تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

غزلی از فریده نادی

غزلی از فریده نادی

بین بودن یا نبودن مانده ام من بارها

در فشارم مثل خشتی مانده در دیوارها

هرکه دستش می رسد زخمی به قلبم می زند
آن اسیر خسته ام در بند آدم خوارها

دردها هی پشت هم آوار شد بر دوش من
می برم با جان و دل بی چون و اما بارها

هر نظر بازی دم از عشق و محبت می زند
عاشقان واقعی را دیده ام بر دارها

حیف صحرایی که در آن شیرها خوابیده اند
حیف آهویی که گشته صید این کفتارها

آنکه در جمعی دم از راه طریقت می زند
می کند در خلوتش شاید هزاران کارها

گوش نا محرم نباید بشنود اسرار ما
راز ما باید بماند در دل پندارها

راز عشقت را نمی گویم به هر بیگانه ای
قصه ی گل را نباید گفت نزد خارها

یک شب از کویت دلم را می برم با چشم تر
بین رفتن یا نرفتن مانده ام من بارها

فریده نادی

لطفاً به اشتراک بگذارید
تبلیغات

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان «ویژه‌نامه‌ی پیوست شهرگان»

Verified by MonsterInsights