صفحه را انتخاب کنید

کینه به آیینه

کینه به آیینه

 

Resapour 4

شعری از مهرانگیز رساپور (م. پگاه)

 

 

کینه به آیینه

 

 

 بزد به نام غزل بر جبینِ آیینه

زِ خشتِ خام سیاهی که داشت در سینه

اگر ز عشق و وفا گفت باورش نکنید

چرا که رشک و حسد دارد او به آیینه

مگو ز تابشِ نور و ز لطفِ گل که دلش

تهی ز عاطفه است و لبالب از کینه

در انحصار خود انگارد او حقیقت را

چرا که جهل و جنون کرده‌اش قرنطینه !

بداد حکم حلال و حرام چون آخوند

که جز تقلبِ مطلق نداشت پیشینه

سخن درست بگوید فقط ز خصلت دیو

که بوده دیو درونش رفیق دیرینه

فرشته چون ز دل و جان و دیده‌اش بگریخت

به جاش بر سر و روی‌اش نشست بوزینه !

هنوز رسم و رهِ عهدِ بوق می‌پوید

هنوز توی دهانش غذای پارینه !

خدا شفاش دهد زان که ناله و نفرین

همیشه بسته به گِردِ زبان او پینه !

خوشا پگاه به حالت که با هنر کردی

ضمیر بی‌غشِ و بخشنده را نهادینه !

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> به سوی واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

مطالب شهرگان را مشترک شوید

برای دریافت تازه‌ترین مطاالب و به‌روزرسانی‌های مطالب شهرگان، به لیست پستی ما بپیوندید.

اشتراک شما با موفقیت انجام شد