سه شعر از ابوالفضل حکیمی
نان افتاده وسط کلاس از درخشیدن فکاهی
کنترل آهنگ از دست سوسمارها
من از شکنجه ی دانشمندان روی لباسم
این سطل سراسری است
هشدار به سرزمین چوبی
دریاسالار ها دریا را عصبانی کردهاند
در اصطکاک کلاغ با هوا
شکوفه یک مسکن (آرام بخش) محترمانه است
از اینجا به بعد جهان مادی است
من بی فرهنگم
در
چشم سنگریزه ها
خودت را بگذار جای فرسودگی
لطفاً استانتان را برای عوض کردن شلوار تان انتخاب کنید در انتخابات
بازویم
بازویت
در محدودهی آیا است
من از همسایه ها خیره ترم
پرتاب می خواهد بلوند باشد
دوباره
دوباره نامش را
دوباره
نامگذاری می کنم
نان افتاده وسط
حواسم از رادیو پخش می شود
وسط
صخره ها و خسارت موهایم
باید از جنگنده ها بیرون پرید
از
انقراض چتر نجات
لطفاً استانتان را....
لطفاً خودت را بگذار جای …..
لطفاً سطل سراسری….
روی لباسم…
در محدوده ی بازویم….
سارا متأسف است
سارا کپسول آتش نشانی ندارد
سارا منقرض شده است
من به شرق می روم لاغر
در استودیو روی کنترل آهنگ ادرار کردهاند
و
سیب زمینی و تئوری هایش
۲
فعلاً باید فراموشی را به یاد آوریم
پلاک هفتم جستجو
روح مدرسه شاد
نباید مرا بیدار می کرد از کتک زدن
و
کلاهم را پس می گرفت از تعطیلی
کاسترو هم از پس آن بر نمی آید
ما بهم هزار سرباز بدهکارم
یک نفر از شیک پوش ها کم است
نافرمانی درجه گرفته
و
زرد متورم است مناطق جنوبی آهنگت
که از دیوار برلین او را
می شناسم
سیاست منتظر یک لیوان شیر است
هفته ای از باتلاق گذشت
زور گاوخونی کم است
پنج رقم بعدی با این هوا مخالفم
البته با انگشتهای کلاسیک
اعدام عدد صدای گیتار می دهد
از تحویل آب معدنی به
دست نوشته ی سیگار
از نارنج نارنجی به نارنجک
دوبار خاکستر خاکستری شدم روز خشخاش
در یکنواختی چرت بیابان ها
پس رد ظهر را عرق کردم در تو
گفتی انگشتهایت در توزیع سرزنش بیماری دارند
قلم از بریدن صبح روی شستم ریخته شد
اتاق معلق در اجاق
من به آمونیاک توضیح دادم یک جمله از قبرستان را
من در شباهت خراب شده ام
در اطراف جاده ،نیامدن را به رنگ های آبی گفته ام
متر ها را علیه متر ها تشویق کرده ام
من از شیشه ای بودن انتظار کبودم
من سارق ثبت شدن ماسه ام
به غارت بگو از اعتبار صابون کم شدن را
هیتلر در سینما مرده است
گوشتها کشاورزی می کنند
در من ورود تو یک محوطه کارگاهی است
ممنوعیت از عینک دودی استفاده می کند
ژنرال سن و سال یخچال را
می پرسد
گزارش من از شما
آب پز
آب پز است
۳
دوباره یونیفرم می پوشد
با انقباضی گوشه ی چشمش
ربطی به دزدی از بانک
و
آتش زدن رستوران ها ندارد
و
قایم شدن پشت کمدها
ممکن است آژیر اشتباهی یک پنجشنبه باشد
و
احتمال،
گم شدن دخترهاست رو به شعله افکن و انبردست
با حقوق فیل ها آشنا شو که به شلوغی نخوریم در
تختخواب حشرات
حق داری هنگام بازجویی وکیل داشته باشی
یا
فرار کنی از دست نیروهای دریایی
من وقت ندارم کل روز را لعنتی باشم
یا افسر نگهبان باشم برای آهسته حرف زدن
نمونه ی ادرار بیاورید و
سطلی که پر از شکنجه است و کتاب ترسناک صرفاً
اگر از جایت بلند شوی جایت را از دست می دهی
انقباضی گوشه ی قلبت
بازی همه را خراب می کند
سطل بیاورید و شلوغی
شکلات های اینجا مشکل مرز دارند
و
گروگانگیرها دو نفر را کشته اند
#ابوالفضل-حکیمی