مباحث کارگاهی
راوی و نویسنده در زمان:
۱- اغلب داستانهایی که با یک حرکت دسته جمعی و پر شخصیت پیش می رود، روال داستان به صورت خطی است. یعنی حرکت زمانی از نقطۀ A به نقطۀ Z یکسره و بی وقفه انجام می شود.
۲- اغلب داستانهایی که با یک حرکت فردی پیش می رود، چون فرد متکی به حافظۀ شخصی و خصوصی است، روال داستان از حرکت خطی خارج شده و با فلاش بکها و در هم ریختگی زمانی انجام می شود.
۳- چون نویسندگان مانند منتقدان ناظر بر اندیشههای تاثیر گذار زمانۀ خود هستند با نگاهی وسیعتر از راویان متعددی که انتخاب میکنند، به ماهیت ادبیاتی که میآفرینند فکر میکنند.
۴- یافتن نظام درونی اندیشهها و سبکها و دریافتهای فرهنگی در دورههای مختلف زمانی و از همه مهمتر یافتن قارۀ گمشده روح انسانها جزو وظایف نویسندهاست.
۵- نویسنده فراتر از زمان حیات مجازی راویان متعدد خود زندگی میکند و اغلب بر خلاف راوی نگاه بیرونی به اثر دارد.
زمان و راوی:
در داستان عمل زمانی یعنی حرکت حادثه و واقعه ای از نقطه ای در زمان به نقطه ای دیگر. خود روایت نیز یک واحد زمانی کامل را به خواننده ارائه می دهد نه بخشی و قسمتی از آن را. یعنی چه سرنوشت راوی و شخصیت ها در پایان روشن باشد چه تاریک، واحد زمانی هر داستان در نفس خود کامل است. ممکن است واحد زمانی بخش بزرگی از زمان داستان را در بر بگیرد و یک قرن طول بکشد یا بخش کوچکی از آن را به تصویر بکشد و فقط یک ثانیه باشد. در هر صورت باید به نظر کامل برسد. نگاه کنید به رمان کلاسیک «دیوید کاپر فیلد» اثر چارلز دیکنز: واحد زمانی از وقتی شروع می شود که دیوید در شکم مادرش است و تا پایان عمر او را در بر می گیرد. در هر زمانی، برهه یا برشی از زمان که در نفس خود مستقل هستند، واحد زمانی را به وجود می آورند. این برهۀ زمانی می تواند ده سال، پنچ سال، چند روز یا حتی چند ثانیه باشد. در رمان «اولیس» جیمز جویس، این واحد زمانی هیجده ساعت است. مثل رمان کوتاه «شازده احتجاب» گلشیری که زمان داستان از شب با سرفۀ کردن شازده شروع می شود و صبح با مرگ او به پایان می رسد و طی آن همۀ زندگی سه نسل از شخصیت داستان مرور می شود. در برخی داستان های کوتاه، برشی از زندگی، این واحد زمانی را به نمایش می گذارد.
باید بر این نکته تاکید کرد که تنها صرف واقعیتِ حرکت در زمان، این واحد زمانی را نمی آفریند بلکه حرکت باید آغاز و پایانی داشته باشد. داستان را از لحظه ای شروع می کنیم که واقعه ای در حال وقوع است و اوضاع و احوالی بر آن حاکم است اما ثبات ندارد و داستان وقتی به پایان می رسد که تحولی در آن صورت گرفته باشد، یعنی دست کم اوضاع و احوالِ تازه ای جانشین اوضاع و احوال پیشین شده باشد. میان آغاز و پایان داستان، لحظه هایی است که مراحل تغییر یا روندِ واقعه را نشان می دهد. البته معمولا حرکت از نقطۀ A شروع و به نقطۀ Z ختم می شود. البته باز هم آغاز عمل داستانی می تواند از نقطۀ A شروع نشود، مثلا راوی مردی را در بحبوحۀ جدایی از همسرش نشان بدهد یا زنی را در لحظۀ فرار از خانۀ شوهرش به نمایش بگذارد و بعد به گذشته برگردد و توضیح بدهد که چطور کارشان به طلاق انجامیده یا زن چرا بدون اطلاع شوهرش از خانه فرار کرده است. در چنین روایت داستانی، نظم طبیعی عمل در زمان وجود ندارد یعنی داستان از نقطۀ A شروع نمی شود که به نقطۀ Z ختم شود و ممکن است به جای آن از I و H,G شروع شود تا توجۀ خواننده را برانگیزد. راوی ممکن است روال طبیعی حوادث را از آغاز برای جلب توجه خواننده مناسب نبیند اما در نهایت وقتی به نقطۀ C و B , A برگردد، خواننده به جریان طبیعی رشتۀ وقایع آگاهی پیدا می کند و در تخیل خود به آن ها نظم می دهد. منظور این است که خواننده روش ارائۀ I و H,G تا C و B,A را که راوی به کار بسته، از روش G,F,E,D,C,B,A که نظم طبیعی عمل در زمان است، تشخیص می دهد.
تشخیص عمل داستانی در داستان مهم است. چون وقتی از عمل داستانی صحبت می شود، منظور رشتۀ وقایع به ترتیب توالی زمانی است نه به ترتیب روایت شده، مگر اینکه نظم وقوع حوادث بر هم منطبق شده باشند، همان طور که اغلب چنین اتفاق می افتد. آنچه مهم است این است که ترتیب عمل داستانی با هم مر تبط باشند، تقدم و تاخرش در درجۀ دوم اهمیت قرار دارد و این بستگی به عمل راوی اش دارد تا هول و ولای داستان را بوجود آورد و شخصیت ها را متحول کند و به داستان معنا و بعد تازه ای بدهد.
تغییر ترتیب طبیعی توالی زمانیِ حوادث (عمل داستانی) انواع داستان های کوتاه و رمان های غیر خطی یا غیر طولی مثل مارپیچ، دایره ای و…را بوجود می آورد. مثل زمان عمودی «خشم و هیاهو» نوشته فاکنر و رمان چند آوایی مثل «تسخیر شده گان» اثر داستایوسکی یا «بارهستی» نوشته میلان کوندرا. این شیوه ها و شگردها به هر حال تاکید بیشتری بر واقعیت می گذارند که احساس فردیت و بزرگنمایی آن در داستان، بر حافظۀ راوی و دیگر شخصیت ها ی داستانی استوار است و حافظه نیز به نوبۀ خود بر زمان تکیه دارد. این شیوه ها و شگردها به ما یادآور می شوند که لحظات هشیاری تشدید شده همگی از دل لحظات گذشته نشئت می یابند و این که ما، بدان گونه که اکنون هستیم، بر آن چیزی تکیه داریم که در گذشته بوده ایم. نتیجه آن که می توان در داستان از زمان ساختگی و خیالی سود برد. یکی از مصادیق زمان های ساختگی که کار کرد تعلیقی دارد، فاصله گذاری زمانی است که راوی می گوید: سه ماه بعد…یک سال بعد…که در سریال های تلویزیونی به وفور یافت می شود.
۲- زمان و گفتار شخصیتها:
در داستان گفتار مستقیم برای زمان های حال و گذشته و گذشتۀ نقلی و آینده، به ترتیب چنین می آید:
وحید گفت: دوستش دارم
وحید گفت: دوستش داشتم
وحید گفت: دوستش داشته ام
وحید گفت: همیشه دوستش خواهم داشت
اما در گفتار غیر مستقیم برای زمان های گذشته و گذشتۀ دور (ماضی بعید) و آینده در گذشته به ترتیب چنین خواهد آمد:
وحید گفت که دوستش داشت
وحید گفت که دوستش می داشت
وحید گفت که همیشه دوستش دارد
و در گفتار آزاد غیر مستقیم برای گذشته و گذشتۀ دور و آینده در گذشته، به ترتیب می شود:
وحید دوستش داشت
وحید دوستش می داشت
وحید همیشه دوستش می داشت…
پس دیده می شود که برای زمان های مختلف، فعل ها تغییر می کند و راوی، هر کسی که هست، باید این نکات را در روایت خود لحاظ کند، در غیر این صورت دیدگاه از نظر خواننده سست جلوه می کند.
۳- زمان و فلاسفه:
ارسطو، نیوتون و کانت مقولۀ زمان را مفهومی مطلق می پنداشتند با این تفاوت که کانت زمان را مفهومی ذهنی تلقی می کرد. نظریۀ نسبیت انیشتین ارکان مطلق بودن زمان و مکان را در هم ریخت. در همان حال خوزه ارتگا گاست یاد آور شد که «درک غایی یا مطلق، تنها زمانی ممکن است که تعداد بی شماری از زاویه های دید را به یکدیگر متصل کنیم تا تصویر کلی و کاملی حاصل شود.» در نتیجه درک انسان از مکان نیز به زاویۀ دید متکی شد.
از سوی دیگر هانری برگسون و فروید، هر یک به روش خود، با توجه به اهمیت عنصر آگاهی در درک زمان، مفهومی نسبی به زمان بخشیدند. برگسون، زمان را به زمان عام یعنی علمی کیهانی (کرونولوژیک) و زمان شخصی تقسیم کرد. برگسون معتقد بود گذشته که در خاطرات ذهن است، زمان حال تلقی می شود و روندِ تفکر حالت سیالی دارد. چیزی که ویلیام جیمز آن را جریان سیال ذهن خواند. فروید نیز برای تشخیص زمانِ شخصی از اهمیت رویا سخن گفت. امری که گذشته و حال در آن مدام جابجا می شوند. پس زمان عنصری برگشت ناپذیر می شود. نسبی شدن زمان و مکان سه خصلت اساسی به داستان و به طور کلی به زبان هنری بخشید که عبارتند از انتزاعی سازی، انسانیت زدایی و فضا محوری که فعلا از بحث ما خارج است. البته بخشی از آن را در بحث رمان نو مطرح کردیم.
۴- زمان و نویسنده:
الف: چون نویسندگان مانند منتقدان کم و بیش ناظر بر اندیشههای تاثیر گذار و مهم زمانۀ خود هستند، اغلب با توجه به لایه های پنهان خواسته ها و گرایشات گوناگون جامعه با نگاهی وسیع تر از راویان متعددی که انتخاب می کنند، متوجۀ پیرامون خودمی باشند و سپس با درک شخص خود از یافته های هنری و اجتماعی به طرف مسیر خود حرکت می کنند.
ب: چون ادبیات هر دوره و زمانی از نظام درونی و پنهانی خاص خود برخوردار است، نویسندگان ناچارند برای تعادل بخشی خود، نظام درنی اندیشه ها و سبک ها و یافتن حلقه های رابط بین آثار مرتبط با هم و آثار منفرد و شناسایی ساختار درونی و بیرونی آثار و علت پیدایش آنان را دریابند و کم و بیش خود را با فضای فکری و فرهنگی عصر خود تطبیق دهند و سپس راوی خود را انتخاب کنند.
پ: چون در هر دوره و نسلی گرایشهای گوناگون و گاه متضادی در کنار هم رشد میکنند و کم وبیش بر هم اثر میگذارند، نویسندگان علاقهمند به کشف مکالماتی هستند که بین آثار هماهنگ و ناهماهنگ پدید میآید.
نگاه کنید به گرایش رمان نویسان صدر مشروطه مثل آخوندزاده و طالبوف و…که به مقتضای زمان و زمانه به آثار خیالی ولی بهشدت رئالیستی با مضامین اجتماعی، سیاسی و انتقادی از اوضاع نابسامان و عقب ماندۀ عصر قاجار روی آوردند…
نگاه کنید به آثار جمالزاده، دهخدا و هدایت به جهت بکارگیری اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی به دلیل ترس از هجوم ترجمههای ادبیات غربی…
نگاه کنید به رمان «تهران مخوف» که مشفق کاظمی آن را در سال ۱۳۰۱ نوشت. این رمان سرآغازی بود برای دیدن شهر و روابط پنهانی دخترها و پسرهای تهرانی و واکنش خانوادههای مقدس مآب به آن رابطه ها…
نگاه کنید به داستان های پاورقی با گرایش به مضامین سکسی و اجتماعی در دهۀ ۱۳۱۰ و ۱۳۲۰ شمسی…
نگاه کنید به داستانهایی با گرایشهای سیاسی، اجتماعی و شعاری از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ که آغازکر تفکرات غیر دینی و غیر عشقی شمرده می شود…
نگاه کنید به داستان هایی با غلبۀ تفکرات انفعالی اما ادبی پس از کودتای ۱۳۳۲…نگاه کنید به آثار دهۀ ۱۳۴۰ که حاصل تفکرات سازندۀ انقلاب مشروطه به بعد است…
نگاه کنید به دهۀ ۱۳۵۰ و ظهور آثار علی شریعتی و گرایش به شیعه گری انقلابی و یا دهۀ ۱۳۶۰ با نگارش داستان های خام آرمان خواهانه در باره جبهه و جنگ و انقلاب…
نگاه کنید به دهۀ ۱۳۷۰ و ظهور اولین داستانهای ضد جنگ و ضد انقلاب در لایه های پنهان آثار منتشر شده.
این نگاهها در زمانهای متفاوت است به آثار ادبی که نویسنده را وادار میسازد پیش از ساخت و پرداخت داستانش به مسئلۀ زمان توجه کند. سطوح متعدد آگاهی، فرهنگی، حوزۀ اختلاطهای سیاسی اجتماعی، طیف تفسیرها، مشابه سازیهای جهانی و از همه مهمتر یافتن قارۀ گمشدۀ روح بشر، جزو وظایف نویسنده است. نویسندگان نمیتوانند نداهای گوناگونی که آنان را به خود میخوانند ندیده بگیرند. نویسندگان گاه با منتقدان قابل مقایسهاند.
نگاه کنید به سروانتس که با «دون کیشوت» پایان عصر فئودالی و شوالیه گری و پهلوان پروری را اعلام کرد.
نگاه کنید به جیمز جویس که جریان سیال ذهن را در داستان بکار برد و بحث زمانهای متعدد را بمیان کشید.
نگاه کنید به مارسل پروست که از حافظۀ غیرارادی کمک گرفت تا زمان از یاد رفته را از کنج ذهن راوی خود بیرون بکشد و بدین ترتیب حضور زمان گذشته را در زمان حال نشان دهد.
نکتۀ آخر این که حضور نویسندگان در اندازهها و قد و قوارههای گوناگون به هیچوجه نافی وظایف و کارایی آنان به عنوان نویسنده نیست. نویسنده در زمانی فراتر از زمان حیات مجازی راویان و متعددی که در طول سالها برمی گزیند، زندگی میکند. شاید نویسنده اغلب بیرونی است و نگاه راوی اغلب درونی.
آذرماه ۱۳۹۱
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
محمد محمدعلی؛ داستاننویس و نویسندهٔ معاصرِ ایرانی، زادهٔ اردیبهشت سال ۱۳۲۷ خورشیدی در تهران است.