غزل تازهای از رضا حدادیان
تا کِی به آتش می کشانی دفترت را؟
گلبرگهای کوچه باغِ باورت را
بگذار چشمم ماهِ کامل را ببیند
پنهان مکن در پرده نیمِ دیگرت را!
بااین زبانِ سرخ، ای دل! حتم دارم
برباد خواهی داد آخر سر ، سرت را
حالا که هستی ساکن میخانه ی صبح
از خُمره ی خورشید، پُر کن ساغرت را!
بردار با دستِ نسیم آجر به آجر
دیوارهای اَبری دور وبرت را!
ذهنِ زمین، خالیست از اعجازِ پرواز
لبریز کُن از آسمان ، بال و پرت را!
باید که بسپاری به دستِ کولی باد
ای تک درخت سوخته! خاکسترت را.
#رضاحدادیان