Advertisement

Select Page

چند شعر از ابوالفضل حکیمی

چند شعر از ابوالفضل حکیمی

 

۱

از وحشتناک بلندتر است

    ترجیح دادن ریاضی به تو

    انگشت هایت را به شماره

                              می اندازد

جفت گیری دوشنبه

تا

در صف، بمانِ جمعه

تا

دعوا از چپ به راست

            ادامه دارد

 

کسی که ده سالِ بعد مسواک

                 می زند

آنچه از من می گیرد ناخن است

 

  با پادشاه سوئد

          پیر می شود یک ساسانی

که

از زیر سیگاری اش ناراضی است

تا

جمعه

    به میمون ها شیر می دهم

و

با گربه

     کفش هایم را تمیز می کنم

 

      از کار افتاده راستم

 

        واکس می زنم پشت پنجره

که

هم استعداد نویسندگی دارد

هم

آتش روشن کردن

 

    باد که می آید

تصمیم گیری ام کویر است

 

به اندازه ی شش طبقه شکستگی دارم

 

نگهبان زورش به اکسیژن

          نمی رسد

 

   غسل بده سیگارت را با

کشیده هایی که در خط

           خورده ای

و

در حوالی من با خرچنگ ها روبرو نشو

 

      ما در جهتی

      شما هم در جهتی

       دویدن

گاندی هم لب به این غذاها

               نمی زند

 

۲

قاشق نوعی آمادگی است

پرهیز،

     ریشه در تورات دارد

که نمایش نهنگ ها را با کُت آبی شروع کرده است

با رژیم غذایی

میان چمدان ها

 

    بچه ها را باید از دست

    بچه ها نجات بدهم

و

خبر نگارهای نیویورک جلوی اتوبوس ایستاده اند کنار برادرم

 

   هنوز میان ورق ها نیمه جنازه بودن را

    سر پا نگه می دارم

 

در انبار انجیل

     زمستان مثل روستاست

 

عذر می خواهم از پیاده‌روی

بعد می افتم روی قطب نما

روی چراغ قوه

با اشتباهات مذهبی ام

 

   وقتی عصبانی می شوم سوم شخص ام

با مخلوط ها معامله نمی کند تانکرهای نفت

 

   گاهی وقت ها سفید پوست ها هم حقیقت را می گویند

سرخپوست ها تأثیرات مثبتی روی خواب می گذارند

و

پرنده ها اسم های مختلفی روی آتش

 

  به می فروش در هوا به پرواز می کرد بگو

سمت شرق آب بود به سرعت خاکستر

 

بعد دیگر وجود ندارد طرف ها

 

در سرما

   کشنده است آرزویم

 

مشغول ،

پشت میزی که جنس چوبش از عدم حضور اصل تر است

عنوان ها

مدال ها

نشان ها

نائل به کیلومترند

نائل به هیتلرم

   زمستان استراتژیک است

کلبه را سخت نگیر

 

مردم به سمت فکرشان می روند

 

۳

از وحشتناک بلندتر است

    ترجیح دادن ریاضی به تو

    انگشت هایت را به شماره

                              می اندازد

جفت گیری دوشنبه

تا

در صف، بمانِ جمعه

تا

دعوا از چپ به راست

            ادامه دارد

 

کسی که ده سالِ بعد مسواک

                 می زند

آنچه از من می گیرد ناخن است

 

  با پادشاه سوئد

          پیر می شود یک ساسانی

که

از زیر سیگاری اش ناراضی است

تا

جمعه

    به میمون ها شیر می دهم

و

با گربه

     کفش هایم را تمیز می کنم

 

      از کار افتاده راستم

 

        واکس می زنم پشت پنجره

که

هم استعداد نویسندگی دارد

هم

آتش روشن کردن

 

    باد که می آید

تصمیم گیری ام کویر است

 

به اندازه ی شش طبقه شکستگی دارم

 

نگهبان زورش به اکسیژن

          نمی رسد

 

   غسل بده سیگارت را با

کشیده هایی که در خط

           خورده ای

و

در حوالی من با خرچنگ ها روبرو نشو

 

      ما در جهتی

      شما هم در جهتی

       دویدن

گاندی هم لب به این غذاها

               نمی زند

 

۴

بیابان های در حال گسترش

           می دانند

با

ملخ های ِ متمایل

دیالوگ های سیگاری

و

حاصلخیزی که مُسن شده است

که

حیات یک فضای منفی است در حیاط

و

دست دادن با رییس جمهور ساده تر از نهار است

 

   تو اما از متوجه نشدن می آیی

 

هر چه پای تابلو می نویسم

جمله های یک گوسفند را

     محیط غدّه به دست نمی آید

 

همه چیز چه طور باید باشد است

با وسیله ای بسیار شبیه به کودکیِ تانک

 

   تو بطری را بر می داری از اتفاق

و

مواظب دندان هایت هستی که مینا دارد

 

   روزها از پس فردا هم

            می گذرند

پرستارها بر نمی گردند

کِرم ها وارد ادبیات می شوند در دانشگاه سراسری

 

پسرها در مدرسه سرزده روسی یاد می گیرند

 

توقف بعدی چین است

یا

در این شعر از سمت چپ رانندگی کن

یا

الکل در خون ِسربازها

 

  دوربین را دو چشمی در بیاور

 

مهم این است چگونه در دهانت بچرخد نامی

 

ابوالفضل حکیمی

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights