شعر تازهای از شیرین جلالی
دختران انقلاب
از جنگ ترسیدند
از تجاوز گروهی سربازان گمنام دشمن
و دست به دست
آزادی شان را
در سلول های انفرادی توبه کردند
ما متولدین هزار و سیصد و هرچی درد
ما کاشفان حجاب،
فرق روسری و توسری را
در اتاقهای تاریک تفهیم شدیم
انحرافمان از لبهای سرخ شروع
به سیاهی موها نرسیده،
در بدنهای بنفشمان
حقارت را بارها سقط کردیم
فرقی ندارد
دو سوی میلهها، شهرنویی ست
که آرزوهامان برایش اشک میریزند
اشک آور نزنید!
ما دختران انقلاب،
از جنگ با اجنبی ترسیدیم
ناگزیر خودیها به ما تجاوز کردند!