غزل از دست رفتهها
عمری گذشت و شوق غزل ها ز دست رفت
کندو شکست و شهد عسل ها ز دست رفت
ما غرق فکربوس و کنار همیشگی
غافل که وقت راه عمل ها ز دست رفت
می خواستیم تا که به اوجی سفر کنیم
پایی نماند و حس جبل ها ز دست رفت
مایی که در مخاطره ی عشق پر زدیم
ماندیم و بخت باز اجل ها ز دست رفت
آغوش بر گشاده به سویش شتافتیم
از ما برید و بزم بغل ها ز دست رفت
ای بی بدیل در گذر صحنه های عشق
آثار ناب شور بدل ها ز دست رفت
ای کاروان به سوی کجا راه می بری
مقصد کجاست تا که جمل ها ز دست رفت
نقدی که داشتیم به پایت نهاده شد
افسوس اعتبار محل ها ز دست رفت
آن آرزو ی ما به تباهی بدل شده است
یا آن که کل گنج امل ها ز دست رفت؟
جز عشق و جز امید به جانم نمانده است
زرین دگر توان جدل ها ز دست رفت
ژوییهی ۲۰۱۵
ما غرق فکربوس و کنار همیشگی
غافل که وقت راه عمل ها ز دست رفت
تازه ما این را هم نداشتیم چی بگوییم زرین جان؟
عالی بود دست مریزاد