خطاب من محقق تاریخ اساطیری ایران به استاد بهرام مشیریِ شاهنامه دوست
شما را به سادگی میتوان زبان عریان حقایق تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایرانیان به شمار آورد. در جامعه استبداد زده و عقب افتاده و دین زده ایران کارتان کاری است کارستان. اما در برنامههایتان در کنار این اطلاع رسانی ها و افشاگریهای سیاسی و فرهنگی به بررسی و نقد صرفاً ادبی و اجتماعی شاهنامه نیز میپردازید که به نوبه خود خدمت فرهنگی بزرگی است ولی نقیصه بزرگی در این کار است و آن اینکه به کُنه تاریخ اساطیری ایران نمیپردازید. برای شما هم مثل دیگران دو تاریخ مدون ایران باستان و تاریخ اساطیری ایران باستان جدا از هم وجود دارند که اولی از جمله از کیاخسارو (هوخشتره) و آستیاگ و کوروش و دومی از جمله از کیخسرو و اژیدهاک و فریدون سخن میراند. بدون اینکه ارتباط آنها با هم مشخص شده باشد.
شما را در عدم پیمودن این راه بی گدار گناهی نیست و جای نکوهشتان نمیباشد چه در حقیقت نظریات مختلف و متناقض ایرانشناسان داخلی و خارجی در باب مقابله و بررسی توأم تاریخ مدون ایران باستان و تاریخ اساطیری و ملی ایران باستان باعث یأس و دلسردی همگانی است؛ گرچه در نظریات هر کدام از این گروههای فکری خصوصاً در نحله هرتسفلد کما بیش حقایقی را میتوان یافت. از این جا است که اطلاع رسانی شما هم از دوران اساطیری و حماسی ایران باستان سطحی و بیشتر به شاهنامه خوانیهای صوری ختم میگردد. خلاصه کلام اینکه ما از نظر شناخت عمق تواریخ حماسی و اساطیری ایران نظیر موضوعات سیاسی و اجتماعی بسیار مهم و ضروری دموکراسی و سکولاریسم در جا میزنیم. جای بسی خوشوقتی بوده و هست که نگارنده این سطور از دوران تحصیلات ابتدایی به دنبال چاره مشکل تضاد و تناقض دو تاریخ مدون ایران باستان و تاریخ اساطیری و حماسی ایران و وحدت و یکدست نمودن آنان بودم که بعداً متوجه شدم نقطه گرهی تاریخ اساطیری ایران به زادگاه زرتشت پیامبر اوستا و شاهنامه، در شهرستان مراغه و پای کوه سهند بر میگردد همانجا که زادگاه و محل نشو و نمای خود این جانب نیز میباشد. لذا در یافتم که «یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم».
داستان نسبتاً درازی است که چگونه نگارنده مکان اماکن باستانی مربوط به این ناحیه در جنوب شرقی شهر مراغه یعنی گنج شچیکان (محل نگهداری اوستا در عهد ساسانیان، مسجد روستای چیکان)، کائین گبه (آتشکده شاهی آذرگشنسب قدیمی) و شهر جزنق (رغه، هروم، برزه و مارگیانه) را یک سال پیش از انقلاب به وزارت فرهنگ و هنر اطلاع دادم و در اردوی عمران ملی بندر عباس جواب و رسید آن را از معاون وزیر فرهنگ وقت دریافت نمودم. ولی وقوع انقلاب ادامه کار این گزارش را مختل کرد و گزارش ۱۵۰ صفحه ای من تحت عنوان گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران در سال ۱۳۵۹ نتوانست به علت تعطیلی دانشگاهها از نشریه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز منتشر گردد. به مصداق گفته مهندس مهدی بازرگان «باران میخواستیم سیل در آمد».
سر انجام تکمیلی همین گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران سال ۱۳۶۹ در سوئد و سپس در ایران منتشر شد. حال ادامه این گزارش با گمانه زنی به تأثیر و تأثر فرهنگ اساطیری ایران به ملل دور و نزدیک ایران به ۱۶ جلد رسیده است که پرداختن به بحثهای آنها در این مقال کوتاه نگنجد. در اینجا لّب مطلب اشاره شده را به اجمال بگویم و آن این است که سر رشته گره کور تاریخ اساطیری و حماسی ایران در شناسایی زمان و مکان زرتشت پیامبر اوستا و شاهنامه نهفته است. یعنی با دانستن آن میتوان فهمید که تاریخ اساطیری و حماسی ایران از کدام دوره های تاریخی مشخص سخن میگویند. حال نگارنده بعد از سیر و سلوک راه چهل ساله تحقیق به صراحت و روشنی میتوانم در این باب اظهار نظر قطعی نمایم.
کسی که به طور جدّی و اساسی به دنبال پیدایی زادگاه زرتشت بر آمده است دکتر جیوانجی جمشید جی مودی از زرتشتیان هندی و انگلیسی است که گزارش زادبوم زرتشت وی در دو شماره در مجله بررسیهای تاریخی سالهای پیش از انقلاب توسط رشید شهمردان ترجمه و منتشر شده است. وی از گفتار کتب پهلوی و نوشته های مورخان و جغرافی نویسان اسلامی بدین نتیجه میرسد که زرتشت در اطراف کوه اسنونت (سهند) و دریاچه چئچست (ارومیه) یعنی شهرستان مراغه متولد شده است. نام شهری که در کتاب پهلوی شهرستانهای ایران در آن نواحی مکان تولد زرتشت به شمار رفته است آمُل (یعنی محل نگهداری دامها و ستوران) است که این ترجمه پهلوی نام عربی شهر مراغه (محل استراحت ستوران) میباشد. ولی جی مودی با توجه به اینکه حرف «ی» و «ل» در پهلوی علامت یکسانی دارند آن را آموی خوانده و در مطابقت کوه اسنونت با سهند تردید نموده و با استناد به احمد بن یعقوبی برای پیدایی زادگاه زرتشت به سوی شهر ارومیه روان میگردد. به نظر میرسد اشتباه خبر احمد بن یعقوبی و به تبعیت از آن از اشتباه جی مودی از آنجا عاید شده است که شهر باستانی بزرگی که در جوار قصبه مراغه (آمُل) قرار داشته است یعنی جزنق (برزه، رغه) از جمله به نام هروم خوانده میشده است که مزدوج نام برزه بوده است و همین نام هروم به سادگی میتوانست با نام ارومیه مشتبه گردد. شهر برزه- هروم مطابق روایات ملی محل دستگیری افراسیاب (مادیای اسکیتی) توسط هوم عابد (سپیتمه جمشید، پدر سپیتاک زرتشت) بوده است. مطابق کتب پهلوی روستای زادگاهی زرتشت در پیچ رود دارجه (مغانجیق)، شاخه رود دائیتی (موردی چای مراغه) قرار گرفته بوده است و اکنون در این محل روستایی به نام مغانجیق یعنی جایگاه مغان واقع است.
از سوی دیگر مطابق منابع کهن ایرانی و یونانی مکان فرمانروایی زرتشت علاوه بر رغهی زرتشتی (جزنق، مارگیانه) بلخ شایگان نیز به شمار رفته است و این دو سند تاریخی راهی را برای ما میگشاید که از آن میان بتوانیم زرتشت سپیتمان تاریخی را شناسایی کنیم؛ و این در تاریخ مطابق سپیتاک پسر سپیتمه است چه مطابق گفته کتسیاس- خارس میتیلنی کوروش سوم (فریدون= هخامنشی) بعد از دستگیری و حذف آستیاگ، داماد و ولیعهد وی سپیتمه مغ (=سپیتمه جمشید) را نیز به قتل رساند ولی همسر وی آمی تیدا (آمیتیس، دختر آستیاگ) را به عنوان ملکه همسر یا مادر به دربار خود برد و دو پسر وی به نامهای مگابرن ویشتاسپ و سپیتاک زریادر را به عنوان پسر خواندگان و برادر خواندگان خویش بر گزید و ایشان را از فرمانروایی ولایات ماد سفلی و ارمنستان و آذربایجان و اران معزول و به ترتیب به حکومت نواحی گرگان و دربیکان بلخ (دریها) بر گماشت. از اینجا نتیجه میگیریم که سپیتاک (فرد سفید اندام) ملقب به زریادر (دارای تن زرین، زریر شاهنامه) پسر سپیتمه که ابتدا در آذربایجان و بعد در بلخ و حوالی آن حکومت نموده است همان زرتشت (زرت- ائشت= دارای کالبد زرین) از خاندان سپیتمه است.
معلوم میشود سپیتاک زریادر و پدرش سپیتمه جمشید به جهت محبوبیت مردمیشان در تاریخ اساطیری ملی ایران دارای القاب و عناوین متعددی شدهاند که هر کدامیک از این القاب در روایات ملی به صورت نام فرد تاریخی- اساطیری مستقلی در آمدهاند و این امر باعث پیچیدگی و اشکال در درک حقایق و وقایع تاریخی مربوط بدیشان میگردد. ولی نکات اشتراک اساسی مهم این شخصیتهای اساطیری این همانی آنان را در خبرهای تاریخی کتسیاس، خارس میتیلنی، هرودوت و روایات ملی ایران به وضوح آشکار میسازد. سپیتاک زریادر علاوه بر عناوین زرتشت و گوتمه بودای بلخ (سرود دان دانای بلخی) در تاریخ بیشتر تحت نام گائوماته بردیه (سرود دینی دان تنومند) و سپنداته (اسفندیار) معروف گردیده است. وی در لقب بردیه (تنومند) با پسر کوچک کوروش یعنی وه یزداته بردیه مشترک بوده است. این هر دو تن در جریان کودتای داریوش پسر ویشتاسپ هخامنشی به قتل رسیدند.
موضوع فوق الذکر اساس و سررشته همان کلاف نه چندان سر در گم تاریخ اساطیری و حماسی ایران است چه خود سپیتمه مطابق همان هوم عابد، گودرزکشوادگان (مؤبد شیواسخن) و جمشید (شاه مؤبد) تاریخی اوستا و شاهنامه است. بر این اساس کیانیان اوستا و شاهنامه یعنی کی قباد، کی اپیوه، کی کاووس، فرود-سیاوش، کیخسرو و آژیدهاک به ترتیب معادل پادشاهان مادی دایائوکو، اوپیته، خشثریتی، کی آخسارو (هوخشثره) و آستیاگ میگردند.
هرودوت همین خاندان مادی- کیانی را تحت عنوان فرتریان یعنی خاندان حکومتی پیشین مینامد که در نقطه مقابل نام نوذریان (خاندان حکومتی جدید) میباشد که در اوستا و شاهنامه نام شاخه خاندان کوروش سوم (فریدون=هخامنشی) میباشد. در اوستا از خود کوروش در مقام پدر زن گائوماته زرتشت تحت عنوان فرشوشتر یعنی شهریار جوان یاد شده است. در اوستا از خاندان نوذری نامهای توس نوذری و برادرش گستهم نوذری و هوتوس نوذری یاد گردیده است که به ترتیب کوروش دوم و برادرش آریارمن و آتوسا (دختر کوروش سوم و همسر گائوماته بردیه) منظور میباشند. جالب است که در کوروشنامه گزنفون، کوروش دوم به صراحت سردار محبوب کی آخسارو (کیخسرو) معرفی شده است. در مجموع معلوم میشود که حماسه ملی کیانیان اوستا و شاهنامه پیروزیهای بسیار شیرین ایرانیان مادی، آماردی و پارسی در مقابل آشوریان (دیوان) و سکاها (تورانیان) میباشد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
جواد مفرد کهلان محقق تاریخ اساطیری ایران