متعهد بودن لازمهی انسان بودن است
مهرداد مهرجو متولد ۱۳۵۶ ساری شاعر و مترجم
او سابقهی همکاری با بخش فرهنگی رادیو بیبیسی افغانستان را دارد و همچنین همکاری با روزنامهها رادیو و سایتهای فرهنگی و ادبی کشورهای پاکستان و افغانستان را در کارنامه دارد.
آثار:
مجموعهی شعر “مهر و ماه” (۲۰۰۱م پاکستان و چاپ دوم در آلمان)
مجموعه شعر “انفرادی” (۱۳۹۶)
ترجمهی کتاب “چگونه از دشمنان خود بهره ببریم” اثر گراسیان بالتازار
ترجمهی مجموعهی هفت جلدی کتاب کودک با تصویرگری استاد فضل حقفکرت از انگلیسی به دری
شعر در ذات خود درد و مشقت دارد و شاعری که انسان بودن را درد کشیده باشد، انسان زیستن را تجربه میکند بیدار خواهد بود، شعرش نیز بیدار است و به مرور در تاریکی چراغهای شهر را روشن میکند. مهرداد مهرجو، آیینهی تمام قد شعر خود است، بسیار لطیف و به اندازهای عمیق که در این عمق، تاریکی، فضایی برای نفس کشیدن ندارد. اورا در شهر بلو در ترکیه دیدم. او برای آنچه که پایبندی به عقایدش میدانست، مانند بسیاری از هنرمندان و ادیبان ایران از وطنش رانده شده است. خوشبختانه توانستم با وجود گرفتاریهای زیاد او، گفتگویی با او داشته باشم که در ادامه میخوانید:
در ابتدا بگویید که شعر مهرداد مهرجو در چه فرم، قالب و دارای چه موضوع و مضامینی است؟
و در کل نگاه اثرِ شما به جهان اطراف چگونه است؟
پیش از هر چیزی از شما دوست عزیزم سپاسگزارم که قابل دانستید.مهردادمهرجو از سال ۱۳۷۵ بهطور جدی شعر مینویسد، کتابهایش را منتشر کرده و با شعر زندگی میکند. در مورد فرم و قالب که در ابتدای پرسش مطرح شد، شعرهایم آزاد و امروزی است، دارای فرم و ساختاری منحصر به خود، حتا آنجا که بهظاهر فرمی دیده نشود هم در پی تجربه و کشفی تازه، از فرمی برخوردار است.
شما از شاعران در تبعید ما هستید، تبعید فرصت است یا تهدید؟
و این تبعید چه تاثیری بر روی آثار شما گذاشته است؟
ممنونم از طرح این پرسش. این موضوع برایم چند جنبه دارد. تبعید همانطور که از اسمش پیداست خودخواسته نیست و این امر برایم در اثر محدودیتها و محرومیتهای انسانی، اجتماعیِ حاصل از ظلم، تبعیض و فشارهای ظالمانِ حاکم اتفاق افتاده است. در مورد شعر و ادبیات هم همینقدر بگویم که متاسفانه با توجه فضای ناسالم و حب و بغضیِ موجود، در وطنِ خود تبعید، بودهام! از نگاهی دیگر اما در هر دو نوع تبعید، هر جا که رفتم “موطنم را سینه کشیدم” و هرجا که زیستم وطنم شد! هرچه بیشتر دیدم، زیستم، تجربه کردم، خواندم، بیشتر و بیشتر به جهانم آغوش گشودم. خودم را جزیی ناچیز از این جهان دانستم. و بهطبع این دیدنها و تجربه کردنها، و این زیستنها در زبانها و فرهنگهای متفاوت طی سالها، برایم دستاوردهای فراوانی همراه داشته است تا به ذات انسان و به نفسِ بودن و شدن نزدیکتر شوم.
مجموعه شعر “انفرادی” از شما به چاپ رسیده است، که در آن تلاشهای برای بر ساختن زبان شاخص به چشم میخورد با توجه به اینکه درصد بالایی از این تلاش صرفا در حوزهی شکست نحو و ناهنجاری دستور زبان است. با فرض اینکه تمامی این حرکات را موفق ببینیم، آیا این دفرماسیون نقد و دستور برای احداث زبانی شاخص کفایت میکند؟ و اینکه دلیل پرهیز شما از بدعتهای زبای در حوزهی ترکیبات و کلمه سازی در شعرهای این مجموعه چیست؟
پیش از “انفرادی” دو تجربهی دیگر هم وجود دارد، “خوابهای بیداری” و دیگری “مهروماه” که در پاکستان و در فضای ادبی افغانستانِ آن سالها (۲۰۰۱م) منتشر شد. انفرادی هم حاصل یک دوره تجربهی زیسته است. دریافتی متفاوت از درهمآمیزیِ زندگی و شعر و زبان است. فهمی از تصادمِ اشیا در پیِ کشف حقیقت است. و “انفرادی”اثری متفاوت است. و در این راستا نه صرفا در حدِ شکست نحو و ناهنجاری دستور زبان، بلکه تلاشی است برای نمایاندنِ حداکثر ظرفیت و پتانسیل زبان در فضاهایی متفاوت تا هر مخاطبی خلاقانه خوانشی بهفراخور خویش از هر شعر را تجربه کند. اما اینکه این دفرماسیون کفایت میکند یا نه را نمیدانم چون هدف رسیدن به زبانی متفاوت نبود بلکه تمام جذابیتش برای خودم چه به عنوان شاعر و هم مخاطب قرارگرفتن در مسیرِ طبیعتِ زبان بود و همواره نیز. بنابراین هرجایی که تازگی و بدعتی بوده باشد خود را نشان میدهد.
بهطور خاص نظر شما در مورد شعر چیست؟و اینکه شاعر و نویسندهی متعهد در نگاه شما چه تعریفی دارد؟ چه اندازه شعر و داستان ایدئولوژیک را قبول دارید و اینکه آیا شعر و داستان باید در خدمت ایدئولوژی باشند؟
فکر میکنم در حرفهای همسایه باشد که نیما شعر را در اعلا درجهی خود نگاه و دیدِ افرادی معین و انگشتشمار برای افرادی معین میداند و میگوید نباید توقع نداشته باشید که همه بفهمند! خب بر این باورم که حرف درستی است، شعر مانند هر امر دیگری امروز تخصصی است که با قوهی خلاقهی شاعر و مخاطب توامان همراه است. در چنین شرایطی شعر صِرفِ احساسات و بیان آن نیست بلکه پرزورتر از احساسات است که احساسات را هم به عنوان یک جز از خود در بر میگیرد. شعر در ذات خود درد و مشقت دارد و شاعری که انسان بودن را درد کشیده باشد، انسان زیستن را تجربه میکند بیدار خواهد بود، شعرش نیز بیدار است و به مرور در تاریکی چراغهای شهر را روشن میکند. متعهد بودن لازمهی انسان بودن است. شاعر و هنرمند را هم شامل میشود. داستان همان بنیآدم اعضای یکدیگرند است اما امروز متعهد بودن نه به بیان درد که فکر میکنم به مفهومِ اجرای درد در یک اثر خلاقهی شعری است. همانطور که پیشتر اشاره شد فکر میکنم شعر به عنوان یک اثر خلاقه جای بیانِ چیزی نیست، بهعبارتی بیان کردن هم یک جز از شعر بهحساب میآید و نه کلیت یک شعر! بنابراین ایدئولوژی هم اگر بتواند مانند هر چیز دیگری که به شعر ورود میکند، به لایههای متن نفوذ کند، و در جان شعر بنشیند و به اجرا درآید نهتنها عالی است که بهحتم برای مخاطب فهیم و خلاق هم جذابیت خواهد داشت.
شما در حوزه ترجمه ادبیات جهان اخیرا کتاب “چگونه از دشمنان خود بهره گیریم” اثر بالتازار گراسیان را ترجمه کردهاید. با توجه به شتاب رشد علم و حکمت به ویژه از قرن ۱۸ و ۱۹ به بعد چه انگیزهای باعث شد شما اثری از یک فیلسوف قرن هفدهم اسپانیا را برای ترجمه انتخاب کنید؟ و اینکه ویژگی های برجسته این اثر چیست؟
ترجمه این کتاب که در ایران توسط نشر سولار و به همت ناشر و مترجم گرانقدر محمدصادق رئیسی منتشر شده است از مجموعهی دویست اثر تاثیرگذارِ کلاسیک جهان از انتشارات پنگوئن انتخاب شد. باورم این است که این اثر ارزشمند و پرنفوذ فلسفهی زندگی است. بالتازار گراسیان فیلسوف اسپانیایی در این اثر چنان به زندگی انسان رسوخ کرده و به زوایای خصوصی و ارتباط بین انسانها میپردازد وتلاش دارد تا مخاطب هدایت زندگیاش را در دست بگیرد. از اینرو مخاطب فکر میکند نویسنده همین امروز و همراه او زیسته است که چنین از روابط او خبر دارد. این کتاب کوچک میتواند با هرطیف مخاطبی همراه باشد و تاثیر عمیقی بهجا بگذارد.
در رزومه شما فعالیت چند سال خبرنگاری در کشورهای افغانستان و پاکستان وجود دارد در آن سالها فعالیت های زیادی در حوزه ترجمه و ادبیات داشته اید که متاسفانه دسترسی به آنها برای من بسیار مشکل بود اگرکه در این خصوص توضیح مختصری به خوانندگان ما بدهید ممنون خواهیم شد.
همانطور که پیشتر هم اشاره کردم مجموعه شعر “مهر و ماه” هم مربوط به همان سالهاست. حضور در پاکستان بهعنوان خبرنگار-عکاس حقوق بشر، خبرنگاری و همکاری با رسانهها از جمله بخش فرهنگی-ادبی رادیو بیبیسی دپارتمان افغانستان.
در همان حال با ان.جی.او-ها و همینطور کارهای خدماتی برای افغانستان سبب شد تا در یک همکاری بینام و نشان یک جلد کتاب برای نوجوانان و هفت جلد کتاب کودک با تصویریگریِ شاعر، نویسنده و تصویرگر پیشکسوت افغانستان استاد فضلالحق فکرت ترجمه و تقدیم به کودکان آن سرزمین کنم.
و در آخر اینکه آیندهی فعالیت های ادبی خود را چگونه میبینید؟ آیا اثر جدیدی در حوزهی شعر و ترجمه را به دست مخاطبان خواهید رساند؟
در کنار آمادهسازی مجموعه شعر جدیدم، مراحل پایانی ترجمهی اثری از “توماس دی کوئینسی”، نویسنده انگلیسی را هم در دست دارم. و البته گردآوری و انتشار مجموعهای مشترک از داستانهای کوتاه تبری و اِساشعرهایم که بخشی از آنها پیشتر در سایتها و کتابی مشترک با دیگر دوستانِ شاعر مازندرانی منتشر شده بود.
بقول نیمای بزرگ هنرمند باید رسالتی داشته باشد و خوشحالم با حضور دوستانی چون مهرداد عزیز این راه ادامه دارد