آزیتا قهرمان: نوشتن، جدال و مبارزهای مدام برای یافتنِ شکلهای جدیدِ بیان است
آزیتا قهرمان، متولد چهاردهم فروردین ۱۳۴۱ در مشهد و در حال حاضر، ساکن مالمو در سوئد است. اشعار او تا کنون به زبانهای متعددی از جمله فرانسوی، هلندی، انگلیسی، سوئدی، دانمارکی، مقدونی، آلمانی، آلبانیایی، روسی، اوکراینی، عربی و ترکی ترجمه شده که تعدادی از این ترجمهها جوایزی نیز در آن کشورها دریافت کردهاند. از آزیتا قهرمان که از پُر کارترین ادیبانِ نسل خودش به شمار میآید، اخیراً چندین کتاب در حوزهی ترجمه و تالیف منتشر شده است که به همین بهانه با او به گفتوگویی نشستیم که در ادامه میخوانید.
خانم قهرمان همچنین چهار دوره عضو هیأت داوران جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) بوده است.
خانم قهرمان، در ماههای اخیر چندین کتاب، اعم از ترجمه و تالیف از شما به چاپ رسیده است. درست است اگر شما را یکی از فعالترین ادیبان ایرانی در نسل خودتان و حتی نسلهای بعد بدانیم؟ به خصوص، بسیاری از همنسلان شما بسیار کمتر از قبل فعالیت میکنند و تقریبا اغلب، سالهاست که اثری منتشر نکردهاند. البته آنهایی که ساکن ایراناند، علت این امر را مجوز نگرفتن یا سانسور شدنِ آثارشان و عدم تمایلشان به چاپ بیان میکنند. علت فعالیتِ کمرنگِ آن دستهای که این طرف آب هستند مشخص نیست. نظر شما در این باره چیست؟
ممنون از نظر شما؛ به باور خودم همیشه درگیر جدال و تلاشی مدام برای ایجاد نظم و سر و سامان دادن به شعرهای پراکنده؛ نوشته و ترجمههای ناتمام هستم و معمولا سر رشته کار با قطع و وصل بارها از دست در میرود … شاید بعضی دوستان نویسنده برای دورهای عدم حضور و یا سکوت را انتخاب کردهاند؛ اما واقعیت این است این سانسور چیز تازهای نیست و در همه این سالها همیشه سد و مانعی بوده است. کار نوشتن یک جدال و مبارزه مدام برای یافتن شکلهای جدید برای بیان است. تخیل و نوآوری مهمترین شکل تحقق آزادی برای ادامه بقای هنرمند است. فکر نمیکنم تنها سانسور دلیل دلسردی بعضی نویسندگان باشد چون نشر اینترنتی تا حد زیادی راه حل این مساله بوده است. با این همه در مجموع محیط نشر فعالتر به نظر میرسد؛ تعداد آنهایی که مجموعه شعر منتشر کردهاند یا در حوزه رمان و داستان و ترجمه فعالیت داشتهاند؛ از همیشه بیشتر بوده است. البته کیفیت آثار را زمان خواهد سنجید. تاریخ ادبیات همیشه گواه این جنگ و ستیز فرساینده بین هنرمند و قدرت بوده است. حتا بخش مهمی از با ارزشترین آثار ادبیات دنیا در دشوارترین شرایط و گاه در انزوایی تحمیلی یا خودخواسته خلق شدهاند. اما موضوعی دیگر هست که به عنوان عدم فعالیت و یا انسداد نوشتن معروف است بر سر راه همه ما به عنوان نویسنده در هر مکان و شرایطی کمین کرده است حتا در امریکا در سوئد و یا ژاپن نویسندگان بزرگی چون همینگوی؛ استیگ داگرمن و یوکیو میشیما و بسیاری دیگر… یکباره در این تاریکی ناگهانی؛ غرق و گم شدند. دنیای درونی هنرمند جهان پیچیده و پر مخاطرهای است. بی شک مجموعه فشارهای اجتماعی؛ اقتصادی و محیط فرهنگی بر تولید ادبیات در یک دوران موثر است اما فراز و فرودهای روحی و بحرانهای فردی و شخصیت هنرمند بیش از همه در آفرینشهای هنری او موثر هستند.
به نظرتان ترجمه کردن آثار شاعران بزرگ جهان، در شعر سرودنِ خودتان هم الهامبخش بوده است؟ اگر پاسخ مثبت است، مصداقها را لطفا برایمان شرح دهید.
لذت خواندن و کشفهای نامنتظر از جنبههای مختلف تجربه و درسهای مهم دارد و مسلمن هم روی نگاهم به زندگی و هم نوشتن شعر تاثیر داشته است… به عنوان مثال اشعار “گونار اکه لف” شاعر بزرگ سوئدی که از اولین شاعران مدرن سوئد به شمار میآید دارویی بود که تسکینی عمیق به همراه داشت؛ یک فضای زنده و گرم و آشنا در تنگی زندگی مهاجرت برایم باز شد. نوعی خویشاوند روحی را در شعرهای او پیدا کردم. شیوه توصیف او از خودبیگانگی انسان؛ علاقهاش به ادبیات شرق و زبان و موسیقی؛ عمق تصویر و ژرف اندیشی او در هر شعر بی نظیر است. لحن طبیعی و ذهنیت جستجوگر و سودایی “ادیت سودرگران” از مهمترین شاعران زن که مهارت او در ایجاد رابطه معنایی بین حس درونی و تجربههای روزمره با طبیعت و جامعه درخشان است. اشعار “مورا دلی” شاعر انگلیسی که انسجام و اندیشه نابی در شعر او هست و یکدستی و یکپارچگی هر قطعه شعر او مانند یک سمفونی تفکیکناپذیر و به هم پیوسته جاری است. در شعر اینها و تک تک شاعرانی که میخوانم یا بعضی را ترجمه کردم؛ جنبههایی از شعر را بیش از همه برایم مهم کرد. کشف شخصیت صدای شاعر؛ تخیل و موسیقی و ارزش فکر در شکل دادن به تجارب فردی؛ شگردی که ارتباط حسی در یک شعر را میسر میکند چیست؟ و این که شاعر مدرن بودن و شعر به مد روز نوشتن چه تفاوتهایی دارد.
نیلس هاو در مقدمهی کتاب «زنها در کپنهاگ» (چاپ انتشارات بوتیمار) از آشنا شدن با شما و آقای سهراب رحیمی (مترجمان این کتاب) به عنوان اتفاقی خوشحالکننده یاد میکند و تاثیر ایجاد پل ارتباطی بین کپنهاگ (محل زندگی خودش) و مالمو (محل زندگی شما و آقای رحیمی) را که فرصت ارتباط بیشتری برای مبادلهی افکار و اشعار بین خودش و شما مهیا کرده است، عالی و الهامبخش میداند. شما نیز چنین تاثیری را از ارتباط با او گرفتید؟ کلا جهان شعری او را چقدر قابل درک و ملموس و چقدر با جهان شعری خودتان نزدیک یا متفاوت احساس کردید؟
شعر نیلس هاو زبانی ساده اما بسیار منسجم و روان دارد . مهمترین خصیصه شعر او نگاه طنز به دنیای پیرامون؛ افشای جنگ و خشونت در دنیای امروز است اما او خاطره و تجربههای عینی خودش را مانند یک داستان با مهارت به نوعی نتیجه فلسفی و مفهوم شعری بدل میکند تا رازی شاعرانه را با خواننده شریک شود. شعرش پر از روایتهای شخصی؛ خاطرات و اتفاقات زندگی شاعر است. قدرت حسی که او در برداشت از یک حادثه و تعمیم و وصل آن به جنبههای اجتماعی و انتقادی است. شعر او بر اساس تناقضهای زندگی و کشف شعر در سادهترین لحظهها و همین اتفاقات روزمره؛ از صدای یک دمپایی؛ پیدا کردن یک خودکار یا ملاقاتی در بیمارستان با پدر پیر … شکل میگیرد. شوخ طبعی او با ارزش و باورهای تثبیت شده؛ مهر و توجهی که به رابطههای انسانی؛ عشق و دوستی دارد چهرهای صمیمانه به شعر ش میبخشد.
همکاری شما با آقای رحیمی سر ترجمهی این کتاب به چه صورت بود؟
بخشی از شعرها را من از روی نسخه انگلیسی منتخب اشعار نیلس هاو در طی سالهای اخیر ترجمه کرده بودم و قسمتی از شعرها نیز به همین روال توسط سهراب رحیمی از روی ترجمههای سوئدی اشعار نیلس هاو انجام شد. نسخه دانمارکی شعرها نیز در دسترسمان بود و بعد نتیجه کار را با هم بازخوانی و ویرایش کردیم. پیش از این معرفی و گزیدهای از آثار شاعران “معاصر دانمارک و نروژ” را ترجمه کرده بودیم که در سایت ادبی “سپنج ” نیز منتشر شده است؛ نیلس هاو نیز یکی از چندین شاعر خوب و مطرح در این مجموعه است.
مجموعه شعر «شبیهخوانی» را نیز مجددا بعد از دو سال که از چاپش در این طرف میگذشت، این بار در ایران و توسط انتشارات بوتیمار منتشر کردهاید. پیشتر دربارهی این کتاب گفتوگوی مفصلی با شما در مجلهی شهروند بیسی داشتیم. حال، دوست دارم بدانم نسخهای که در ایران به چاپ رسیده چه تفاوتهایی با نسخهای که این طرف چاپ شده بود دارد؟ و علت اینکه تصمیم گرفتید آن را در ایران نیز منتشر کنید، چه بود؟
کتاب چند سال پیش اول به ناشری در ایران سپرده شد. ناشر اطلاع داد کتاب اجازه چاپ ندارد. زنده یاد منصور کوشان در نشر آرست کتاب را منتشر کردند. بعد از دو سال کتاب سال گذشته با تلاش همان انتشارات توانست منتشر شود. و عجیب این که اولین کتاب من است در طول این سالها که بدون هیچ حذفی بعد مدتها انتظار چاپ شد. علت این تصمیمگیری هم همین موضوع بود و دیگر این که فکر میکنم همیشه خوانندگان بیشتری در ایران مشتاق خواندن کتابهای شعر هستند و هنوز با همه تلاشها سیستم کتاب الکترونیکی تازه است و برای بسیاری چندان معمول نیست.
گزیدهای از اشعارتان نیز همزمان با دو کتاب فوق، اما در لندن و توسط انتشارات اچ اند اس مدیا به چاپ رسیده است. علت اینکه ترجیح دادید این کتاب در این طرف منتشر شود نه در ایران، چه بود؟ آیا شعرهایی در آن وجود دارد که احتمال میدادید در ایران مورد سانسور قرار بگیرند؟ اگر چنین است، لطفا مصداقهایی را برایمان شرح دهید.
این گزیده اشعار هم مدتها دست ناشری بود و پاسخی نگرفته بود . هیچ کدام از کتابها ی قدیمیام نه در دسترس بودند؛ نه امکان تجدید چاپ بود و نه خودم موافق انتشار همه شعرها… فکر کردم بد نیست شعرهای ۵ کتاب در نگاه و گزینشی دوباره یکجا جمعآوری شود. اشعاری در کتاب بود که قبلا حذف شده بودند و در مواردی اسم شعرها؛ حتا تاریخ سرایش آنها تغییر کرده بود. به عنوان مثال در کتاب “تندیسهای پاییزی” ۱۳۷۴ شعرهایی به طور کامل حذف شده بود و در کمال تعجب و تناقض شعرهایی با همان محتوا در کتاب چند صفحه بعد آمده است؛ شعرهایی که موضوع آن جنگ و زندان است. البته همه آن شعر ها را جز چند مورد نتوانستم پیدا کنم که بعضی در کتاب آمده است .
با توجه به این کتاب، تاریخ شروع سرودنتان باید به دههی پنجاه شمسی برگردد. در فاصلهی این پنج دهه، چه تغییراتی را در سبک شعری خودتان حس کردهاید؟ خودتان کدام کتابهای شعری را که طی این همه سال منتشر کردهاید، بیشتر میپسندید و برای خواندن توصیه میکنید؟
اولین نوشتههایم در سالهای بعد از انقلاب در نشریات مشهد و بعدها در مجلات ادبی آن سالها منتشر شد در این سی و چند سال حتما تفاوتهایی در سبک نوشتن، لحن و نگاهم اتفاق افتاده است که خودم را نیز گاه متعجب میکند. به هر حال این کتابها با حوادث و دورانهای اجتماعی مثل انقلاب؛ جنگ؛ تغییرات و بحرانهای اجتماعی و همین طور حوادث زندگی شخصی خودم از نوجوانی تا امروز و مهاجرتی خودخواسته گره خورده است. معمولا شاعران با اولین کتاب خود بعدها رابطه چندان خوبی ندارند من هم بسیاری از شعرها را در انتخابم کنار گذاشتم. اعتراف میکنم با زخوانی و گزینش دوباره شعرها برای این مجموعه برایم بسیار دشوار بود؛ مرور همه سالها و خاطره پشت هر شعر و چهرهای که آنها در شعرها به خود گرفته بودند؛ ملاقات با زندگیام از این فاصله زمانی و زبانی که همه آن سالها را در سایه روشنی دیگر تعریف میکرد و برایم بیگانه بود. جالب است که هنوز بعضی خوانندگان اولین کتاب مرا بیشتر دوست دارند و بعضی دیگر آخرین کتابم را… اما فکر میکنم بسته به کلیت کتاب معمولا در هر کتابی چند شعر ماندنی هست که موفقتر از بقیه از کار درمیآید. بیشتر دوستان شاعرم هنوز کتاب “فراموشی آیین سادهای دارد” را که جزو برگزیدگان نهایی شعر کارنامه در سال ۸۲ بود بهترین کارم میدانند. خودم برای انتخاب کتابی که بیش از همه میان کارهایم بپسندم؛ هنوز منتظرم.
ترجمهی جدیدی نیز از اشعار شما اخیرا منتشر شده است. لطفا در این مورد برایمان شرح دهید که شامل کدام کتاب یا کتابهای شما میشود و به چه زبانیست؟ در مجموع، چقدر از ترجمههایی که تا به حال از اشعارتان صورت گرفته است راضی بودهاید و چقدر مترجمان را در انتقال حس و فضای شعرهایتان به زبانهای دیگر، موفق میدانید؟
آخرین کار منتشر شده مجموعه شعر به سوئدی “سفرنامه سراندیب” نام دارد. بخشی از کتاب توسط لارش پالم به انگلیسی نیز ترجمه و به صورت الکترونیکی منتشر شد. گزیدهای از اشعار به روسی و اوکراینی برگردانده شده است. اما بیشترین نقد و نظرات درباره ترجمه سوئدی کتابها نوشته شده است و نکاتی که مشخص است شعرها در زبان دوم قادر به ارتباط بودهاند. همین طور نقدهایی به انگلیسی درباره ترجمه کتابی که چند سال پیش به انگلیسی منتشر شد اینها نشان میدهد به هر حال ارتباط با کارها برقرار شده است. بعضی از دوستان که روسی و اوکراینی میدانستند درباره این ترجمهها گفتند بسیار آهنگین و شاعرانه ترجمه شده است. معمولا در ترجمهها با مترجمین همکاری دارم و آنها را آزاد میگذارم تا به بهترین نحو در زبان دوم در اجرای زبان شعر به موسیقی و مفهوم شعری برسند؛ تا فضا و حس نیز آسانتر در اختیار خواننده جدید قرار بگیرد. بارها پیش آمده در همکاری با مترجمی دیدهام چطور او به نکات جدیدتر و جهت معنایی متفاوتی در شعر رسیده و شعر را بر همان اساس پیش برده است. به هر حال تاویل پذیری شعر در وقت ترجمه در ارتباط دو فرهنگ و زبان فرصتهای تازهای پیدا میکند و شعر در زبان دوم باز سروده میشود.
جایزهای نیز اخیرا به یکی از کتابهای شما تعلق گرفت که ضمن تبریک، دوست دارم دربارهاش از زبان خودتان بشنوم.
از شما خیلی ممنونم؛ در ماه می ۲۰۱۴ از سوی فرهنگستان هنر اودمورتیای روسیه به ترجمه روسی و اوکراینی منتخب اشعارم که شامل گزیدهای از ۵ کتاب به دو زبان بود؛ جایزهای به نام “لودویگ نوبل” تعلق گرفت که واقعا این نتیجه تلاش مترجمین خوب کتاب است. شاعران دیگری نیز از لهستان، فرانسه، روسیه و اوکراین … نیز این جایزه ادبی را دریافت کردند.
لطفا از آثار در دست انتشار و در دست تألیفتان برایمان بگویید.
کتابی به نام “شهر بی حصار” از اشعار ماگنوس ویلیام اولسون شاعر بی نظیر سوئدی که با سهراب رحیمی ترجمه کردیم؛ بزودی به بازار خواهد آمد. منتخبی از اشعارم به آلمانی که سالها پیش ترجمه و در فصلنامه ادبی به نام Neue Sirene 2004 در آلمان قبلا منتشر شده بود به همراه شعرهایی جدیدتر در دست ناشر است. همینطور منتخب اشعار به اوکراینی و روسی با ترجمه نادیا ویشفسکایا و سرگی دزیوبا به صورت کتاب سه زبانه منتشر خواهد شد. از تی اردینتسوگت شاعر مغولستان مجموعهای به همراه مقدمهای درباره تاریخ ادبیات مغولستان ترجمه کردم و بزودی منتشر میشود. آخرین کتابی که ترجمهاش تمام شده و مشغول ویرایش آن هستم درباره خدایان وایکینگ؛ خط رونی و فرازهایی از متون مقدس است که اطلاعات جالبی درباره اسطورههای کهن اسکاندیناوی دارد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.