…خواهران ماه و خورشید…
ـ داستان از زمانی شروع شد / که نمایش روی آنتن رفت. / حدسم کاملاً درست بود / تو اصلاً عاشق نبودی / در یکی از رستورانهای شهر شنیدم: / «کلمات اعتبار خود را از دست دادهاند» / مدتی ست که از تو خبری نیست / مثل برمودا / هنوز هم مرسوم است؟ / از زندگیات چیزهایی را وام میگیرم / جدول جمعه / لوستر تاریک / و هزارانم برداشت / که همه از خلق موقعیتهای دراماتیک / برای دوست داشتنم / حرف میزنند / خط به خط با تو بودن؟ / نه فقط / من فقط / لابهلای اشیا / با خودم چت میکنم. / «اعتراف میکنم»
بنفشه حجازی (۱)در شعرهایش به موضوع های گوناگونی پرداخته است،و بیشتر از تشبیهات معقول به محسوس بهره میبرد.
بافتارهای استفهامی معطوف به طبیعت زبان ساختاری است و دیالکتیک فراشخصی هم بستهی توصیفهای واقعگرایانه میباشد. زنجیره های معنایی در مدار مؤلفههای به هنجار حرکت میکنند و تناقض های «تقارنی ـ تقابلی» هم بستهی درونمایههای «تغزلی ـ غنایی» است:
ـ دلم که میگیرد / درهها سقوط میکنند / و سنجاقی از ماه / بر پیراهنم تکرار میشود. / «اعتراف میکنم» (۲)
شاعر / راوی سعی دارد در رویکردهای فرمی و محتوایی موازنه ایجاد کند و با تأکید بر تصاویر روایی و ظرفیتهای زبانی، کلمات را به رقص معنا درآورد و با تصویرگری «طبیعت، انسان، پدیدهها» تعابیری رازآمیز را ثبت کند. برای گریز از تک معنایی به مؤلفههای فلسفی و عرفانی روی میآورد و به واسطهی عناصر دینامیک به سمت تصویرگراییهای آشنا میرود. با توجه به جهانبینی «کانتی ـ دکارتی» مفاهیم عینی و ذهنی را به تصویر میکشد و با تقابلهای دوگانه استعاره پردازی را به اوج میرساند. با رفتار آگاهانه نسبت به زبان روایی نمودهای رمانتیک را رقم میزند و با انگارههای محسوس ذهنیت ساختاری را بنیان مینهد تا با ایدههای مختلط ذهن مخاطب را به چالش بکشاند:
ـ اعتراف میکنم / مترجم اشتباه کرده است / که تو در نقش یک شکار شب زی / درخشیده بودی / و احتمال میدهم / خودکار آبی ننوشته باشد / من به هنگام رانش زمین / پیراهنی سبز داشتم / اعتراف میکنم / ضمانتی وجود ندارد / با گذر از پلکانهای سنگی / و گذرگاههای پر از ازدحام / از یقین اضطرابآمیز / پژمرده نشوم / تا قبل از روشنایی / اعتراف میکنم / آرام / آرام / صدای تو به محاق میرود / و مرگ مشکوک یک گلوله / شهر ساکت میشود / و اعتراف میکنم / که این تصادف هیچ کشته نداشت / جسد یک زن / گزارشی در هزار صفحه نیست / میزانسنی ست که / خودش را مسدود میکند / و این نکته را تکذیب میکنم. / «اعتراف میکنم»
روایتهای غیر روایی سبب انتقال مفاهیم میشوند و تقابلهای تناقضی ساختار زبان را برجسته میکند. ساختار جذاب متن به علت پدیدههای متناقض نما و لایه های انتزاعی است.
تصاویر روایی و ساختار فرمی بر واقعیتهای هنجارمند استوارند. «زبان، فضا، لحن» ماهیت کنشمندانه دارند و روایتهای استعاری هم پیوند دیالکتیک فراحسی است. ساختار سمپاتیک هم پیوند چندلایگی زبان است که در محوریت «عشق ـ مرگ» بر لایههای معنایی میافزاید:
ـ دستمالکاغذی / پاسخی ست دست دوم / به سالهایی که پنهان کردهام. / «اعتراف میکنم»
برتری زبان روایی وابسته به جسارتهای لفظی و فضاسازیهای «تقابلی ـ تعارضی» است. عوامل ثانویهای چون ساختار معنایی و حُسن تعلیل ناظر به عینیتمندی میباشد. استعارههای ملموس چارچوب متن را انسجام میبخشد. گره خوردگی احساس و عاطفه شعر را باورمند جلوه میدهد و درنگ بر تصاویر واقعگرایانه حاصل تداعیهای تقارنی ـ تقابلی ست.
لایههای تعلیقی در بستری از تناقض و تردید ظهور میکنند و بازیهای لفظی محسوس زمینه ساز ساختارهای چندمعنایی است. در این انگارهها ذهنیت از عینیت جدا نیست، تکگویههای توصیفی تعمیم دغدغههای فردی اجتماعی است و فضای طبیعتگرایانه و مفاهیم انسانی از حلقههای سایه ـ روشن شعر است:
ـ تا لبانم گُلی ست / تو هیچگاه پیر نخواهی شد / چراغ را روشن کن / و برای دوباره خواندن / علامتی بگذار! / «اعتراف میکنم»
لایههای حسی ـ شهودی ناشی از آشنایی زدایی های«لفظی ـ معنایی» است و چند ژانره کردن متن در غشای ظریفی از بدیهیات و روزمرگیهای هستیمند نمود و بازنمود دارد .
«من» محوری در ساختار دیالکتیک فراشخصی بافتاری هستیگرایانه دارد و مفهوم مداری متأثر از الگوی متعارف زبانی است که تکثر معنایی را به دنبال دارد، از این جهت سطرهای متوازن و متناسب هم بستهی عناصر استفهامی است.
شاعر به گونه ای متفاوت حرکت می کند، سعی دارد با مفاهیم بدیع به سمت ظرفیت های ساختاری حرکت کند. به واسطه ی تعلیقی شگفت، از ساختار شکنی های رایج پرهیز می کند و با تراکم تصاویر روایی ، انسجام واژگان ذهنیتی شهودی را به نمایش می گذارد. در یک حرکت دیگر، ذهن خویش را از فرم لایروبی کرده تا سببساز ماهیت استتیک شود، برای گریز از روایتهای خطی بعضی عناصر را جا میگذارد تا مخاطب در برداشتهای ذهنی مردد بماند:
ـ یک دانه بلوط میهمانم کن / و فقط بگو: الو! / دوازده / عاقبت همهی ساعتهاست. / «اعتراف میکنم»
بنفشه حجازی مانند یک معمار دگراندیش برای ترمیم بنایی کهن از اشکال نامنظم و غیرمتقارن مدرن استفاده میکند!
ـ شبی که قتل من شکل گرفت تصادفی بیش نیست شبی که قتل / من شکل گرفت کفنی روی پلکهام کشیدهاند: شبی که قتل من شکل گرفت / تصادفی بیش نیست / شبی که قتل من شکل گرفت / سایهام را با تیر میزنند اما / زنی که به لعنت خدا هم نمیمیرد: / پوست کفتار پوشیدهام / زنی در برگهای چای آیندهام را میدید / من که از آیندهام میترسیدم / به آن زن شلیک کردم / سایهاش را با تیر زدم / (و من مثل دلقکی ادای او را برای شما درمیآورم خواهش میکنم کمی بخندید تا دلم خنک شود) / برای خداحافظی دیر شده است / کاردهای تیز من روی بشقاب تو جامانده است / شام شما را روی دیس چیدهام / آس پیک / این برگ آخر این فال است. / «اندوه زن بودن»
اقتدارگرایی در شعرهای خاطره حجازی وابسته به مخاطب محوری است. انگاره های بیانی و توصیف ساختاری در فضای مهآلود وابسته به هستهی انتزاعی میباشد. آنچنان که «هنجار و ناهنجاری» و «ساختمند و غیرساختمندی» مفاهیم متناقض را به ذهن متبادر میکند.
ترکیبهای تأویلی، چندوجهی زبان روایی ابعاد پیچیدهای از رئالیسم انتزاعی است. راوی سعی دارد، عناصر پستمدرن را به شعر تزریق کند، حرکتی از ذهنیت به عینیت که تصاویر روایی در آن غریب افتاده است:
ـ ولی در زندگی لحظهای هست / که مثل مرگ، مچ آدم را میگیرد / و پلک طفره به کاری نمیآید / ـ باید دیدـ / (ماهی میداند / که در دام تضاد / تنها خودش را زخمی میکند، / با این همه، سرشت ناباوری، / تقلاست.) / و خارپشت بغضی / در گلوگاه باور. / «اندوه زن بودن» (۳)
بافتار شعرهای خاطره حجازی فراتر از حس آمیزی است و زبان دراماتیک تاکید بر تجربه و تجرید گرایی می باشد. تلفیق فضای اجتماعی و فضای عاشقانه بر لایههای زیباشناختی افزوده است و عواطف زنانه در لایههای زیرین شعرها حس شدنی میباشد. عناصر اجتماعی در محور متناقض نما بر محور عمودی یا طولی استوارند و دیالکتیک ، نوعی اعتراض به فرم ساختاری است.
«شعر ـ فلسفه» در سه محور «عشق، طبیعت، انسان» جزء لایههای غالب شعرهاست. فهم پدیده ها در دریافتهای حسی به شکل محسوس مشهود است. در بعضی از مضمون های عاشقانه ـ اجتماعی شاعر سعی دارد با لحن خطابی زبان فرمی را ارتقا دهد. بعضی بندها از لحاظ ساختار معنایی پایانبندی استفهامی دارند و بازآفرینی و بازنمایی واقعیتهای ذهنی هم پیوند ضمیر ناخودآگاه میباشد:
ـ مرا خفته مپندارید / و یارای اینم باد! / تا که قهرش را / بر قلعه کوب شور و خورشید / چون گردویی تازه بگشایم؟ / راهی صعب در پیش است. / «اندوه زن بودن»
مجنون سرایی، گروتسک، تناقض و تقابل از محورهای کلامی است. شعرها براساس محوریت زبانی تکثرگرایی شکلگرفتهاند. مؤلفههای چندصدایی و تکثرگرایی به ساختار تأویلی زبان کمک میکنند و تصاویر ذهنی (انتزاعی) از تنوع مضمونی برخوردارند:
ـ به خود گفتم: / برخیز / سوسک نیم مرده در سطل زباله؟ / بیشتر از تو / برای زندگی دست و پا میزند. / «اندوه زن بودن»
زیر لایههای شعر از چنان مفاهیم گستردهای برخوردارند که ضد ارزشها را تبدیل به ارزش میکند. تقابل بین «هستی ـ نیستی» و «بودـ نبود» در سایهی تأویلهای گوناگون کلاژوار است.
ساختار دینامیک شعرها وابسته به واکنشهای «عاطفی ـ حسی» است و «خود» فاعلی به سمت چندصدایی میرود، استعارههای ساده و پیچیده نشأت گرفته از ساختارهای مختلف لفظی ـ کلامی است و فرافکنیهای «عشق ـ مرگ» مضامین انسانگرایانه را به چالش میکشاند:
ـ کمکم درختی کهن شدم / که باد، / حضورش را به هیچ میگیرد / و باغبان جوابش میکند. / اما در سرم هزار کلاغ ناشی /نت معشوش وحشتم را قار می زند/و من دلم می خواست/ به گونه ی گیلاسی/در خامه ی لبان تو پنهان شوم/و بگویم:دنیا دروغ است/دروغ است/دروغ!/ «اندوه زن بودن»
خاطره حجازی معمولاً به سمت و سوی مفاهیم و موضوعاتی میرود که جامعه سعی در مخفی داشتن آنها دارد، مثل پرندهی شکستهبالی ست که با وجود باد مخالف سرسختانه پرواز میکند!
_________________________________________
پی نوشت:
[۱]. «بنفشه حجازی بیش از هر چیز، یک پژوهشگر وضعیت زنان در طول تاریخ است. او پیش از آنکه شاعر و نویسنده باشد، زنی است که هویت تاریخی خود را از میان، ترانهها، متلها و واگویههای زنانه با هر شکل و نشانی و در هر دوره از تاریخ، از عهد باستان گرفته تا صفوی، قاجار و مشروطه پشت سر گذاشته و میآید و میرسد به زنی که در شعرهای خود، عواطفش را بیپرده و بدون لاپوشانی بیان میکند.» گفتوگوی فصلنامه ادبی درگاه، شماره ۵، تابستان ۱۳۹۲.
- ۲. اعتراف میکنم، بنفشه حجازی، نشر همراه، چاپ اول ۱۳۸۳.
- ۳. اندوه زن بودن،خاطره حجازی، نشر اثر، چاپ سوم ۱۳۷۷.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سریا داودی حموله شاعر، نویسنده و محقق کارنامهای از شعر، نقد و پژوهشهای مردم شناسی دارد. از مجموعههای چاپ شدهی شعرسپید، «اوفلیا تو نیستی با گیسوانم حرف میزنم! آسمان حرفی از گیسوان لی لی بود! نان ونمک میان گیسوان تهمینه، از عصای شکستهی نیچه تا عصر مچالهی لورکا، من ما بودم با دو فاعل اضافی، سِرنادهای میترائیک، همهی کلمات در میدان ونک پیاده میشوند! در هرکلمهای آفتاب پنهان است! خلیجی که از هر طرف خاورمیانه است! ادامهی زنی که پلاک خانه را گوشواره کرده است! بادها با حرف میم شروع میشوند!…» و همچنین در حوزهی نقد ادبی تاکنون دو جلد از «آنتولوژی شعر شاعران معاصر، کلمات بیش ازآدمی رنج میبرند!»، و یک جلد آنتولوژی شعر شاعران خوزستان به نام بافتارهای منفرد! و هم چنین « آنتولوژی شعر شاعران اقلیمی، بافتار و ساختار ادبیات قوم بختیاری» را منتشر کرده است. البته در زمینهی پژوهش و تحقیقات مردم شناسی، سه گانههای «دانشنامه قوم بختیاری، موسیقی قوم بختیاری و ادبیات قوم بختیاری» را منتشر کرده است.