عصایی برای شعر امروز
عبدالکریم قیطانی فرد، متولد ۱۳۶۶ شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مخترع ساکن خوزستان شهرستان دزفول است. او صاحب دو مجموعه شعر، دو اختراع و دهها مقاله است که در آخرین تحقیقات خود مفهوم آنتروپی را وارد علوم انسانی – ادبیات و شعر کرده تا شاید از این طریق پنجره ای نو رو به آسیب شناسی، نقد و بررسی ادبیات و شعر امروز گشوده شود.
آخرین تحقیقات او را در قالب مقالهای با عنوان «بررسی آنتروپی (بی نظمی) شعر ایران» در پی میخوانید:
چه کسی تا به حال شاهد این بوده است انرژی یک توفان شکستگی اجزای یک درخت را به یکدیگر پیوند دهد یا آنکه قدرت ریشتر پس لرزههای یک زلزله، با مصالح فرو ریخته از ساختمان برایمان خانه بسازد؟ آیا تا به حال با خود اندیشیدهاید که چرا لیوان شیشهای چای به هنگام سقوط از دستمان بر زمین شکسته میشود و تک به تک مولکولهای چای نقش بر زمین خواهند شد؟ یا آنکه نقش ناظم مدرسه در محیط مدرسه چه بود و آنکه چرا صفوف منظم دانش آموزان به هنگام غیاب ناظم از هم گسسته و جزء جزء آنها در محیط مدرسه پخش می شد؟ اصلا تا به حال از خود پرسیدهاید که چرا قوانین حاکم بر طبیعت تمایل به بی نظمی دارند؟
تمامی اینها سوالاتی ابتدایی بودند تا ذهن شما را جهت پرسش اصلی خود، که آیا طبیعت ذهن انسان به عنوان جزئی از طبیعت نیز گرایش به افزایش آنتروپی یا آشفتگی دارد یا خیر، آماده سازی کنم. از آنجایی که برای درختان، ساختمانها، لیوان چای یا صفوف دانش آموزان میتوان یک قاعده و نظام رفتاری خاص را پیش بینی کرد و میان ساختار آنها یک هماهنگی را تشخیص داد، آنها را دارای یک ساختار و سیستم منظم میدانیم. اما هنگامی که برای شکستن درختان، فرو ریختن ساختمانها، نقش زمین شدن مولکولهای چای یا گسسته شدن صف دانش آموزان نمیتوان یک قاعده و نظام رفتاری خاص را پیش بینی کرد، مفهوم یک رفتار آشفته و بی نظم را در ذهن خود مجسم میکنیم. از طرفی دیگر، وقتی که این بی نظمیها خود از روابط علت و معلولی بوجود میآیند میتوان آنها را دارای یک نظم درونی توصیف کرد. پس قطعا این تعاریف باعث میشوند تا ما ساختار یک درخت سالم را منظمتر از یک درخت شکسته بدانیم، ساختار یک ساختمان بنا شده را منظمتر از یک ساختمان فروریخته بدانیم، همان طور که لیوان چای و صف دانش آموزان را منظم تر از شگستگی و گسستگی آنها میدانیم. تمایل طبیعت به بی نظمی از آن جهت است که موقعیت دیگری برای قرارگیری اجزای یک سیستم وجود دارد، بعنوان مثال ما اگر چند گلوله فلزی کوچک را به صورت منظم در وسط یک سینی بچینیم و سپس سینی را تکان بدهیم مشاهده میکنیم که گلولههای فلزی موقعیت منظم خود را ترک کرده و به این طرف وآن طرف سینی به چرخش در خواهند آمد پس اگر ما تمامی موقعیتهای دیگر یک درخت را بجز موقعیتی که در آن قرار دارد را از آن بگیریم، هیچگاه در مقابل توفان در موقعیت شکسته شدن قرار نخواهد گرفت. در مثال ساختمان، لیوان چای و صف دانش آموزان نیز به همین گونه است.
بنابراین آنتروپی یک سیستم نشان دهندهی از دست رفتن یا خارج شدن اجزای آن، از موقعیتی است که در آن سیستم دیگر توانایی انجام کار یا استفاده شدن را ندارد؛ که مقدار آنتروپی در هر سیستم میتواند قابل بازگشت یا غیر قابل بازگشت باشد. مفهوم واژه آنتروپی یا به عبارت دیگر بینظمی، برای اولین بار در سال ۱۸۰۳ میلادی توسط دانشمند فرانسوی لازار کارنو که بسیار به اشعار سعدی علاقهمند بود وارد علم می شود. پسر او سعدی کارنو که نامش به وصیت پدر برگرفته از نام سعدی شاعر ایرانی است، این واژه را برای دانش ترمودینامیک آشناتر میسازد، در ادامه دانشمند آلمانی رود ولف کلازیوس مفهوم آنتروپی را در ارتباط با مفاهیم دما به عنوان قانون دوم ترمودینامیک جا میاندازد. این قانون بعدها توسط دانشمندانی همچون گیبس، ماسکول، و پلانک توسعه یافت و بخش لاینفکی از ترمودینامیک کلاسیک شد. در آیندهای نزدیک این ادوارد بولتزمن ، دانشمند اتریشی بود که برای اولین بار مفهوم آنتروپی را با مکانیک آماری در آمیخت و بنیانگذار ترمودینامیک آماری شد که دارای مفاهیم فلسفی بسیار عمیقی میباشد (احمد مصدر، بینگ بنگ، ۱۳۹۳) و امروز سبب ورود مفهوم آنتروپی به موضوع سیاست، اقتصاد و فناوری اطلاعات و غیره شد. حال با توجه به درکی که از مفهوم آنتروپی در تعاریف و مثالهای ارائه شده بدست آمده است، به جستجوی آنتروپی ذهن انسان به عنوان جزئی از طبیعت خواهیم پرداخت.
هر چند برای واژه ذهن تعریف دقیقی موجود نیست، اما می توان ذهن را به مجموعهای از اندیشهها، احساسات، امیال، تخیلات، ادراکات، حافظه و شناختها نسبت داد، که برای بررسی آنتروپی آن راهی جز شناخت تاثیر اعمال و رفتارش بر روابط انسانی در طول زمان وجود ندارد. ذهن انسان جزئی از انسان است که او را فرماندهی میکند و قادر است از طریق زبان و گفتمانها بر دیگر ذهنیتها تاثیر بسزایی بگذارد. نکته مهمی که در اینجا وجود دارد این است که جهت بررسی آنتروپی ذهن، اعمال و رفتار یک ذهن مد نظر نیست بلکه باید به مجموعهای از اعمال و رفتارهای مشترک در روابط میان ذهنیتها پرداخت، و نتیجه تاثیرات همان رفتارهای مشترک را بر آن دسته از انسانها در طول زمان بررسی نموده، سپس میانگینی از اشتراکات ذهنی بر آن دسته افراد را بعنوان آنتروپی ذهن انسان مشخص کرده و مورد مطالعه و بحث قرار داد. بخش عظیمی از آنچه که روابط میان ذهن انسانها را شکل میدهد، گفتمان است. گفتمان معادلی است که برای اولین بار داریوش آشوری برای تعبیر امروزی «دیسکورس» به کار گرفت، که به منظور گفتوگو، گفت و شنید، مباحثه، و چیزهایی از این دست نیست. گفتمان به معنای مجموعه بینشی است که از طریق واژگان و گفتارهای نهادینه شده، بر ذهنیتها تاثیر میگذارد. (کلانتری، عبدی – ۱۳۹۳، داریوش آشوری، سرگشته میان جهانهای شرق و غرب) آنتروپی ذهن از طریق موضوعات مختلف ذهنی قابل بررسی است که در اینجا ما جهت نمونه به موضوع آنتروپی در گفتمانهای شعر ایران خواهیم پرداخت.
گفتمان شعر نو ایران متاثر از ابتداییترین عوامل نوگرایی و تجدد، یعنی گفتمانهای اومانیسم یا انسانگرایی است. بدین معنا که اگر گفتمانهای اومانیستی غربی نبودند قطعا گفتمانهای مدرنیته به گونهای که امروز میشناسیم صورت نمیگرفت که بخواهند بر شعر ایران تاثیر بگذارد. پس می توان گفت که گفتمانها بصورت زنجیرهای به یکدیگر متصلاند، و از این طریق یک جهانبینی کلی را در ذهن ما بوجود میآورند. مارتین هایدگردر بخش «نیهیلیسم اروپایی» در سرآغاز جلد چهارم کتاب نیچه، می نویسد «دورانی که ما آن را مدرن میخوانیم با این حقیقت تعریف میشود که انسان مرکز و ملاک تمامی هستندگان است» (احمدی، بابک – معمای مدرنیته ۱۳۸۷، ۸۲) اومانیسم در معنای خاص آن جنبشی فلسفی و ادبی است که در نیمه دوم قرن چهاردهم در ایتالیا پدید آمد و به کشورهای دیگر اروپا کشانده شد، اومانیسم فلسفهای است که ارزش یا مقام انسان را ارج می نهد و او را میزان همهچیز می شناسد و سرشت انسانی و حدود و علایق طبیعت آدمی را موضوع قرار میدهد. (عبداللهی، مهدی: اومانیسم). به بیان دیگر انسانگرایی ادعا میکند که فهم هستی فقط از راه فهم گوهر انسان ممکن است که این معنایی متافیزیکی تلاش برای شنیدن آوای هستی را به پژوهش دو امر متفاوت انسان و جهان تقلیل میدهد. (احمدی، بابک – معمای مدرنیته ۱۳۸۷، ۸۵) تقلیل هستی با محوریت خدایان به جهان با محوریت انسان در تفکرات انسانگرایان را میتوان یکی از اصلیترین عوامل جنبش فرهنگی رنسانس دانست، که آغازگر یک روش، جهت دگرگونه شدن بینشها و مفاهیم ذهنی بود. دکارت ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی در قرن هفدهم برای اولین بار تقلیلگرایی را به معنای رفتار پیچیدهی پدیدهها به مجموعه مولفهها و اصول بنیادین آنها معرفی نمود، و بر این باور بود که میتوان با مطالعهی هر یک از اجزاء و مولفههای طبیعت به شناخت و فهم کل نائل شد. گسترش مفهوم تقلیلگرایی در علم، مسیری را بوجود آورد تا از طریق گفتمانهای اجرائی نو، مفاهیم و ماهیت پدیده ها را دستخوش تغییر قرار دهد. در ادبیات ایران اولین تقلیل اجرائی در مفهوم شعر، توسط گفتمان نیمایوشیج صورت گرفت که منجر به پدید آمدن شعر نو فارسی شد. این گفتمان او از آن جهت متاثر از گفتمانهای انسانگرایی بود که نیما انسان و ارزش آزادی شاعر را بیش از مسائل زیباشناختی در صنعت شعر میدید. نیما به شعری تمایل داشت که بر محور انسان شاعر و آزادی او بنا شده باشد، از این جهت است که نیما در حرفهای همسایه میگوید: وظیفه شاعر بالاتر از آن است که کلمات را مرتب کند و او عالم خاص خود را دارد. وقتی شاعر از هرکجا بهرهای میبرد به عالم انسانیت میرود و هنگامی که با کلمات تلفیقات تازه میکند، از آن عالم مصفا به دنیای کثافت نزول میکند. اگر ذوق شما را یاری نمیکند مقید به قافیه نباشد این زیبایی را روزی که درک کردید به شعر خود بیافزایید. چیزی بر این گفتهام نمیافزایم جز آنکه پیش از زیبا ساختن شعر بگویم آزاد باشید.(حرفهای همسایه: ۵۱-۵۵) این گفتههای نیما بخشی از گزارههای گفتمان او در باب شعر هستند. تاثیر گفتمان نیما برذهنیت افراد بستگی به موقعیتِ منظم از شعر در ذهن آنها دارد، بر این اساس نیما بوسیله گفتمان خود توانست موقعیت ساختار منظم نگرشهای برخی را تا عقاید و تمایلات خود از شعر تغییر دهد و افرادی را همسوی با خود کرده و از این طریق، نگرش و رفتارهای مشترکی را با عنوان شعر نو بوجود آورد.
پس از آن گفتمان مبهم شعر احمد شاملو با تاثیر از گفتمانهای مدرن و گفتمانهای شعر سپید فرانسوی، مفهوم شعر از نگرشهای نیما را به نگرشهای خود از شعر تقلیل میدهد. او شعر سپید خود را اینگونه تعریف میکند: شعر سپید از وزن و قافیه، از آرایش و پیرایش شاید بی نیازی نکند اما از آن محروم است، و شاید بتواند از آن محروم نماند. لیکن تظاهر به بی نیازی میکند. گویی شکنجه دیدهی سر به زیری است که به عمد میخواهد عریان بماند تا چشمهای تماشاگران، داغهای شکنجه را بر تن او ببینند و راز سر به زیری او را دریابند. شعر سپید شاید رقصی است که به موسیقی احساس نیاز نمیکند. یا شرابی است که در ساغر نمیگنجد تا عریان جلوه کند و شکل میخواهد تا روح مجرد خود را در بی شکلی بهتر نمود دهد. در حقیقت شعر سپید شعری است که نمیخواهد به صورت شعر درآید، شعری که برای شدن و از قوه به فعل درآمدن قالب بی رنگ خود را درخواست می کند، با هر چیز اضافی با هر قافیهای بیگانگی و بیحوصلگی نشان میدهد، با هرگونه دستکاری لج میکند.(جواد مجابی،۱۳۸۱) به نظر می رسد آن چیزی که شاملو شعر سپید مینامد با آن چیزی که در ادبیات جهان بعنوان شعر سپید شناخته میشود تفاوت ماهوی دارد. محمود فلکی با اشارهای صریح به موسیقی شعر سپید میگوید: شاملو تعریف چندان روشنی از شعر سپید به دست نمیدهد و نمی توان خط معینی از آن استخراج نمود.(محمود فلکی ۱۳۸۰) البته منتقدین دیگری همچون شفیعی کدکنی در «با چراغ و آیینه» معتقد است که شاملو از مرز حقیقی شعر و ناشعر غفلت کرده و به همین دلیل نمیتواند توجیه درستی از ماهیت شعر سپید داشته باشد.(شفیعی کدکنی ۱۳۹۰) رضا براهنی نیز در جلد دوم طلا در مس استفاده شاملو از اصطلاح شعر سپید را اشتباه محض میخواند و در ادامه پس از تحلیل شعر سپید نمایشنامههای شکسپیر به روشنی میگوید که، شعری که شاملو میگوید هرچه باشد شعر سپید نیست، و اشاره میکند که این شعر در غرب با آنچه شاملو از آن فهمیده تفاوت دارد (رضابراهنی، ۸۹۹ ،۱۳۸۰) (طاووسی، سهراب – آیا شعر ما سپید است، ۱۳۹۳) با این تفاسیر گفتمان شاملو از شعر سپید را می توان گفتمان نامنظمی دانست که موقعیت اجزای گزارهای آن در حالت آشفتگی هستند. دلیل آشفتگی گزارهها در ذهنیت شاملو و عدم توانایی او در ارائه یک سیستم منظم و یک پارچه از شعر سپید، می تواند به گفته شفیعی کدکنی: عدم آشنایی آن زمان شاملو با زبانهای خارجی و اعتماد زیاد از حد او به ترجمههای اشعار اروپائیان و به ویژه ترجمه احسان طبری از اشعار مایاکوفسکی دانست،(شفیعی کدکنی، با چراغ و آینه ۱۳۹۰) که این دریافت ناقص گفتمانها دلیلی بر پیچیده شدن، و عدم توانایی ایجاد رابطه میان آنها در ذهنیت شاملو شد. آنچه که در اینجا حائز اهمیت میباشد این است که گاهی در سیستم گفتمانها، معنا به هنگام انتقال از یک ذهن به ذهن دیگر، بخشی از خود را گم می کند که این امر تاثیر بسزایی بر روند انتقال گفتمانها و افزایش آنتروپی ذهن انسانها در طول تاریخ دارد. در هر صورت بینشهای شاملو در دهه سی با انتشار مجموعه شعر هوای تازه بر ذهنیت بسیاری از افراد جامعه تاثیر گذاشت، که در این میان عدهای از شاعران نیز با عقاید و اندیشههای او همراه شده و رفتار و بینشهای مشترکی را از شعری با عنوان سپید بجا گذاشتند. در اوایل دهه هفتاد مشخص شد گروهی همچنان سعی دارند با ادامه دادن سنت نظری نیما یوشیج، ضمن گسترش دادن ظرفیتهای بیانی شعر، دست به تجربههای جدیدی در ادامه پیشنهادهای نظری او بزنند. اغلب شاعرانی که در این جریان قرار میگیرند کسانی مانند منوچهر آتشی، م. آزاد، مفتون امینی، شمس لنگرودی، فرشته ساری، سید علی صالحی، و در ادامه حافظ موسوی و هرمز علیپور از دنباله داران شعر نیما هستند.
در مقابل نیماییان، گرایش دومی قدرت گرفت که ادامهی راه نیما را غیر ضروری میدانستند. سردمداران این جریان به طور مشخص از نیمهی دوم دهه شصت، دکتر براهنی بود. او به نوعی در خلال گفتگوهایش با مجلات و بعد در رسالهای نظری با عنوان «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟» عبور از مدرنیسم و پایان دوره نیما را اعلام کرد. این رویکرد براهنی بطور آشکار در سال ۱۳۷۴ با چاپ اول کتاب خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم، بعدها با چاپ مقاله معروف زبانیت و رساله چگونه پارهای از شعرهایم را گفتم دنبال شد. افق دید نظریه زبانیت، مارکسیستی و پساساختارگرایانه است و همچنین بیان ژاک دریدا در تبیین سرگشتگی دالها، رهنمون مناسبی برای فهم گفتمان شعر رضا براهنی است. از طرفی آشنایی براهنی با فلسفههای روز دنیا و متفکرانی چون میشل فوکو، دریدا، بلانشو، و دوستی با نظریه پردازانی مانند هلن سیکسو، نوام چامسکی و ژولیا کریستوا (تقی آبادی، حمید – ۱۳۹۲، روش رویکردهای رضا براهنی در نقد ادبی) سبب شد سرنوشت شعر فارسی در دستگاه ذهنی او بسیار پیچیده و مشکل شده، و مفهوم شعر در نزد او از نیمایی به زبانیت تقلیل یابد، و از این طریق گفتمان او توانست بر ذهنیت عدهای تاثیرگذار باشد.
اما از بینشهایی که توانسته است بخش عظیمی از شعر امروز را متاثر از خود کند، می توان به مجموعه نگرشهای سیدعلی صالحی از شعر گفتار اشاره کرد. سید علی صالحی شعر گفتار را شعر امروز میداند و در بیان مولفههای آن میگوید: برونرفت از کلی گوییهای گذشته، انسان دوستی، هم شانه شدن و موازی زیستن با مخاطب، فرود آمدن از جبروت خیالی، دور انداختن پردهی استعاره، محقق شدن آرزوی دیرینه نیما به معنای نزدیک شدن زبان شعر به زبان طبیعی و طبیعت خالص زبان، و سادگی، سادگی، و سادگی که همان شعر گفتار است. (صالحی، سید علی، ۱۳۸۲، ۳۲) سید علی صالحی معتقد است سابقه کم رنگ دیالوگ غالب در شعر به گذشتههای دور میرسد؛ سایه روشن این راه را به راحتی می توان در گاتهای اوستا جستجو کرد. در کتاب مقدس هم، مثلا غزلهای سلیمان، سپس در گونهای روشنتر این حافظ است که روح گفتگو را درک کرده است و امروز فروغ فرخ زاد و سپس جنبش شعر دهه هفتاد. (صالحی، سید علی ۱۳۸۲، ۱۳۲) در کل بینشهای سیدعلی صالحی را میتوان متاثر از گفتمان نیما و نگرش فروغ فرخ زاد به شعر، که متاثر از گفتمانهای انقلاب مشروطه و تحت تاثیرِ غرب قرار گرفتنِ مبانی فکری ایرانیان در آن دوره دانست (غلام حسین زاده، غلام حسین – ۱۳۸۸، مشخصههای ادبی شعر گفتار) و تمامی اینها خلاصهای از گفتمانهای تاثیر گذار شعر بودند که سنت شعری ایران را به شعر امروز پیوند میدهند. پس نتیجه گفتمانهایی را که از یک قرن اخیر تا به امروز بر ذهنیت کثیری از شاعران و مخاطبین شعر ایران سایه افکنده است، میتوان تاثیر نگرشهایی تقلیلگرایانه بر اجزای شعر دانست که باعث تغییر موقعیتهای زیر در اجزای شعر شدهاند.
۱- تغییر و تقلیل موقعیت موسیقی شعر، از موسیقی کناری به موسیقی بیرونی و از موسیقی بیرونی به موسیقی درونی
۲- تغییر و تقلیل موقعیت تخیل شعر، از استعاره به کنایه
۳- تغییر و تقلیل موقعیت زبان در شعر، از زبان ادبی به محاورهای
تغییر و تقلیل این موقعیتها عامل موضوع افزایش آنتروپی شعر، از مفهوم کلاسیک خود تا قرار گرفتن آن در سطح عوامانه زبان میباشد، در نتیجه میتوان نشان داد که بدلیل افزایش آنتروپی ذهن، بخشی از اجزای مفهوم کلی شعر در سیستم ذهنی شاعران شعر امروز نسبت به دوران سنت شعری، مورد استفاده قرار نمیگیرد. با این تفاسیر اگر دستیابی به موسیقی، تخیل و زبان در شعر به مفهوم کلاسیک خود را وجود توانایی و استعداد ذهنی شاعران سنتی به حساب بیاوریم، از آنجایی که شعر نو با این سطح از رفتار و استعداد ذهن نمیتواند تعریف بشود و از آنجایی که نمیتوان شعر نو را در ساختار و قالب شعر سنتی جای داد، پس شاعر امروز الزاما دیگر نیازمند به بکار گیری این سطح از تواناییها در شعر نیست و در طول تاریخ سطح کیفی شعر هر چه بیشتر کاهش پیدا کند، آنتروپی شعر و سیستم ذهنی شاعران افزایش می یابد. افزایش آنتروپی شعر هنگامی نیازمند بررسی جدیتر میباشد که بالطبع از شاعران ذهن مخاطبین و عوام را نیز درگیر خود میکند، که این رفتارهای ذهنی شاعر به عادات ذهنی مخاطب تبدیل خواهند شد. پس اگر ما با یک نگاه کمیتی، ذهن انسان در موضوع شعر دارای یکصد توانایی ذهنی فرض گرفته، و هر جزء تقلیل یافته از ماهیت مفهوم شعر را برابر یک واحد در نظر بگیریم، با این حقیقت یا واقعیت رو به رو خواهیم شد که انسان امروز برای رسیدن به شعر، در طول تاریخ معینی مقدار چند صدم از تواناییهای ذهنی خود را بر اساس تغییر موقعیتهای گفتمانی که شعر رخ داده است، از دست داده است؛ که امید بازگشت این تواناییهای ذهنی، از آنجایی که امروز باعث شده است تا هر کسی با کمترین ذائقه، استعداد، و دانش ادبی و شعری بتواند به شعر بپردازد، در دورههای بعدی تاریخ بسیار اندک میباشد. از طرفی افزایش آنتروپی ذهن باعث ساده شدن کلیت انسان میشود که این امر دقیقا با ارج نهادن به مقام ارزشها و سرشت انسانی در تقابل و تضاد میباشد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
عبدالکریم قیطانی فرد، متولد ۱۳۶۶ شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مخترع ساکن خوزستان شهرستان دزفول است. او صاحب دو مجموعه شعر، دو اختراع و دهها مقاله است که در آخرین تحقیقات خود مفهوم آنتروپی را وارد علوم انسانی – ادبیات و شعر کرده تا شاید از این طریق پنجره ای نو رو به آسیب شناسی، نقد و بررسی ادبیات و شعر امروز گشوده شود.