شعری از محمدرضا سلطانی
مرا به حال خود رها کردهای
مگر مرا نمیبینی
Select Page
محمدرضا سلطانی | 6 اردیبهشت 1403
مرا به حال خود رها کردهای
مگر مرا نمیبینی
محمدرضا سلطانی | 8 خرداد 1402
1 پینه های رنج در دست های فراوان تیغ مگر چقدر می تواند بخراشد؟! خون می جهد از چشم طوفان می...
Read Moreمحمدرضا سلطانی | 21 آبان 1401
اکنون که میلهها با خون رنگین شدهاند کنار مغزهای باتوم خورده آزادی را نوید میدهند...
Read More