شعری تازه از زهرا جلالی
غروب را در کویر تنمبغل کرده بودم که دستانتنارنجِ خورشید را فشرد رودِ سرابخشکیده بودو سایه ی سبز...
بیشتر بخوانیدصفحه را انتخاب کنید
زهرا جلالی | ۱۰ مرداد ۱۴۰۳
غروب را در کویر تنمبغل کرده بودم که دستانتنارنجِ خورشید را فشرد رودِ سرابخشکیده بودو سایه ی سبز...
بیشتر بخوانیدزهرا جلالی | ۲۲ خرداد ۱۴۰۳
همیشه سایه ای در مه
پنجره بر پشت
از خودش دور می شود
زهرا جلالی | ۱۰ خرداد ۱۴۰۳
همیشه سایه ای در مه
پنجره بر پشت
از خودش دور می شود
زهرا جلالی | ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دو فنجان ، قهوه ی بغضِ خزان ریز
بیشتر بخوانیدزهرا جلالی | ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
بهارها بیرون می زنم از خودم
دلتنگ تو که شقایق ها را