلکی گفت: درود بر شرفتان!
خانم مقدمی پوزخند زد و گفت: نظر من به دموکراسی نزدیک است.
آقای مسلکی گفت: بنده در آمریکا تحصیل کرده ام دموکراسی پخته نیست.
خانم اکبری گفت: مهم ترین چیز عدالت برای مردم است که تاریخ هنوز در پی آن است، نه شاهزاده و شاه پرستی.
خانم اسدی که از پیش میدانست خانم اکبری مترجم زبان عربی است با دید تحقیر گفت: شما بهتر است به زبان عربی صحبت کنید نه فارسی!
خانم اکبری گفت: این چه ربطی به موضوع ما داشت؟ زبان ربطی به سیاست ندارد. بیشترین کتابها به زبان عربی که جز قدیمی ترین زبان است نوشته شده و ما حق نداریم برای زبان محدودیت ایجاد کنیم مرز ندارد.
خانم اسدی با خواندن شعری از فردوسی دیگر گفتگو را ادامه نداد.
آقای مسلکی گفت: من هنوز جواب سئوالم را نگرفته ام. آیا دین توانسته است به پیشرفت بشر کمک کند؟
خانم مقدمی با لبخند گفت: نه نتوانسته است، با این پاسخ بلکه آرامش پیدا کنید. خوب شما آتئیست بمانید نیاز نیست روی مسائل دینی تحقیق و تمرکز کنید کسی به شما کاری ندارد، سئوال بعدی لطفا، میخواهم بدانم کی از این موضوع گذر میکنید چون در هر جلسه همین سئوالها را میپرسید و من حوصله ام سر رفته است.
خانم اکبری گفت: امیدوارم همهی ما در درجهی اول انسانیت را فراموش نکنیم. خواهشا شما هم آقای مسلکی دست از سر اسلام بردارید. من هم دوست ندارم این بحثهایی که سرانجامی هم ندارد.
آقای مسلکی گفت: مقدمی من به تو چی گفتمهان؟ نمی بینی چهار تا بزرگتر دارند گفتگو میکنند حسودیات میشود میپری وسط؟ بنده دوست ندارم کسی به من انگ آتئیست بودن یا دینداری بزند. یک بار دیگر دخالت کنی کاری میکنم از جلسه با گریه بیرون بروی دخترک تخس.
خانم مقدمی گفت: خیلی جالب است خیلی. شما جرات ندارید به خانم اکبری و بقیه خانمها که با آنها مخالف هستید کمتر از شما بگویید یا با بی احترامی حرف بزنید نوبت من که میرسد کانال زبانتان به چاله میدان تغییر میکند این یعنی شما یک آدم دو رو و دگم هستید، هر چقدر هم خودتان را روشنفکر بدانید و در طلب حقوق برابر زنان و مردان.
آقای رضایی گفت: مسلکی جان حیف است آدم وقتش رو بذارد در راه دین تحقیق کند به هیچ نتیجه اى نمیرسى. هر دینى خودش را محق میدونه. این کلیپ را ببین چقد قشنگ حرف میزند.
آقای مسلکی بی توجه به او گفت: خانم مرادی من فقط به احترام شما و چند نفر دیگر در این جلسه شرکت میکنم میدانم که همه شما دوست من هستید. مقدمی به تو میگویم هیچ کس آن بیرون دوست تو نیست من خانمهای محترم را از نزدیک میشناسم. تو اینجا غریب هستی. خانم مرادی اگر این مقدمی بیرون نرود من از این جلسههای هفتگی برای همیشه میروم. هر دفعه هم مثل طوطی از روی کتابها میخوانی در حالیکه که ما مباحثه میکنیم.
خانم مرادی گفت: با وجود مهربانی زیادی که ازشما دیده ام گاهی زود رنجیده می شوید و متعاقبا عصبانی. ما همه در یک کشتی هستیم. خانم مقدمی شما یادتان هست کتاب قدرت ذهن چه میگفت؟
خانم مقدمی گفت: بله ولی آقای مسلکی شخصیت و سن من را با موضوع بحث قاطی میکند.
خانم قربانی گفت: لطفا همگی آرام باشید. روشنگری با ادعاهای اثبات نشده و تکراری نمی شود، بلکه با اطلاعات علمی ممکن است. باید مطالعه کرد و سپس گفتگو، بدون مطالعه حرف زدن نتیجه ای برعکس دارد.
خانم مقدمی گفت: خوشبختانه خانم قربانی فرمان کشتی را به دست گرفتند و نجات پیدا کردیم.
آقای مسلکی نفس عمیقی از بینی بیرون داد دست بر سینه صلیب کرد و گفت: میگویند ترک عادت خطرناک است، توی دام افتاده ام به زودی باید این انجمن را ترک کنم. امیدوارم بتوانم.
آقای رضایی گفت: لازم نیست جایی را ترک کنی، در مورد مطالب بی خطر حرف بزن.
آقای مسلکی گفت: اینکه بعضی از حرفهای بنده موجب رنجش میشوند من قبول دارم. متاسفانه بحث در مورد باورها چنین هستند و اینکه در طول تاریخ هزاران نفر را بخاطر اینها کشته اند نشان میدهد ایمان را نمی توان کنترل کرد چون به احساسات ربط دارد و منطقی هم در آن نیست.
امروز خواستم دیگر چیزی نگویم و ساکت گوش بدهم اما خبر گردن زدن یک معلم توسط یک دانش آموز مرا دوباره به فکر انداخت. آیا ممکن است زمانی برسد که فرزندان ما هم این چنین بشوند؟
کسی چیزی نگفت.
آقای مسلکی در ادامه گفت: بله جوابی نداریم چون نمی خواهیم بدانیم.
خانم قربانی گفت: دوست گرامی. گالیله را به دادگاه بردند و بزور گفتند بگو زمین گرد نیست. گالیله حتما رنجید. بنده نزدیک بیست سال است روی قرآن مطالعه میکنم و عمق قرآن را دیده ام و همچنان ادعایی ندارم، اما بسیار شگفت زده شده ام. وقتی شما در جلسات قبل گفتید مطالعه ای در این باب ندارید و روز قبل از گوگل سرچ میکنید و اینجا بیان میکنید. انتظار دارید مطالب اشتباهی که از قرآن میفرستید یا از پیامبر میگویید تایید شود؟ اشتباه شما مخلوط کردن قرآن با عقاید شخصی است. اینها زمین تا آسمان متفاوت هستند.
آقای مسلکی گفت: میبینید طفره میروید به سئوال من جواب ندادید.
آقای رضایی گفت: شما خانم قربانی و خانم اکبری ادعا دارید مسلمانید ناراحت شدید از اینکه آقای مسلکی گفت بهتون گفتند شما بهتر است مسلمان نباشید! البته بنده برون دینى هستم و این بحثها تاثیری روی من ندارد.
خانم قربانی گفت: ما هیچکدام مسئول پاسخگویی به شما نیستیم. شما هم مسئول پاسخگویی به من نیستید
اما همه ما مسئول ادب گفتار خود هستیم. شما دو نفر کمی لحن گفتههای خود را در ذهن مرور کنید، بسیار عصبی هستید. اگر از من هم بی ادبی دیدید تذکر دهید. مسلمان بودن یا نبودن نه توهین است نه احترام، صرفا یک انتخاب است. اگر از دین دل خوشی ندارید مجبور نیستید معتقد باشید.
آقای مسلکی گفت: شما اصلا قدرت بحثهای منطقی را ندارید و هر بار که در بحث کم میآورید از این ترفند استفاده میکنید و میگویبد لازم نیست مسلمان باشید. چه حرف سخیفانه ای، ترور شخصیتی و غیره هیچ ارزشی ندارد. متاسفانه دهها سوال مرا نتوانسته اید پاسخ دهید.
. آقای رضایی با انگشت زیر چانه گفت: بله بله کسی نباید به عقاید دیگران توهین کند ولی اینجا بحث ما روشنگری است نه تحمیل عقیده خانم قربانی.
آقای مسلکی از حمایت آقای رضایی خشنود شد و زیر چشمی خطاب به خانم قربانی گفت: متاسفانه کسانیکه چند کتاب دینی خوانده اند خودشان را روشنفکر مینامند و آنها هستند که جامعه را بیچاره میکنند..
پس از مکثی کوتاه خانم مقدمی شعری از سهراب سپهری خواند. خانم اسدی سهراب سپهری را شاعری سطحی دانست و پیشنهاد کرد که شعرهای کلاسیک هم بخوانند و نقد کنند.
خانم مقدمی گفت: شعر کلاسیک و معاصر با هم قابل مقایسه نیستند و هر دو در جایگاه خود ارزشمند هستند.
خانم اسدی با همان زبان کنایهی همیشگی گفت: بله شما همان آب را گل نکنیم بخوانید برای سن تان کافی است.
خانم مقدمی گفت: شما من را مسخره کردید ولی ملالی نیست!
خانم طبری گُر گرفته گفت: ببینید خانم مقدمی شما خیلی خشونت طلب و هیجانی هستید. رفتارتان دیگران را ناراحت میکند. پیش تر هم آقای مسلکی را ناراحت کردید. نمی خواستم به رویتان بیاورم خیلی هم مطالب طولانی در انجمن میخوانید و هم اینکه نوشتههای خودتان را هم که برایمان میخوانید بسیار پوچ و سطحی هستند. من فکر میکنم اگر مطالب انگیزشی و کتابهای برایان تریسی بخوانیم خیلی بهتر است. ما میخواهیم کمی از روزمرگی رها باشیم و در این جلسه به آرامش برسیم.
خانم مقدمی گفت: متاسفانه بیشتر انجمنهای ادبی را افرادی تشکیل میدهند که فقط میخواهند از روزمرگی رها باشند. میشود با پارک رفتن یا پیاده روی و نشستن با دوستان ِ قهوه خور هم به آرامش رسید، حتی بدون خواندن کتابهای زردی مثل برایان تریسی راههای خوشبختی را پیدا کرد. ما اینجا هستیم که از همدیگر یاد بگیریم. بله من در این رینگ بوکس به دلیل این که زیر بیست و پنج هستم از همه سو مشت میخورم ولی ملالی نیست. اما من در مورد مطالب خودم حرف نمی زدم که من را نقد کردید و غرض شخصی تان را در این موقعیت افشا نمودید. البته که نقد شما و دیگران را میشنوم و نقد پذیر هستم، اینکه نظر شخصی و احساسی تان را با حرف بین من و خانم اسدی قاطی کردید کاملا غیر منطقی و غیر حرفه ای است.
آقای مسلکی با هیجان گفت: این مقدمی بین همه را به هم میزند، اعصاب همه را به هم میریزد دعا کنیم یک شوهر گیرش بیاید از دستش راحت بشویم. این انجمن آدم عاقل و بالغ میخواهد نه کسی که بگوید حوصلهی بحث دینی ندارد.
خانم مقدمی گفت: حرف شما مصداق توهین جنسیتی است. خوب است من بگویم بدا به حال فرزندتان که چون سنش از شما کم است مدام توسری میخورد چون همان رفتار را با من هم دارید و ثابت کردید که خودتان به بلوغ فکری نرسیده اید.
آقای مسلکی گفت: نخیر فرزندان من از من حساب میبرند.
خانم مقدمی گفت: از روی ترس بله! ولی نه از روی خواست خودشان. مشخص است که با آنها هم همین رفتار را دارید چون سنشان از شما کمتر است و پدر سالارید.
خانم مرادی برای آرام کردن جمع دوباره وارد گفتگو شد و گفت: خواهش میکنم آرام باشید. تا جایی که من آقای مسلکی را میشناسم در مورد حقوق زنان زن ستیز نیستند.
خانم مقدمی گفت: امیدوارم اینطور باشد.
آقای مسلکی گفت: کسانی که کشف میکنند هزاران بار دور باطل میگردند تا به نتیجه میرسند. این را بنده صدها بار تجربه کرده ام. کار بنده چنین است! حالا مسلمان تر باشند و یا نباشند به من ربطی ندارد. برای من در آرامش زیستن انسانها مهم است. اما سوالی که هر دلسوز باید از خودش بکند این است که آیا دین توانسته مردم را بهتر کند و یا نه؟.
خانم مقدمی با لبخند گفت: دوباره ریستارت شد. یک ضبط صوت بگذارید هر جلسه همراه خودتان بیاورید تا سوالاتتان را تکرار کند.
آقای مسلکی گفت: خیلی دختر بیشعوری هستی. نمی دانم زیر کدام بته به عمل آمدی که این چنین گستاخ هستی.
خانم اکبری گفت: به احترام روانپزشک و مسئول انجمن از دایره احترام خارج نشوید. به قول ایشان ما همه در یک کشتی هستیم و خوب و بد نصیب همه میشود.
خانم مقدمی با بغض سکوت کرد و دیگر ادامه نداد.
خانم قربانی برای جواب به سوال آقای مسلکی گفت: آقای مسلکی اتفاقا ریاکاری داعش و القاعده همین جا مشخص میشود. متخصص اطفال غربی مسلمان شده و میرود سرباز داعش میشود. تا در غرب بود ریخت آدم قرن ۲۱ را داشت، وقتی به داعش ملحق میشود لباس قرن هفتم هشتم را میپوشد ولی اسلحه قرن ۲۱ بدست میگیرد و با مثلا دشمنان میجنگد، بعد دوباره موقع ترور اسیران با شمشیر گردنشان را میزند، این ریاکاران که با شمشیر قرن هشتم عکس میگیرند مسلمان نیستند.
خانم اکبری گفت: متاسفانه اکثر این بحثها بصورت سوء گیرانه همراه با تعصب است که باعث میشود کاملا احساسی درگیر بشویم و هر شخصی بخواهد صحت عقاید خودش را بیان کند.
آقای مسلکی که حرف خانم مقدمی هنوز ذهنش را مشغول کرده بود گفت: اول اینکه یا باید این دخترک از جلسه برود یا من دیگر تحمل دیدن ریختش را ندارم. اصلا شاید چرخشی در نظرم بدهم و خودم بروم و دیگر در جلسه شرکت نکنم. دوم به شما خانم قربانی هنوز جواب بله یا خیر من را ندادید و حرف خودتان را میزنید و شما خانم اکبری به نظر میآید تا حالا دندان روی جگر میگذاشتید.
خودتان در جلسههای قبل گفته بودید حالا بهتر شدید و حرفهای من باعث میشود آستانهی تحمل تان بالا برود و سبب شدند تفکر کنید. اما چه شد دوباره ناراحت میشوید؟ البته انتظار داشتم چون یک مومن چنین است. اما خنده دار این است که شما بعد از مدتها سکوت به یکباره دارید هم تهدید میکنید و هم کسانی را مقصر میشناسید. اگر فکر میکنید بنده یا کسانی دیگر اراجیفی غیر واقعی میگویند بهتر است بجای این چیزها به دفاع از آنها با منابع خاصی بپردازید. این سبب خواهد شد دیگران پی به اشتباه خودشان ببرند و از شما معذرت خواهی کنند. جامعه انسانی اینگونه شکوفا میشود. در قرون ما هنوز بحث کردن درباره دین حتی در انجمنهای بسیار کوچک حساسیت بر انگیز است، باید در انتخاب اعضا بیشتر هوشیار باشیم، باز هم هر چه خانم روانپزشک صلاح بدانند.
خانم اکبری گفت: گفته بودم این حرفها خوب هستند و باعث باز شدن افکار و مطالعه بیشتر ما می شود ولی فکر نمی کنم گفته باشم که با تمام حرفهای شما موافقم. شما بسیار اهل بحث و مجادله هستید من دیگر حرفی ندارم.
خانم مقدمی از کلافه شدن بقیه خنده اش گرفته بود.
آقای مسلکی گفت: ما را بگو که فکر میکردیم کاری مثبت انجام میدهیم. اما حقیقت را نمی شود پنهان کرد. کی گفت باید با همه آنها موافق باشید؟ روزهای اول حتی با یکی شان هم موافق نبودید. فراموش کردید که روزهای اول رفتارتان چگونه بود؟
سپس رو به خانم مقدمی گفت: ببین دخترک ما اگر تو را وارد جلسه کردیم خواستیم سرخورده نشوی، اگر نوشتههایت را تحسین کردیم خواستیم ناامید نشوی و خودکشی نکنی آنوقت توی صورت من پوزخند میزنی بدترکیب. من از خیلی پیش بیمار خانم مرادی بوده ام تو بیمار جدید بین ما آمده ای خواستیم احترام کاذب به تو بدهیم وگرنه نوشتههایت به هیچ دردی نمی خورد.
خانم مقدمی گفت: مثل بچهها یارکشی میکنید. برای من اهمیت ندارد که قدمت آشنایی شما با اعضای گروه چقدر است و اینکه نیازمند تحسین نیستم و عقدهی شخصیتی ندارم. آنچه که خوب باشد مخاطب هم پیدا میکند قلم من هم مخاطب خودش را دارد شما که هیچ از من نخوانده اید جز تعدادی که خودم در انجمن میخوانم پس نمی توانید درست نقد کنید.
خانم قربانی گفت: اگر بی ادبی ادامه پیدا کند فکر نکنم دیگر من هم در مورد حرفهای آقای مسلکی نظری بدهم. اکثر حرفهای شما منتقد دینی تکراری است، یعنی دریغ از یک صفحه کتاب خواندن
دریغ! و برای همه آنها قبلا جواب نوشته ام. قصد شما گفتگو نیست، لجبازی است.
آقای مسلکی گفت: تا من حرف زدم همه به من میتازند. متاسفانه بله در بعضی مواقع رنجیده میشوم وقتی کسی مرا متهم به رفتاری کند که در خودم نمی بینم. البته در بیشتر مواقع اهمیت نمی دهم اما انتظار دارم مستقیما شخص بنده و یا کسی دیگر را خطاب قرار ندهند. ما میخواهیم نسل آینده خلاق باشند. من از این انجمن میروم و میخواهم با خودم مدتی خلوت کنم.
آقای رضای به خانم مقدمی گفت: از آقای مسلکی عذرخواهی کنید.
خانم مقدمی گفت: من ترحم نمی کنم. هر کس قدرتمند است جاخالی نمی دهد ضمنا ایشان به من توهین کردند.
خانم اسدی گفت: من بدرود میگویم و میروم چون خیلی متشنج است.
آقای مسلکی به خانم مقدمی گفت: این دخترک بین همه را به هم زده است باید پرت بشود بیرون. همه از دست تو ذله شده اند مقدمی برای همین تنها و پیردختر ماندهای.
خانم اکبری و خانم مرادی با لطافت سعی در رعایت کردن احترام آقای مسلکی داشتند.
خانم مقدمی گفت: من دیگر چیزی نمی گویم، زمان شخصیتها را ثابت میکند نه زبان.
خانم قربانی گفت: اعمال ما یا بهشت است یا جهنم، پل صراط در همین دنیا داریم از روی آن عبور میکنیم جناب مسلکی بیخیال آن دنیا بشوید برای اعصاب همه مان مفید است.
خانم مقدمی گفت: من در دین اطلاعی ندارم و دلم نمی خواهد در موردش بحثی کنم تمرکز من روی ادبیات است باید بیشتر بخوانم و به خودم بپردازم بلکه بلد باشم در گفتگوی دینی فرار نکنم و خودم را ترسو میدانم.
آقای مسلکی گفت: بله ترسو هستی مقدمی پس اجازه بده ما به کارمان برسیم.
خانم قربانی گفت: شما ترسو نیستید با احساسید.
خام اکبری گفت: بهتر از این پس به مرزهای اعتقادی هم احترام بگذاریم.
خانم اسدی بلند شد و بدرود گفت. بقیه هم از او خداحافظی کردند آقای مسلکی و آقای رضایی با گفتند جاوید شاه به او بدرود گفتند.
آقای مسلکی گفت: من که هنوز پاسخ سوالم را از خانم قربانی و اسدی که تظاهر به دین دارند نشنیده ام. از این جلسه میروم بدرود.
همه با احترام از او خداحافظی کردند و رفت. روز به روز از تعداد اعضای گروه کم شد. خانم طبری دیگر شرکت نکرد. آقای رضایی هم خداحافظی کرد و رفت. خانم مقدمی به این میاندیشید که در جامعهی حال حاضر نیز مردم نمی توانند با صبر و حوصله در یک گروه به مدت طولانی به همکاری در هر موضوعی ادامه دهند و گروهی فکر کردن، گروهی تبادل نظر کردن و گروهی کار کردن فرهنگ سازی نشده است. انجمن از هم پاشید و نخود نخود هر که رود خانهی خود.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها: