شعری از مریم گمار
نشسته ای بر شاخه های رها
و باد را به طاعتی مُوهوم فرا می خوانی
ونمی دانی دست های او
در انحنای هیچ شکلی نمی ماند
ای غنچه لجوج!
به سطح بیاور مجال شکُفتن را
تا بتابد به نقطه های کور
و همچنان که هوا از اعماقت می گذرد
بی اعتبار شود سایه های تنهایی.
ببین!
چطور در این مسیر فراموشی!
در این برگ های بازیگوش
نام تو تکرار می شود
بر لب های قناری، بر رگ های روز
وخواب طالع ام را بهم می ریزد.
ای اقبال سبز
بگو چند ستاره به خواب بهار تکانده ای؟
که حالا به هر سو قنوت می گیرم
تو روییده ای!
ببین!
تمام این سطرها
نام تو را در اختفای خود دارند
در قد کشیدنی ممتد.
حالا کافیست؛ چشم بدوزم
به رستاخیز سرانگشتانت
تا نور در رگهای تو جا باز کند
در فرصتی که شب مرور نمی شود
ای جنبش زیبا
بگو چطور بگریزم از تو؟
که من سالهاست در طواف تو زیسته ام.
#مریم_گمار
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
مریم گمار: شاعر، نویسنده و منتقد ادبی