خبرنگار، جاسوسِ بیگانه نیست: محمد فهمی، سلول ماریوت و آزادی بیان
در آخرین ساعات سال ۲۰۱۳ و در شب ۲۹ دسامبر، نیروهای امنیتی مصر به بهانه خدمات هتل وارد اتاق محمد فهمی در هتل مریوت در شهر قاهره شدند. این یورش فیلمبرداری میشد و درنهایت، او همراه با چند همکار دیگر بازداشت شدند. فیلم بازداشت او همراه با موسیقی هیجانی، چند ساعت بعد در شبکههای خبری مصر پخش شد.
این شروع سالهای زندان، بازجویی، دادگاه و حبس محمد فهمی، کارمند کانادایی مصری شبکه الجزیره انگلیسی بود تا درنهایت او توانست بعد از آنکه شهروندی مصریاش را لغو کرد، به عنوان یک بیگانه از مصر اخراج شود و به خانه، به ونکوورِ کانادا برگردد.
حالا، بعد از آنکه توفان از سر فهمی گذشته، او استاد روزنامهنگاری دانشگاه بریتیش کلمبیا (یوبیسی) است و کتاب تازهاش، «سلول مریوت: سفری در مصر از زندان عقرب تا آزادی» را با همراهی کارول شابِن و با مقدمهای از آمل کلونی، وکیلش، در ۴۳۲ صفحه توسط شعبه کانادایی رندم هاوس در اواخر سال ۲۰۱۶ منتشر کرده.
فهمی پیش از بازداشت، کار رسانهای خود را با پوشش جنگ عراق برای الای تایمز و بیبیسی آغاز کرد. سپس در ۲۰۱۱ میلادی برنده جایزه پیبادی به خاطر پوشش بهار عربی برای شبکه سیانان شد.
همچنین او برای پروژه آزادی سیانان مجموعه مستند «مرگ در صحرا» را درست کرد که به موضوع قاچاق در صحرای سینا مابین مصر و فلسطین اختصاص داشت. برای این مستند جایزه گزارش روزنامهنگاری تحقیق تام رِنِر را برنده شد.
سه ماه قبل از آنکه او در مصر بازداشت بشود، مسوول بخش مصر شبکه انگلیسی الجزیره شده بود. بعد از آزادی از زندان، او همراه با همسرش مروا اومرا، به کانادا بازگشت و بنیاد محمد فهمی را پایه نهاد تا مدافع آزادی بیان روزنامهنگاران و خبرنگارهای زندانی باشد. او همچنین جایزه آزادی بیان رسانههای یونسکو را برنده شده است.
مستند شبکه سیبیسی، «داستان محمد فهمی: چهارصد روز» را در این لینک تماشا کنید. به این موضوع توجه نشان بدهید که این برنامه در زمانی پخش شده است که فهمی هنوز در مصر منتظر نتیجه دادگاه استیناف خود بود و هنوز خطر زندان از سر او نگذشته بود:
قسمتهای پیشین ستون تجربه کانادایی را در شهرگان بخوانید:
«نگو هیچی نداریم»: مدلین تیِن و وقتی گذشته پوست میاندازد؛
«تنها رو در رو با شمال»: اَدم شوآلتز و کنکاش زمینهای بکرِ کانادایی؛
نگاهی از درون ملتهایی فراموش نشده: مروری بر «هندی مزاحم»؛
چگونه کانادا در موضوع زنان بومی ناکام ماند: نگاهی به «خواهران ربوده شده نوشته امانوئل والتر»؛
تجربه کانادایی نام ستونی در مجله شهروند بیسی و وبسایت شهرگان است و در این ستون، سیدمصطفی رضیئی، سراغ کتابهای ادبی و غیر ادبی منتشر شده در کانادا، به ویژه در بریتیش کلمبیا میرود و در کنار معرفی زندگی و آثار یک نویسنده کانادایی، تنه به موضوعهای اجتماعیای میزند که همراه خوانش آثار این نویسنده به خواننده منتقل میشود.
دادگاه، زندان، سیارهای دیگر پر از امر و نهی
برای خواننده کانادایی، خاطرات زندان فهمی، سفری به سیارهای دیگر است که در آن جایگاه خبرنگار، راوی منصف رویدادهای معاصر نیست، بلکه او، بیگانهای با انگیزههای ویرانگر به تصویر کشیده میشود. در این سیاره هم امر و نهیهای فراوانی وجود دارد و خطوط قرمز پنهان و آشکار بر همهجایی نقش بستهاند.
درنهایت مذهب، در کمال تعجب خواننده کانادایی، بر زندگی انسان تاثیری شگرف میگذارد: مثالش اینکه چقدر بلد باشی قرآن بخوانی که میتواند به تو در زندان اجازه بدهد به جای دو هفته یک بار، هفتهای یک بار خانوادهات را ببینی.
فصل به فصل کتاب، شگفتی خوانندهای را برمیانگیزد که هرگز پای به سرزمینی نگذاشته که آدم در آن بیگناه محسوب نمیشود، بلکه هر کسی گناهی مرتکب شده، فقط بایستی زمان کافی گذاشت تا او به گناهانش اعتراف کند.
برای همین جای تعجبی ندارد که گلوب اند میل بر مرور خودش بر این کتاب خاطرات چنین تیتر میزند: «مرور کتاب: سلول مریوتِ محمد فهمی، اثری است ضروری، خردمندانه، خواندنی و تکاندهنده.»
هرچند خوانندهای که آشنا به فضای سرزمینی مانند مصر باشد، میداند خبرنگار آزاد نیست تا هر کجا میخواهد بیاستد و هرچه میخواهد بگوید. چون اگر از مرزهای پنهان عبور کنی، عاقبتت مثل فهمی میشود، تو را در یک قفس میاندازند و جلوی قاضیای قرارت میدهند که در یک زمان هم بر تو قضاوت میکند، در عین حال، هم بازجوی تو و هم نماینده خواستههای دولت باشد.
در این لینک میتوانید سخنرانی محمد فهمی در دانشگاه یوبیسی در شهر ونکوور را تماشا کنید. این سخنرانی، فهمی بازگوی این میشود که چه بر سرش آمد و چرا این اتفاقها رخ داد و به طور مفصل در موضوع بنیاد محمد فهمی صحبت میکند:
خبرنگار، جاسوس است، خبررسانی، تبلیغات بیگانه است
در عنوان کتاب از کلمه cell استفاده شده است: اشارهاش به سلول زندان است، همچنین اشارهاش به گروهکی است که فعالیتی غیر قانونی در مبارزه با دولت حاکم انجام میدهد. این نگاهی است که دولت مصر به تیم خبرنگارهای الجزیره انگلیسی ساکن بر هتل مریوت داشت.
از دید دولت، این خبرنگارها، گروهک مریوت بودند که به قصد خرابکاری، جاسوسی و همچنین حمایت از اخوان المسلمین، خبرها را یک سو پخش میکردند و به رغم دستور دولت، خبر جمع میکردند، به زبان انگلیسی منتشر میکردند و سپس این اخبار را در شبکههای عربی پخش میکردند که دولت مصر آنها را ممنوع اعلام کرده بود، مثل شبکه مباشر یا الجزیره عربی.
برای همین فهمی در اولین ساعتهای بازداشت بشدت تمام گیج است. نمیداند چه شده و یا چرا چنین اتفاقی افتاده. او که تمام مدت فعالیت اجتماعی و روزنامهنگاریاش در مصر فکر میکرد به خاطر پاسپورت کاناداییاش، آسیبناپذیر است، یک مرتبه خود را بیپناه پیدا میکند.
حالا او را دیگر یک روزنامهنگار غیر مذهبی نمیشناسند، بلکه او را انسانی مذهبی و مدافع عقاید اخوان المسلمین و مذهبیهای افراطی معرفی میکنند و به همین بهانه او را به بند کشیدهاند.
همبند اخوان المسلمین، القاعده و نزدیکترین همکارهای رییسجمهور
ماهها بعد از روز بازداشت، بعد از آنکه فهمی حکم زندان از دادگاه دریافت میکند و از زندان عقرب، امنیتیترین زندان مصر، به زندانی دیگر منتقل میشود، نخستوزیر سابق مصر که عضو اخوان المسلمین است، او را به آغوش میگیرد و با او ابراز همدردی میکند.
فهمی که آدمی غیر مذهبی است، در اولین شب زندان با این واقعیت مواجه میشود که همبند نزدیکان به رییسجمهور سابق، محمد مرسی، همچنین اعضای بلندپایه اخوانالمسلمین است. کمی بعد، متوجه میشود بلندپایهترین چهرههای زندانی القاعده که در مصر زندانی هستند، ایمن الضواهری، در همین زندان حضور دارند و با او رودررو میشود.
هرچند بعد از بهار عربی، در دورهای کوتاه که الضواهری آزاد از بند است، برای سیانان از او مصاحبه گرفته بود.
دیدار بیواسطه با چهرههایی که بیرون از زندان اغلب تروریست خطاب میشوند، تبدیل به بخشهایی جذاب از کتاب میشوند. بخصوص آنجا که فهمی، بعد از مدتی اقامت در زندان، برنامهای رادیویی برای بند خود درست میکند که البته در هیچ موج رادیویی پخش نمیشود و صرف مصاحبههای روزانه با زندانیها و پرسیدن عکسالعمل آنان نسبت به اخبار روز است.
ریشههای خانوادگی: نسل به نسل فعالیت اجتماعی
پدربزرگ فهمی در مصر، یک کارمند بلندپایه پلیس بود. پدرش، فعالی اجتماعی بود که به کانادا مهاجرت کرد و البته، در زمان ریاستجمهوری حسنی مبارک، اجازه ورود به مصر را نداشت و از کانادا برای مصریان مینوشت و از آنان میخواست تا خواستار دموکراسی و عدالت باشند.
چند نسل، فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ریشه در رفتار فهمی دواندهاند، پیش از آنکه او ابتدا راهی عراق و سپس مصر، لیبی و درنهایت دوباره راهی مصر بشود تا اخبار جنگ و همچنین بهار عربی را برای معتبرترین رسانههای انگلیسیزبان مخابره کند.
عشق خانوادگی به آیندهای بهتر برای مصر و مصریها، در فهمی ریشه دوانده است. برای همین او منطق خشک خبرنگاری را کنار میگذارد و هیجانزده، رویدادهای بهار عربی را قاهره دنبال میکند.
هرچند بیشتر این هیجان مربوط به روزهایی است که او به عنوان یک خبرنگار مستقل کار میکند و وابسته به خبرگزاری مشخصی نیست. بعد از آنکه سیانان او را استخدام میکند تا ابتدا در مصر و سپس در لیبی، خبر تهیه کند، او تلاش میکند تا از هیجان خودش فاصله بگیرد تا بتواند بدون اضافه کردن نظرهای شخصیاش، خبر تهیه کند. ولی به اندازه کافی فیلم و عکس از خودش بر جای گذاشته تا در دوران دادگاه بر علیهاش استفاده شود.
فهمی در این مصاحبه خود با تد تاکس در شهر ونکوور، از روزهای زندان در مصر میگوید:
عدم صداقت الجزیره، دوستی و دشمنی مصر و قطر
بعد از بازگشت از لیبی به قاهره است که یک تماس تلفنی از محمد فهمی میخواهد تا با هزینه الجزیره به قاهره سفر کند تا در یک گفتگوی کاری حضور بیابد. در این گفتگو است که به فهمی میگویند مسوول بخش مصر الجزیره انگلیسی به ناگهان از کار خود کنار کشیده و این شبکه بایستی در اولین فرصت ممکن جایگزین او را پیدا کند و آنها به فهمی فکر میکنند.
عجله البته راه را برای اشتباه باز میکند.
فهمی بعد از چند ساعت اقامت در دوحه به قاهره برمیگردد و بلافاصله مدیریت تیمی از ۱۵ خبرنگار و کارمند الجزیره انگلیسی را شروع میکند تا رویدادهای مصر را برای مخاطبان جهانی این شبکه مخابره کنند.
فارغ از اینکه خودش مجوز خبرنگاری سیانان را دارد که تاریخ اعتبارش گذشته و اینکه الجزیره دفتری به نام خود ندارد و در یک هتل کارهای خود را به سرانجام میرساند.
سالها بعد، وقتی فهمی در دوران زندان است که میفهمد الجزیره انگلیسی هم در حکم دولت مصر اجازه فعالیت خود را از دست داده بود و اینکه ورای صحبتهایی که با او شده بود، ارتباطهایی با اخوان المسلمین و فعالیتهای این شبکه وجود داشت.
برای همین فهمی در بازگشت به کانادا، شکایتی ۱۰۰ میلیون دلاری علیه شبکه الجزیره تقدیم دادگاه میکند. الجزیره تمامی اطلاعات لازم را در اختیار فهمی نگذاشته بود. با این سکوت، در حقیقت به او دروغ گفته بودند و او به عنوان خبرنگار کار خودش را انجام داده بود بدون اینکه بداند در دوستیهای زمان مرسی و دشمنیهای بعد آن مابین قطر و مصر، او چون یک توپی از این سو به آن سو افکنده میشود و در این بین، مکرر مجازات میشود.
روزنامهنگاری جرم نیست: قضاوتهای توییتری
آنچه بعد از اولین حکم دادگاه به نفع فهمی میشود، شبکههای اجتماعی است. جنبش #روزنامهنگاری_جرم_نیست به راه میافتد که خواستار آزادی خبرنگارهای زندانی، بخصوص خبرنگارهای الجزیره در مصر است.
همراهی چهرههای آشنای روزنامهنگاری با این جنبش همراه حضور وکیلی تازه برای پرونده فهمی میشود. یکی از مشهورترین حقوقدانهای حقوق بشر در دنیا که چند ماه بعد از آنکه پرونده فهمی را قبول میکند، با جورج کلونی ازدواج میکند و شهرتی جهانشمول به نام خود میزند: آمال کلونی، گام به گام همراه فهمی میشود تا او عاقبت بعد از آنکه شهروندی مصریاش را لغو میکند، به حکم دادگاه از زندان آزاد و سپس به خارج از مصر تبعید میشود.
عدم توجه دولت محافظهکار، بازگشت به کانادا، بنیاد فهمی
آنچه فهمی را در تمام سالهای زندان، دادگاه و بازجویی آزار داد، بیتوجهای دولت وقت حاکم بر کانادا بود: استیفن هارپر علاقهای به شرایط او نشان نمیداد و وزیر امور خارجه حتی به خودش زحمت نداد تا تلفن بردارد و با دولت مصر در مورد او صحبت کند.
درحقیقت، گذرنامه و شهروندی کانادایی فهمی کمکی به روند دادگاه او نکرد.
در بازگشت به کانادا، بنیاد محمد فهمی شکل گرفت تا دو هدف اصلی را دنبال کند: یکی آنکه رویدادهای مربوط به روزنامهنگارها و فعالهای اجتماعی زندانی کانادا در دیگر کشورها را دنبال کند و دومی هم لابی با پارلمان و دولت برای شکلگیری قانونی است تا دولت را موظف به حمایت از خبرنگارها و کاناداییها خارج از کشور کند.
فهمی میگوید پیش از شروع دادگاه اگر دولت کانادا دخالت کرده بود، هیچ کدام از این مشکلات برایش پیش نمیآمدند. مهمتر از همه، شانه شکستهاش که در زندان بیدرمان باقی ماند و درنهایت او همچنان برای حرکت دادن دست با مشکل روبهرو است.
درنهایت، محبوب فهمی که بعد از آزادی از زندان، همسرش میشود، بزرگترین حامی اوست. اوست که بعد از اولین حکم دادگاه، دنبال درمان دست او میرود و کاری میکند تا فهمی از زندان به بیمارستان ملحق بشود.
سپس آنقدر گام به گام پیش میرود تا فهمی اول یک وکیل خوب پیدا میکند، سپس جریانی رسانهای در پس پروندهاش به عربی و انگلیسی شکل میگیرد و درنهایت راه آزادیاش پیدا میشود.
فهمی این روزها در ونکوور روزنامهنگاری تدریس میکند، در مورد کتاب تازهاش صحبت میکند و فعالیتهای بنیاد محمد فهمی را پیش میبرد. او درس خودش را آموخته و حالا میخواهد یک حامی آزادی بیان باقی بماند:
«یکی از بسیاری درسهایی که در طول دوران زندان آموختم این بود که کلمه تروریست تبدیل به یک ابزار مرسوم سیاسی در دست دولتها شده است تا این برچسب را بر هر گروه یا فردی بزنند که بر خلاف علایق آنان عمل میکند – این برچسب میتواند یک شبه معنای متفاوت به خود بگیرد، اگر این علایق تغییر کنند. در حالی که معنایی جهانشمول برای تروریست وجود ندارد، از این برچسب برای توصیف عملی استفاده میشود که عموما مرتبط به خطرها یا استفاده از خشونت در رسیدن به هدفهای سیاسی، مذهبی، یا ایدولوژیک توسط افراد غیر دولتی است.»
برگرفته از صفحه ۲۵۸ و ۲۵۹ کتاب
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سیدمصطفی رضیئی، مترجم و روزنامهنگار مقیم شهر برنابی است. او نزدیک به سه سال است در کانادا زندگی میکند و تاکنون ۱۴ کتاب به ترجمه او در ایران و انگلستان منتشر شدهاند، همچنین چندین کتاب الکترونیکی به قلم او و یا ترجمهاش در سایتهای مختلف عرضه شدهاند، از جمله چهار دفتر شعر از چارلز بوکاووسکی که در وبسایت شهرگان منتشر شدهاند. او فارغالتحصیل روزنامهنگاری از کالج لنگرا در شهر ونکوور است، رضیئی عاشق نوشتن، عکاسی و ساخت ویدئو است، برای آشنایی بیشتر با او به صفحه فیسبوکاش مراجعه کنید.