به ایران نروید، مصونیتی ندارید
هفته گذشته، وقتی شهرگان رنجنامه سعید ملکپور را بازنشر کرد و پای صحبتهای مریم ملکپور در موضوع هشت سال و نیم زندان بدون مرخصی برادرش نشست، خبرهای تلخ از ایران به گوش میرسیدند: چهرههای آشنا در کنار بینامهایی گمنام به زندان میافتند و احکام سنگین دریافت میکنند.
مثال تکاندهنده آن، حکم اعدام برای مرجان داوری، مترجم دو کتاب در زمینه عرفان به اتهام عضویت در فرقه عرفانی «اکنکار» یا سینا دهقان، جوان ۲۰ سالهای است که به اتهام سب النبی و انتشار نوشتههایش در فضای اینترنت، به مرگ محکوم شده است.
از آن سو، فشار بر فعالهای رسانهای، همانند بازداشت احسان مازندرانی، مراد ثقفی و هنگامه شهیدی، تا آن حد بالا کشیده است که محمدرضا عارف به انتقاد آن پرداخته و چهار نماینده مجلس در اعتراض به حسن روحانی نوشتهاند:
«در چند روز گذشته، مسوولان حدود ۱۲ کانال تلگرامی و تعدادی از خبرنگاران و فعالین سیاسی اصلاحطلب یا حامی دولت دستگیر شده و کانالهای تلگرامی مذکور از دسترس خارج شدهاند و هنوز مشخص نیست چه دستگاهی و بر اساس کدام اختیارات قانونی این اقدام را انجام داده است.»
دادستان کل ایران در مقابل گفته هر هفته حدود ۲۰ هزار کانال تلگرامی را فیلتر میکنند. همچنین برخی چهرههای مشهور ایرانیتبار از جمله خانوم گوگوش، در دادگاههای غیابی احکامی سنگین گرفتهاند.
در ادامه بررسی موضوع زندان سعید ملکپور بدون دسترسی به قضاوتی عادلانه و همچنین وضعیت امنیتی حاکم بر فضای ایران، شهرگان مجموعهای از مصاحبهها را منتشر میکند.
صحبت این هفته با سید مهدی موسوی است که در جامعه فرهنگی ایران لقب پدر غزل پستمدرن ایران دارد و هماکنون مقیم نروژ است.
حوالی دو سال و نیم پیش، او همراه با فاطمه اختصاری، در فرودگاه امام خمینی تهران متوجه شدند که اجازه خروج از ایران و سفر به استانبول را ندارند. سپس بعد از آنکه به خانهشان در کرج بازگشتند، هر دو ناپدید شدند.
بعدها مشخص شد که آنها را نیروهای اطلاعات سپاه از خانهشان از کرج ربودهاند.
بعد از ناپدیدی اجباری، شکنجه، حبس انفرادی و دادگاهی که البته همراه حضور وکیل برگزار شد، به موسوی ۹ سال حبس و به اختصاری ۱۱ سال و نیم حبس داده شد و هر کدام به ۹۹ ضربه زندان محکوم شدند.
در زمانی که موسوی در زندان بود، نوآم چامسکی، خواستار آزادی او، اختصاری و مصطفا عزیزی شده بود. هفته آینده صحبتهای عزیزی را در شهرگان خواهید خواند و سپس در هفته بعدی، گفتگوی ما با اختصاری منتشر خواهد شد.
وقتی یک نفر برچسب زندانی امنیتی میخورد
«وقتی کسی برچسب زندانی امنیتی میخورد، از هر حقوق انسانی محروم میشود. یعنی هر کاری که دلشان بخواهد، حق دارند با تو انجام بدهند. یعنی اگر هم جایی میگویند که اینها یک سری نیروهای خودسر بودهاند و ما خبر نداشتیم، این دروغ مطلق است.»
موسوی پیش از آنکه با ناپدیدی اجباری روبهرو بشود، چندین مرتبه برای بازجویی احضار شده بود و همچنین کتابهایش توقیف شده بودند یا اینکه پس از انتشار، آنها را از نمایشگاههای کتاب جمع کرده بودند و جلوی حضور خود او را در محافل عمومی گرفته بودند. ولی تمامی اینها در مقابل آنچه در زندان بر او گذشت، رنگ میبازند:
«در اولین مرحله، به جای اینکه احضارت کنند، تو را از خانهات میربایند. حتی در خیلی از موارد به تو حکم دادگاه را نشان نمیدهند. حتی نمیگویند که از کدام نهاد امنیتی، برای دستگیری تو آمدهاند. برخلاف قوانین ایران که باید در طول یک روز، تفهیم اتهام بشوی و وثیقه صادر بشود و به وکیل دسترسی داشته باشی، ممکن است – همانطور که در پرونده خودم رخ داد – چندین ماه تو بدون داشتن وکیل، بدون صدور وثیقه، بدون اینکه حتی بتوانی به خانوادهات اطلاع بدهی که من زندهام، که من حتی کشته نشدهام، که من اتفاقی برایم رخ نداده، من تصادف نکردم و دست نیروهای امنیتی و در زندان آنها هستم،» باقی بمانی.
«بعد، در مراحل بعدی، بدون اینکه تفهیم اتهام بشوی، با استفاده از هر نوع شکنجه، هم شکنجه سفید و هم شکنجهای که کتک زدن مرسوم است، تو وادار به اعترافات اجباری میشوی. حالا اعترافات اجباری، روشهای مختلفی دارد و یکی از معروفترین روشهایش که الان مخصوصا در مورد بچههای خیلی جوان و کم سن و سال اجرا میشود، وعده آزادی است. یعنی به تو میگویند این اعتراف را بکن، هفته بعد آزاد میشوی و پیش خانوادهات برمیگردی. ما (هم) فقط این را برای فلان میخواهیم و این را برای بسان میخواهیم.»
سعید ملکپور در رنجنامهاش مشابه همین را مطرح میکند. او میگوید با وعده آزادی و با قسم بازجوها که این اعترافها فقط برای پروندههای خودشان است و در جایی هرگز منتشر نخواهند شد، دست به اعتراف زده است.
هرچند درنهایت اعترافهایش چندین مرتبه در تلویزیون دولتی ایران پخش شدند، آن هم در زمانی که خانوادهاش داغدار درگذشت پدر سعید بودند ولی خود او در زندان از مرگ پدرش خبر نداشت.
در معرفی سلول انفرادی و شکنجه سفید
موسوی میگوید آنچه ایرانیتبارهای خارج از کشور از اتاقهای زندانهای خارج از کشورها در فیلمها میبینند، اصلا برابر شرایط «وحشتناک» سلولهای انفرادی ایران نیست. او همچنین اشاره به گفتگو با دوستانش میکند و سوالشان که آیا «آن چیزهایی است که از زندان گوآنتانامو میبینیم، یعنی به همین وحشتناکی است؟ من میگویم نه، خیلی وحشتناکتر از این است. بهخاطر اینکه آن (زندانیان) در سلول زندان، تخت داشتند و ما تخت نداشتیم و آنها در سلولشان به همان کتابهای محدودِ ناقص دسترسی داشتند و ما به کتاب دسترسی نداشتیم. تنها کتابی که به زور در اختیارت میگذارند، ممکن است قرآن باشد، آن هم اگر دلشان بخواهد.»
این در شرایطی است که در اغلب موارد، خانواده و آشنایان فرد زندانی، از حضور او در زندان خبری ندارند و زندانی از شرایط بیرون زندان، بیخبر است و دسترسی به مشاوره وکیل، اغلب تا پایان بازجوییها ندارد.
«حتی در خیلی از سلولها، توالت نداشتیم. وقتی بچهها هم بهخاطر غذهای بد آنجا، هم به خاطر استرس و فشارهای روانی، خب، دچار اسهال میشدند، باید کاغذ لای در میگذاشتی. حالا نگهبان حال کند تو را به توالت ببرد یا نه، دوست نداشته باشد و تو ساعتها به خودت بپیچی. تا اینجا تازه بحث شکنجه در کار نیست، ولی شما را از حقوق اولیه انسانی محروم میکند و تحت فشار قرار میدهد.»
شکنجه البته به شکلهای مختلف خودش را نشان میدهد.
«وقتی بالای سرت چراغ روشن است و این چراغها، در طول چند ماه، خاموش نمیشود و تو تمام مدت نور بر روی صورتت است، وقتی که شما میروی داخل توالت، میروی داخل حمام و آنجا دوربین است و توی حتی در آنجا هم امنیت نداری و همهجای تو را دارند نگاه میکنند. تمام اینها انسان را له میکند و اصلا این شرایط مساوی کسی نیست که در یک کشور قانونمند، میرود و بهش میگویند که تو حق داری تا صحبت نکنی، تو حق داری تا وکیلت نباشد، پاسخی ندهی.»
موسوی از شکنجه مرسوم یا به قول خودش کتک زدن زندانی، صحبتی نمیکند، ولی مثال از نحوه برگزاری دادگاههای معروف به «دادگاههای فرمایشی» میزند.
«کسی که خارج کشور است، فکر نکند که آن آدم که داخل ایران است، با یک سری شیوههای قانونی، محاکمه شده و این حکم برایش صادر شده. چه در روند بازجویی و چه در روند دادگاه، این چنین نیست. مثالش در بحث دادگاه، در جلسهای که در واقع باید تفهیم اتهام میشدم و من باید دفاعیاتم را عرضه میکرد، آقای محمد مقیسه، قاضی من از شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب داشت از روی یک کاغذی اتهامات مرا میخواند. من که سردرنمیآوردم، وکیلم، آقای امیر رییسیان، از جایش بلند شد و گفت حاج آقا، شما دارید از روی حکم، تفهیم اتهام میکنید؟ یعنی قبل از اینکه من در جلسه دادگاه بیایم و دفاعیات خودم را بگویم و وکیلم دفاعیات خودش را مطرح کند، حکم برایم صادر شده بود. خب، این دادگاههای فرمایشی چه معنایی میتواند داشته باشد؟»
از اتهامهایی که موسوی برایش به ۹ زندان محکوم شد، نگهداری گاز اشکآور در خانه و یا دست دادن با محارم است.
خبررسانی میتواند تاثیر مثبتی بگذارد
موسوی میگوید خبررسانی در پروندههای مختلف، جوابهای متفاوتی میدهد. در پرونده خود او البته این موضوع، تاثیرگذاری مثبتی در بر داشته است.
«اما در مورد من، مشخصا میگویم که تاثیر شدیدا بهسزایی داشت. بهخاطر اینکه در روزهای اولی، واقعا در حال مرگ بودم. یعنی واقعا شرایط وحشتناک، وحشتناکی بود. طوری که من فقط دنبال یک وسیلهای بود که خودم را خلاص کنم. فقط دنبال یک راهکاری بودم که این قضیه تمام بشود و خودم را بکشم. میگفتم نهایتا میمیرم و این شرایطی که معلوم نیست یک سال، ده سال، پنج سال طول میکشد، (این شکلی تمام میشود).
از روزی که خبررسانی انجام شد و دوستان، داخل اینترنت اولین جرقهها را زدند و هنوز نامهها پیش نیامده بود، تظاهرات جلوی سفارت ایران در سوئد پیش نیامده بود، همان که اینها احساس کردند نه، دیگر حالت ربایش و بیخبری تمام شده و سکوت را شکستهاند، رفتارشان بهتر شد. نمیگویم رفتارشان خوب شد، اصلا خوب نشد، ولی رفتارشان ملایمتر شد. مثلا ضرب و شتمها کم شد و احساس کردند که نکند بلایی سر این آدم بیاید، وقتی از بیرون پیگیر وضعیتش هستند و ما به سلامتیاش مسوول هستیم.»
موسوی میگوید ممکن بود شبیه به دیگر دوستانی که همانند او در زندان بودند و در سکوت خبری، اتهامهایشان را جواب پس میدادند، او هم بعد از پایان بازجوییها در زندان باقی بماند تا زمان اجرای حکم و نتواند به خانه برگردد. آزادیای که به او اجازه داد تا در آستانه تایید حکمش در دادگاه استیناف، برنامه خروج از کشور را بریزد و درنهایت هم همراه اختصاری، پیاده از مرز ایران گذشت و از کشور خارج شد.
«متاسفانه برعکس این موضوع خیلی در بین مردم وجود دارد که میگویند خبررسانی نکنید، نکند برای کسی که داخل (زندان) است، بد بشود. در واقع بازجوها به خانوادهها همین را منتقل میکنند. یعنی به تمام خانوادهها میگویند اگر میخواهی بچهات زنده آزاد بشود، اگر میخواهی این مشکلات حل بشود، با هیچ کجا مصاحبه نکن، هیچ کجا تایید نکن، هیچ کجا چیزی نگو. به خیلی از خود متهمین هم این توهم را بوجود میآورند که اگر تو الان برایت ۵ سال و ۱۰ سال حکم صادر شده و الان ۳ ماه است ما تو را نگه داشتیم، نه به خاطر این است که ما آدمهای آشغالی هستیم که داریم با یک انسان این معامله را میکنیم، بلکه این بهخاطر خبررسانیها در فضای مجازی و نامههای تهیه شده است. هر روز بهت القا میکنند که همین روشنفکرهایی که بیرون این نامهها را امضا کردهاند، همینها اوضاعت را خراب کردند.»
درنهایت موسوی معتقد است که افراد بایستی در موضوع زندانی شدن نزدیکانشان، خبررسانی کنند. او در مقایسه با دوستانی که حکمهای سنگینی دریافت کردهاند، مرخصی نداشتهاند و هنوز در زندان هستند میگوید که «میفهمم که نه، اصلا (سکوت) فرقی نمیکند، اصلا هم تاثیری ندارد. یعنی (سکوت) یک دروغی است که میخواهند تمام مردم باور کنند، چون به نفع حکومت است که خبررسانی انجام نشود.»
در موضوع بازداشتهای اخیر
موسوی در موضوع شرایط امنیتی و غیر عادی کنونی داخل ایران، میگوید که برعکس سالهای پیش، آزادی ظاهری پیش از انتخابات دیگر وجود ندارد.
«الان در ایران قبل از انتخابات است و در واقع وقت تسویهحسابهای سپاه با دولت است. همچنین وضعیت سختی است که خود وزارت اطلاعات دارد بوجود میآورد که اصلا معلوم نیست وزارت اطلاعات زیر نظر دولت است یا که بر علیه دولت است.»
او توضیح میدهد که شرایط چگونه با سالهای پیشین و انتخاباتهای گذشته، فرق کرده است.
«وضعیت الان بینظیر است. یادم است دفعات قبلی، حتی صدور چنین حکمها و تایید چنینی حکمهایی را به بعد از انتخابات موکول میکردند. برای اینکه نمیخواستند این ذهنیت در مردم ایجاد بشود که ناامید بشوند. اما الان وضعیت شدیدا وحشتناک است که اینها ترجیح میدهند تا هر صدایی را که نه حتی مخالف، بلکه هر صدایی را که همسو نیست، خفه کنند. حتی با یک سری حکمها علیه بچههایی که اصلا به سیاست ربطی ندارند، مثلا آقای دهقان یا بچههایی که اهل عرفان هستند و مستقیم وارد سیاست نمیشوند.
دارند یکجورهایی قدرتنمایی میکنند. دارند میگویند ما با کسانی که هیچ کاری نکردند، به خانمی که دو تا کتاب ترجمه کرده، حکم اعدام دادهایم، با تویی که کار سیاسی میکنی، چه بلایی سرت بیاوریم. مثلا خانم شهیدی که ناراحتی و بیماری دارد و نمیتواند تحمل کنند را به زندان میبریم و از مرگش هم نمیترسیم. تویی که سالمی را چه بلایی سرت خواهیم آورد. اوضاع بسیار وحشتناک است و من هر روز تمام تنم میلرزد، من اینجا هستم، ۸۰ میلیون مردمم، هموطنم داخل ایراناند.»
هنگامه شهیدی که تحت درمان پزشک قرار دارد و برای شرکت در مراسم ختم مادربزرگ خود به مشهد سفر کرده بود. او را در مشهد بازداشت و با یک پرواز امنیتی به زندانی در تهران منتقل کردهاند. او پیش از بازداشت، در یک پست فیسبوکی احتمال به زندان افتادن خودش را داده بود و نوشته بود در صورتی بازداشت، در لحظه به اعتصاب غذا دست میزند. به ترک همدانی، وکیل او هم به دلایل جرایم امنیتی پرونده و ممنوع الملاقاتی بودن شهیدی، اجازه ملاقات با موکلش را ندادهاند.
برای سعید ملکپور، زندانی محروم از مرخصی
موسوی میگوید رودرروی هشت سال و نیم زندان بدون مرخصی سعید ملکپور، عکسالعمل او ناراحتی و غصه است. همچنین توضیح میدهد که رفتار دیگر دولتها را درک نمیکند.
الان «تمام کشورهای دنیا، به خاطر منافع مادیشان، به خاطر هر چیزی، سیاستهای بینالمللیشان یا هر چیزی، سکوت میکنند و از آن بدتر، کشوری مثل کانادا که آقای ملکپور تابعیت آن کشور را دارد، آن (دولت) سکوت کرده، درخواست نمیکند شهروندش باید برگردد. در حالی که حتی، حتی با همین پروندهای که جمهوری اسلامی ایران برای این آدم ساخته، خیلی واضح است که در همین پرونده هم این آدم هیچ کار خاصی را مرتکب نشده که جزایش اعدام یا حبس ابد باشد و بدون مرخصی، با اعمال شاقه و در این شرایط در زندان باشد. متاسفانه غیر از کشورهای جهان، روشنفکران ما، مردم ما هم در واقع این سکوت را دارند و ادامه میدهند.»
موسوی میگوید یک راه شکستن این سکوت، همراهی با کمپینهای حمایت از زندانیان امنیتی و یا سیاسی، همانند ملکپور است.
«اولا خیلی وقت و انرژی خاصی که از شما نمیگیرد. یعنی یک موقعی میگوییم شما تظاهرات بکن، آره، شما باید کارت را تعطیل بکنی و در خارج کشور این عمل سختیهایی دارد. ولی یک نامه امضا کردن، این واقعا سخت نیست. و نهایتا شما با گذاشتن چند ثانیه از وقتتان در روز، یک سنگی را پرت میکنید. حالا بالاخره شما یک در هزار هم مانع اعدام یک آدم بشوید، آدمی که در حبس ابد است از زندان دربیاورید، چرا این سنگ را پرتاب نکنید؟»
وقتی هیچکسی مصون نیست
موسوی میگوید دوستان خارج کشور از او شاکی هستند که تجربههایش را به بقیه منتقل میکنند و نگران سفرهای توریستی به داخل کشور هستند. او ولی در جواب میگوید که به عنوان یک روشنفکر، وظیفه دارد تا حقیقت و واقعیت را بیان کند و وقتی هم موضوع سفر به ایران برای دیدار با خانواده و وطن مطرح باشد، موسوی خیلی رک میگوید به ایران نروید، چون مصونیتی در مقابل پروندهسازی سازمانهای اطلاعاتی ندارید.
«خیلی از کارهایی که شما خارج از کشور مرتکب میشوید و بهنظرتان خیلی طبیعی است و کارهای معمول زندگی شماست، همینها میتواند داخل یک پرونده در ایران بشود و برایتان حکم اعدام نتیجه بدهد. یک تصویر مشروب خوردن یا بوسیدن معشوقتان که داخل اینترنت گذاشتید، وقتی به داخل ایران بروید، این ترویج فساد و فساد فیالارض میشود و این مبانی حکم حبس ابد میشود.»
موسوی میگوید البته لازم نیست کسی کار خاصی کرده باشد و بهرغم تمامی احتیاطها، راه گشودن پروندهای امنیتی برای افراد عادی باز است:
«حتی اگر هیچی برای شما گیر نیاورند، یعنی در کل زندگی شما هیچ موردی نباشد، یک برچسبی هست به نام جاسوسی و آن را به شما میچسبانند. نه به خاطر اینکه شما جاسوس باشید، نه به خاطر اینکه با شما مشکلی دارند. یا فکر نکنید من آدم سیاسی نیستم، که من تا حالا هیچ فعالیت سیاسی نکردم و حتی تا حالا یک بار هم در مقابل یک مساله ایران موضوعگیری نکردم. خیلی وقتها قرار است شما را به عنوان وثیقه، به عنوان یک وجهه که قرار است بین کشورها جابهجا بشود یا برای گرفتن امتیاز، نگه بدارند. یعنی به شما برچسب جاسوسی میزنند تا بتوانند با کشور تو، معامله کنند. پس تو هم باید بترسی، تو که هیچ کاری نکردی و خودت را از کل دنیا کنار کشیدی، تو هم باید بترسی.»
موسوی میگوید اینکه هزارها نفر میروند و مشکلی درست نمیشود، معیار درستی نیست. چون اگر اگر مشکلی درست بشود، آنقدر بزرگ و وحشتناک خواهد بود که «حتی اگر آزاد هم بشوید، یک بلایی بر تن و روحتان آمده که تا ابد پا برجاست.»
انتظار کمک از ایرانیتبارهای خارج از کشور
موسوی میگوید انتظارهایی از جامعه ایرانیتبار خارج از کشور وجود دارد. اول از همه، خبررسانی است. بخصوص اینکه دستها داخل کشور بسته است. بعد، توجه به این واقعیت است که اتهامها بر زندانیهای امنیتی و سیاسی، در بیشتر مواقع، واقعی نیستند.
«در هر پروندهای سعی میشود تا به درست یا غلط، پرونده را از مسیر واقعی خودش به سمتی دیگر هدایت کنند. یعنی مثلا طرف در خارج از ایران از سیاستهای سپاه انتقاد کرده، حالا داخل ایران سعی میکنند برایش پرونده اخلاقی درست کنند. پرونده ضد مذهبی برایش ایجاد میکنند. انواع اعتیاد و مسایل جنسی را بهش نسبت میدهند. میخواهم بگویم این چیزی که ما از اتهام میبینیم و آن چیزی که واقعا آن آدم بهخاطرش در زندان است، متفاوت است و سعی میشود با این جور مطالب و حرفها، مردم تحریک بشوند. ما نباید بگذاریم آنها (در این روند) موفق بشوند. یعنی سعی میکنند تا از اعتقادات مذهبی مردم، از تابوهای اخلاقی جامعه و از دیگر مسایل، سوءاستفاده کنند.»
موسوی میگوید که این اتهامها اکثرا درست نیستند و صرف بهانه هستند، ولی حتی اگر به فرض هم راست باشند، «شما چگونه قبول میکنید یک نفر به علت روابط شخصی داخل خانهاش، یا اعتیادش به موادمخدر یا اعتقادهای مذهبیاش، یا مثلا اینکه عرفان آسیای شرقی را دوست دارد، اعدام بشود یا به حبس ابد محکوم بشود.»
او از سکوت ایرانیتبارهای خارج از کشور شاکی است.
«این خیلی وحشتناک است که ما در خیلی موارد، وقتی وارد یک سری حوزهها میشویم، سکوت میکنیم. وقتی طرف به خاطر مسایل سیاسی زندانی میشود، همه سروصدا میکنیم. ولی کافی است تا طرف برچسب گی (همجنسخواهی) بخورد که جزو تابوهای اجتماعی است و یک مرتبه همه مردم، غیر از کسانی که ممکن است با آن آدم همدرد باشند، عقب میکشند.
من میگویم که این خیلی وحشتناک است و باید یکی از مواردی که در جامعه ایرانیان خارج از کشور اصلاح بشود. چون هیچ کسی، هیچ کسی نباید به علت اعتقادهایش، به علت روابط جنسیاش، فعالیتهای اجتماعیاش به زندان برود. و حتی اگر طرف، کار اشتباهی مرتکب شده باشد هم اینجا عدم تناسب جرم و مجازات مطرح است. یعنی طرف به خاطر یک توهین، آیا به خاطر این او باید اعدام بشود؟ آیا این روش برخورد با یک توهین است؟ اگر این جور باشد که اصلا سنگ بر روی سنگ در این دنیا بند نمیشود.»
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سیدمصطفی رضیئی، مترجم و روزنامهنگار مقیم شهر برنابی است. او نزدیک به سه سال است در کانادا زندگی میکند و تاکنون ۱۴ کتاب به ترجمه او در ایران و انگلستان منتشر شدهاند، همچنین چندین کتاب الکترونیکی به قلم او و یا ترجمهاش در سایتهای مختلف عرضه شدهاند، از جمله چهار دفتر شعر از چارلز بوکاووسکی که در وبسایت شهرگان منتشر شدهاند. او فارغالتحصیل روزنامهنگاری از کالج لنگرا در شهر ونکوور است، رضیئی عاشق نوشتن، عکاسی و ساخت ویدئو است، برای آشنایی بیشتر با او به صفحه فیسبوکاش مراجعه کنید.