ترجمهی چند شعرِ لورا باس
Laura Boss
ترجمه: سپیده زمانی
لورا باس برنده جایزه اول مسابقه شعر گوردون باربر PSA ودریافت کننده سه بورسیه شاعری NJSCA؛ جایزه ALTA برای انتولوژی در لبه هادسون (CCC)؛ اولین جایزه جشنواره بین المللی شعر سوانزی ، ولز است.
جدیدترین کتاب او “بهترین عاشق” می باشد (NYQ) . وی همچنین بنیانگذار و سردبیر مجله شعر Lips است و اشعار خودش نیز بارها در نیویورک تایمز به چاپ رسیده .
PERFECT CIRCLES
The best teacher I ever had
told me I was the best student he’d ever had
The best lover I ever had
told me I was the best lover he’d ever had
The man I loved the most
didn’t love me most when I loved him
needed me when I didn’t need him
I used to use a compass in school
could never make perfect circles
دایرههای کامل
بهترین معلمی که در عمرم داشتهام
به من گفت بهترین شاگردی هستم که در عمرش داشته
بهترین عاشقی که در عمرم داشتهام
به من گفت بهترین عاشقی هستم که به عمرش داشته
مردی که بیش از هر مرد دیگری دوستش میداشتم
چندان عشق نمیورزید وقتی عشق میورزیدم به او
وقتی مرا میخواست که من نمیخواستماش
سالها در مدرسه از پرگاری استفاده میکردم
که نمیتوانست دایرهی کامل رسم کند.
THE CANDY LADY
Aunt Lily stood
behind her candy counter
passing out Mary Janes, Hersheys and advice.
Everyone listened to Aunt Lily,
seer of pinball crowd,
Ann Landers to the neighborhood.
A saphire ring guarded her finger,
a gift from a man who promissed to marry her
but never did.
Six cats slept in her bed
in a room behind the store.
Once she had her advice published.
Publishers put her words to music,
promising her success,
charging her two hundred dollars.
Aunt Lily could never eat candy
Diabetic, she checked her urine every day.
She used to have me watch
the chemical kaleidescope: blue,green,yellow,orange.
She was Merlin of the urine test.
After the cat scratched her,
they amputated one leg,
and then the other.
It took twelve months for her to die;
she never sold another penny candy.
Aunt lily left me a song,her advice and her ring.
The candy was eaten up,
and the cats disappeared.
Last year I took her ring to a jeweler;
the stone was loose.
And he told me her stone was glass
بانوی شکلات
عمه لیلی ایستاد
پشت پیشخوان شکلاتفروشی
به مری جینز هِرشیز میداد و یکریز نصیحت.
همه به حرفهای عمه لیلی گوش میدادند،
از مردمی که مثل توپ پینبال در رفت و آمد بودند
تا ان لندرس در محله.
انگشتر یاقوتی محافظ انگشتش بود،
هدیهای از مردی که قول داده بود با او ازدواج کند
اما هرگز به وعده وفا نکرد.
شش گربه در رختخوابش میخوابیدند
در اتاقی پشت فروشگاه.
یک بار پندنامهاش را منتشر کرد.
ناشران دادند روی سخنانش موسیقی ساخته شد،
با وعدهی موفقیت،
دویست دلار هم از او گرفتند .
عمه لیلی نمیتوانست شکلات بخورد،
دیابت داشت و هر روز ادرارش را آزمایش میکرد.
همیشه من را وادار میکرد مراقبِ
کالیدوسکوپ شیمیایی باشم: آبی، سبز، زرد، نارنجی.
او مرلین آزمایش ادرار بود.
بعد از آن که یکی از گربهها چنگش گرفت،
یکی از پاهایش را قطع کردند
و کمی بعد پای دیگر را.
دوازده ماه بعد هم از دنیا رفت؛
او دیگر هیچ شکلات یکپنییی نفروخت.
عمه لیلی یک آهنگ، پندهایش و انگشترش را برای من گذاشت.
شکلات خورده شد.
گربهها غیبشان زد.
انگشتر را هم پارسال بردم جواهراتی؛
سنگش لق شده بود.
و یارو گفت سنگ نگینش شیشه است.
IN THE COUNTRY OF SEX
In the country of sex
nothing else matters
though years later you
may wonder how you
could have been so crazy
Maybe it’s not so different
from after childbirth
when you can’t really
recall that actual pain
(but know you had it)
در سرزمین هم آغوشی
در سرزمین هم آغوشی
چیز دیگری مهم نیست
گرچه سالها بعد
شاید تعجب کنی که چهطور
چنان افسارگسیخته بودی.
شاید چندان بیشباهت نباشد
به وضعیت پس از زایمان
وقتی نمیتوانی عملاً
آن درد را تجسم کنی
(اما میدانی چنان دردی داشتهای)
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده زمانی؛ شاعر و مترجم
دست مریزاد خانم سپیده زمانی. برگردان ها بسیار سنجیده و زیبا هستند. قلم نازنینتان جاری باد. محمود دهقانی