Advertisement

Select Page

شعری از معصومه‌‌ ارتش‌‌رضایی

شعری از معصومه‌‌ ارتش‌‌رضایی

 

در هجوم رنج‌ها

زندگی را

چون قماری پوچ

بر میز بی‌رحم زندگی باختم

 

زیبایی زنانه

با انحنای مواج گردن

و گیسوان آویخته چکن آبشار

بر شانه‌های چون حریرم

با خلاء‌ عمیقی‌ لمیده بر روان پریشانم

 

کنون

مچاله‌ام در شماتت نارفیقان

و این دردی است مشترک رفیق

آویخته به جنون میانسالی

 

 چشمان هرزه گرد دروغ می‌گویند

بصیرتی پنهان در نگاه معصومانه زن

 

حریم آبی آسمان است

 گاه دلتنگ رنگین کمان

و گاه در فغانی استخوان‌شکن

خدا را هوار می‌کشد

 

من اما

  آب از سرم گذشته است

پس می‌گذرم از گناه تو

و کوچ می‌کنم به تنهایی بی‌کرانه‌ام

لیک…

یقین دارم

کوچ نه

اما…

تبعید در انتظار توست.

 

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights