تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

شعری از رضا عابد

شعری از رضا عابد

 

آن همه  پاییز رفته
یک و یگانه شده  
پیش می‌آید در ذهن و زبان
کارش این می‌شود
زردی از رگ برگ بگیرد
برساند به صورت
هرچه رستنی است
خالی کند از سبز و سبزینه
سرخی را بیرون بکشد از رگ‌های جوانان
منتشر کند در کف خیابان
تا آبان نیمه جان
دوباره آوار شود بر سر ما

این‌روزها
با این همه مرگ سرپایی
چقدر زمان حال 
تقطیع می‌‌کند خود را دم به دم
چقدر گذشته
آینده را غلفتی قورت می‌دهد
در زمان “چشم برابر چشم”
انگار باید فریاد رس شاعری سلف باشد در شعر
که از این همه بد خوانی نرنجد و همچنان  بسراید:
پاییزجان! چه شوم، چه و حشتناک

پاییزجان! چه سرد، چه درد آلود
چون من تو نیز تنها ماندستی
ای فصل فصل های نگارینم …

“رضا عابد”

تبلیغات

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights