نگاهی به مجموعهٔ شعر سکوت صدای روشنی دارد سرودهٔ معصومه ضیایی
از چالشهای زبان در مهاجرت دگرگونی و ازدیاد واژگان برای بازسازی و ارتباط با زبان مادری است. بسیاری از شاعران مهاجر در چند سال گذشته در به چالش کشیدن شعر و زبان مهاجرت توانستهاند زاویههای جدیدی از زبان را بازنمایند و درعینحال بستر مناسبی را برای ارتباط میان واژگان و مفاهیم مختلف جغرافیایی، فرهنگی و زبانی باز کنند. اکثر اشعار نوشتهشده در مهاجرت در مرز میان سرزمین مادری و سرزمین مهاجرت و بازیابی نقش شاعر در این میان در نوسان هستند. آنچه این اشعار را از یکدیگر مجزا میکند تمرکز شاعران بر استفادهٔ متفاوت و نگاه دگرگونه به این پدیدههاست که با انتخاب واژگان بسته به جغرافیای بومی و فرهنگی شاعر شکل میگیرد.
نگاهی به شعرهای معصومه ضیایی در مجموعهٔ اشعار سکوت زبان روشنی دارد نشان میدهد که زبان ساده و رویکردهای متفاوت شاعر میان مهاجرت و سرزمین مادری توانسته است زبان و شناسههای مختلفی را به تصویر بکشد. اکثر اشعار این مجموعه زبان سادهای دارند اما درعینحال هر چه قدر کتاب به انتها نزدیک میشود این زبان دچار تغییر میشود و واژگان ساختار متفاوتی پیدا میکنند. آن چیزی که در بیشتر اشعار این مجموعه قابلبررسی است، تأثیر میان طبیعت و زبان و احساس نوستالژی شاعر در پیوند با سرزمین مادریاش است .
به خواب نرگسهای وحشی فرو میروم
و گوش میخوابانم
در نقش سبزشان
و منتظر صدا میمانم
با کوچکترین صدا
کمترین نغمه
و کوتاهترین خبر (صفحهٔ ۱۵)
شاعر در اکثر اشعار رابطهٔ منطقی و درعینحال ملموسی میان عناصر طبیعی، کلمات خاص بومی و درنهایت واژههای نوستالژیک بنا میکند، بیشتر شعرها تحت تأثیر احساسات خاص شاعر و خاطرههای او از سرزمین مادری قرار دارند که این تأثیر در اکثر اشعار هویداست.
تو با باران میآمدی
با نمنم نرم باران
مثل آن مرد
که همیشه در باران میآمد
من باران اردیبهشت را هم دوست میداشتم
-چشمهای مادرم را –
تو خوب بودی
مثل ماه
مثل باران
مثل کتاب فارسی
و همهٔ خوبیها (صفحهٔ ۱۷)
استفاده از زبان چندگانه و ارتباط آن با زبان مادری، از یکسو و از سوی دیگر بازنمایی زبان بومی شاعر در شعر از دیگر تکنیکهای شاعر در این مجموعه است بهاینترتیب شاعر قادر است تا هم ارتباط خود را با سرزمین مادری حفظ کند و هم درعینحال زبان مهاجرت را در اشعار خود به تصویر بکشد این چندگانگی در بسیاری از اشعار مشهود است.
کودکان مرده
دهانشان بوی باروت میدهد
و سرانگشت نوعروسان
عبور سرب را
در سترههای رنج
آه میکشد
ترانهای ساز کن!
با یاد عاشقان
کهکشانی ستاره دادمت
تا نهراسی! (صفحهٔ ۲۲)
تم شعرهای ابتدایی کتاب بیشتر محورهای سادهٔ طبیعی و نوستالژی دارند، اما در بعضی از شعرها این محور به دغدغههای شاعر از تبعید تبدیل شدهاند. درعینحال نقد واقعی شاعر از تحولات سیاسی و اجتماعی در کشور دیگر را از نگاه یک مهاجر میتوان در شعرها دید بیشتر این شعرها که تمهای خاص سیاسی دارند به افراد خاصی تبدیل شدهاند تا ویژگی خاص یک رویداد اجتماعی را بارزتر کنند.
بیرون از خاک دستی
آستین پیراهنی، سری
کاکل پریشان پرپری
در گوری که گور نیست
در گورستانی که این عکس است
و هرسال
در کوچههای شهریور میگردد
پشت هر درو پای هر پنجره
در جستجوی یار
یار… (صفحهٔ ۳۳)
خاطرات شاعر در اکثر شعرها با واژه آرایی خاصی به تصویر کشیده میشوند، گاهی این واژهها سادهاند و کارکرد زبانی خاصی ندارند اما شاید بتواند تکنیک شاعر را استفادهٔ همزمان از کلمات بومی و ربط آن به خاطراتش در نظر گرفت که درنهایت از کارکردهای عادی و کلیشهای خود خارج میشوند، در بعضی از شعرها این کارکردها در ورطهٔ تکرار کلیشههای رایج از یک واژه میافتند .
خوابم کن!
خوابم کن به بوی پیراهنت
مرا مجال بوسه
بر گیسوی تو و
خاک زادبومم نیست
خوابم کن!
تا بازیابمت
باری دیگر
گل هیروی پرپر! (صفحهٔ ۳۷)
این پراکندگی جغرافیا را میتوان در شعرهای دیگر دید که بهصورت متناوب در این مجموعه تکرار میشود برای مثال در شعر یکشنبههای اولم که بازتاب جغرافیای مهاجرت در شعر است:
همسایهام
کاکتوسهایش را
پشت پنجره میچیند
باران بیصدا میبارد
و برج کلیسا
در مه تاب میخورد
قطار شهری
یکشنبهٔ سردی را
به ایستگاه میرساند
منتظر هیچکس نیستم!(صفحهٔ ۴۱)
بیشتر اشعار مجموعه رویکردهای خاص جنسیتی ندارند و عموماً حول تمهای مختلف اجتماعی – سیاسی در نوسان هستند اما از بارزههای مشخص در این مجموعه مادرانگی و به تصویر کشیدن و ارتباط آن با سرزمین مادری است که بهصورت نمادین و سمبلیک به تصویر کشیده شده است، نمونهٔ آن را میتوان در شعر میهن تو، شعر من دید که شاعر آن را به پسرش تقدیم کرده است و در خلال آن مادرانگی را به میهن ارتباط داده است:
شعر من
بستری میشود
برای خستگیهایت
رها میشوی
برهنه در شعر من
و شعر من
خانهای میشود برای تو
سرزمینی
میهنی
برای دربهدریهایت! (صفحهٔ ۶۲)
زبان سادهٔ شعر در طول اکثر اشعار این مجموعه خللی به واسازی معنا وارد نکرده است، زبان ساده بیشتر حالت روایی دارد که با بستر سیاسی در ایران گرهخورده است و در عین بازتاب نگاه حساس شاعر به این پدیدههاست آنچه مشخص است فاصله نداشتن میان اکثر این اشعار و واقعیتهای حاضر در اجتماع است.
باران خواهد آمد
برف هم
شاید
برای توفان
هیچ روز خوبی نیست
پیراهن تازهات را بپوش!
میآید!
نگاه کن!
بچههای کودکستان
هوای تازه را
در خیابانهای تهران میچرخانند
از مسیر آبی و درخت و رود
میآید! (صفحهٔ ۵۵)
تصویرسازیهای شاعر از مهاجرت و شرایط جغرافیایی بسته به زبان شاعر تغییر میکند، اما آنچه مسلم است تمایز میان این تصویرسازیها است که در تضاد باتجربههای شاعر از سرزمین مادری نیست و همین باعث چندگانگی تصویر و تجربهٔ شاعر در اکثر اشعار میشود برای مثال در کوچههای قدیمی شهر این تصویرسازی بهخوبی برجستهاند.
کافههای سر راه
آرامش دانوب
گلهایی که نامشان را نمیدانی
و روزبهخیر گفتنهای
همشهری – هموطنهای آلمانی
که اگر مهربان نباشند
دستکم خودشاناند
نه زبانم را میفهمند
نه روزگاری دوستم بودهاند
همینقدر
که آسمان و لبخندمان را
باهم قسمت میکنیم
کافی ست (صفحهٔ ۱۰۶)
در پایان میتوان گفت نگاهی به اشعار معصومه ضیایی نشان میدهد که شاعر در تجربهٔ متفاوت زبان و مفاهیم مهاجرت موفق بوده است، گرچه در اکثر اشعار زبان شعر ساده است اما قادر است تا با ارتباط میان دو جغرافیای متفاوت و درعینحال استفادهٔ متناوب و دگرگونه از واژگان در انتقال معنی و مفهوم و بهخصوص به تصویر کشیدن نقش شاعر در دو فضای خاص موفق عمل کند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
آزاده دواچی مترجم، شاعر و فعال حوزه زنان، دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی؛ فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی، گرایش ادبیات تطبیقی ایران و فلسفهی غرب است و هماکنون مشغول به تحصیل در مقطع دکترای زبان و ادبیات انگلیسی در استرالیا با گرایش مطالعات فمینیسم پست کلنیال در حوزهی ادبیات و نقد ادبی فمینیسم و حقوق زنان در ایران و کشورهای جهان سوم است.
از دواچی تاکنون یک مجموعه شعر به عنوان «پروانهای در راه است» در سال ۸۶ منتشر شده است و دو کتاب دیگر وی در محاق توقیف گرفتار شدهاند.
Azadeh Davachi,
Ph.D. Student
Faculty of arts, School of English Literatures & Philosophy
Post-colonial Feminism and Feminist Literary Criticism
University of Wollongong, Australia