دو شعر از نادر چگینی
۱
اتفاق تازه ای نیست
دیروز
درکوچه ی ما درختی را بریده اند
که پیراهن گلدارمی پوشید
ودستانش پرازپرنده بود
اتفاق تازه ای نیست
جای سطرهایی را که ننوشته ام دردمی کند
سمت فاصله ها
صورت لگدشده ی خیابان
باحقیقتی زرددرهرنقطه ازاین حجم
تواماشالت را بپیچ
این شهرهوای مسمومی دارد
بافرض های پرااز زباله
که گلوی این بازی را تازه تر می کند.
۲
به درخت می گوید آقا
به آب شما
دلش که می گیرد
روبه شمال می ایستددندانهای پوسیده ی کوه را می شُمارد
گاه پنجره ای ست که درد می گیرد
خیابانی ست که به خانه می آید
پراز رویاست
دل به دریا می سپارد
شاه ماهی از پوست اش عبورمی کند
با کفشهای گِلی به خانه می آید
اوسربازی ست که نمی جنگد.