کابوس/ رویای نوشتن: زوال و احیا
اجازه دهید بى هر مقدمه اى، در ستایش این نویسندگان کهنه کار و نوکتاب، کلاه از سر برداریم و به احترام نوشتن، خود نوشتن، بى هر انگیزه جاه طلبانه براى شهرت یا قدرت، لحظه اى بر کتابهاى نو توقف کنیم. کتابهایى که نمایشگاه کتاب را جز عرضه و تقاضاى آنچه کالاى فرهنگى خوانده شده است، به جشن هنرهاى زبانى، دست کم در حاشیه و دور از تیتر روزنامه ها و گزارشهاى از پیش آماده بدل مى کند. و این نه قدردانى از نوعى احیا و بازگشت به ایده هاى یک دهه پیش که از قضا از مواجهه اى نقادانه با آثار یک دوران سپرى شده خواهد بود. سویه اى که اکنون هم بر نو بودگى خود اصرار مى ورزد و هم بر زبانى بودن خود. به نظر دو توصیف بارها تکرار شده. امرى نو در زبان. و این آیا چیزى جز تعریف خود هر هنر زبانى از جمله ادبیات و در بحرانى ترین شکلش، شعر است؟ بدین ترتیب نه صرفا از نوعى جدید بلکه از بازگشت خود ادبیات حرف مى زنیم. البته در این مصادیق تازه، جز قیمومیت زبان وجهى تازه هم وجود دارد: اصرار بر تجربه اصرار بر ماهیت تجربى هر اثر. تاکیدى که فروتنى لازم براى نوشتن را همراه دارد و فروتنى لازم براى هر شکل تفکر را. شاید این، امر غایب واپسین آثارى باشد که هنوز بر زبانى بودن خود و بدین ترتیب بر ادبیات بودن خود تاکید مى کردند. و همین، امکان نقد را بار دیگر نوید مى دهد. امکان سهمگین ترین و در عین حال نظرى ترین دریچه هاى رویارویى با متن را. امکانى که آن هم بار دیگر رجوع به متن را میسر مى سازد و امکان احیا ى آبروى از دست رفته متن را. هر گونه نادیده گرفتن این امکان، ممکنست بار دیگر روندهاى انتزاعى سازى را به کار اندازد. روندهایى که بى پروا ادبیات را به بازار مکاره سهم خواهى ها و یکسان سازیها ى نهادهاى متنوع اجتماعى بدل مى سازند و خلاصه فرهنگى سازى و فروکاستن نوشتن به مکانیسم هاى تولید کالاى فرهنگى را در سر دارند.
عصر نویسندگان بزرگ گذشته است. این جمله تسلى بخش و البته یقینى بیش از آنکه توضیح دهد عصر چه نویسندگانى آغاز شده است، حیات نویسندگانى که به زعم گوینده چنان جمله اى کوچک و حتى کوتوله محسوب مى شوند را نیز به خطر مى اندازد. چه آرزوى نویسنده بزرگى شدن نیز ذیل چنان جمله اى به فنا مى رود و به این ترتیب، نویسندگان کوچک و حقیر بهتر است به همان آثار حقیرشان بپردازند و ساده تر از نوشتن دست بردارند. نوشتن، اکنون، بیش از هر زمان دیگر، (به خصوص آغاز قرن بیستم، منبع سرشار ایسم ها، مانیفست ها و مکاتبى که توسط چند نفر در کافه اى خاموش، روشن مى شدند) امرى جمعى است. به این معنى که ذیل روندهاى عظیم تولید و ساخت اثر ادبى و هر چیز دیگر (امروز دیگر چیز غیر قابل تولید انبوهى وجود ندارد و آینده وجودى هر چیزى در گرو تولید انبوه است) نویسندگانى که دیگر نمى توانند یا نباید نویسنده بزرگى در خود داشته باشند، بیش از پیش احساس حقارت و ناتوانى مى کنند. آنها تنها تولید کننده حقیرى در پستوى خانه هاى زهوار دررفته شان هستند که هرگز نباید با کارخانجات پر زرق و برق و باشکوه الهام گرفته از هنر باروک مقایسه شوند. تنها و تنها اگر و اگر چشمهاى بسیار دقیق و خیره اصطلاح مرسوم این سالها یعنى مردم بخواهد به کسى از این جماعت کوچک، گوشه چشمى نازک کند، این امکان هست که با سرى افتاده و با خزوع بدیهى حضور در چنان پیشگاهى، زیر هرم هاى نور نورافکنهاى کارخانجات تولید و نهادهاى توزیع حاضر شوند و کارگر نمونه این روند عظیم تولید شوند. اجازه دهید واضح بگویم که آنچه در کتابهاى امسال بیش از هر چیز دیگر، قابل ستایش است، کنار گذاشتن تمام این وهم و روبرو شدن محض با واقعیت است. نوشتنى که پیش از خود تکفیر وهم چشمهاى خیره مولدین را دارد. ساده اینکه: نه تنها عصر نویسندگان بزرگ نگذشته است بلکه در تعدادى از کتابها، مى توان، اگر فیلترها متنوع کور کننده را کنار گذاشت، ردپا و اثر نویسنده اى را دید که هر آیینه مى خواهد بزرگ باشد چه به صریح ترین شکل ممکن، گسترده ترین تصویر از تاریخ و زمینه ادبیات را مورد خطاب قرار داده است. بگذارید امیدوارانه بگوییم عصر تولید فرهنگى دیگر نمى تواند واقعیت موجود را توضیح دهد چه وجود این آثار، گستردگى تولید فرهنگى را تهدید کرده است. خوش بینانه اینکه عصر تولید فرهنگى گذشته است و در وضع نو، این خلاقیت است که وجود را هدیه مى دهد و نه هرچه بیشتر فرو رفتن در مکانیسم هاى تولید.
آنچه مانع از تکرار یک تجربه از سر گذشته مى گردد همواره نقد است و نقد نقد و نقد نقد نقد و دایره اى باز به سوى بازخوانى نقادانه هر تجربه اى. در چنین روندیست که امکان تعین باز مى گردد. بى تردید یافتن سویه هاى خلاقه و تاکید بر آنها مى تواند ره به متنى برد که بر همین خلاقیت خود استوار باشد. براى تعین بخشیدن به خلاقیت و بدعت است که بازخوانى زمینه و تاریخ اهمیت دوچندان مى یابد. ستایش این خلاقیت جز از دریچه روایت بسط یافته تاریخ ادبیات میسر نیست. امر نو، نو بودگى خود را به قیاس با روایت کلانى که خیره شدن و دقیق نگریستن به جزییات به دست مى دهد، مدیون است. این تصویر کلان ممکنست از شیفتگى ما نسبت به آثار نو بکاهد اما این خود آن سویه موهش و در عین حال ژرف نقد است که امکان بسط را پیشنهاد مى دهد. امکان جایى یافتن در تاریخ را احیا مى کند و آرزوى محال نویسنده بزرگى بودن را بدل به آرزویى دست یافتنى مى کند. اجازه دهیم شوق بزرگ بودن، واقعیت نوشتار را در بر گیرد تا بار دیگر ناگزیر به انتزاعیات برآمده از فقدان پناه نبریم. ستایش امر نو تنها سرآغاز رخداد خلاقه است.
مهدى حسین زاده، مازیار عارفانى، نیلوفر اعتمادى، محمدعلى حسن لو، نیلوفر امانتچى، ابوالفضل حسنى و سیاهه اى که اندک اندک طولانى مى شود و البته با سختگیرى فراوان باید چنان سیاهه اى را ادامه داد. نمى توان زیر بار انبوه نامها بار دیگر خم شد و نظاره گر طنازى و خود شیفتگى دیگر بار نامها بود. بلکه با سخت گیرى باید برابر وسوسه افزودن نامها که بیشتر شبیه ارتشى از مردم (آه … باز هم کلمه ملال آور و تکرارى مردم) را تشکیل دادن است، مقاومت کرد. ارتش نویسندگان تنها به یک کار مى آید: این سیاهه آنقدر طویل شود که به وهم مردم شباهت پیدا کند. سیاهه ها از پیش فردیت را پس زده اند و فرض را بر این گذاشته اند که فرد وجود ندارد. سیاهه ها معتقدند عصر نویسنده بزرگ گذشته است. اگر چنین است بگذارید به احترام همین نویسندگان کوچک دست کم، زمانى را به خواندن اختصاص دهیم. اجازه دهید به احترام افرادى که تک تک و نه در تالارهاى بزرگ بورس و نه در حجره هاى میلیاردى بازار و نه در شرکتها چند ملیتى که در خانه هاى کوچک در اتاقهایى با سقف کوتاه و لاى حجوم همه چیز به فردیت به امید مانگارى و به امید نویسنده بزرگى بودن در حال نوشتنند لحظه اى سکوت کنیم و فرصت دهیم آخرین نوشته شان را با ما در میان بگذارند. باور کنید همه زرق و برق ویترینها به آنى و با جمله اى به هیچ بدل مى شوند. در آن لحظات بینام در آن لحظات برزخ گون که فاصله من و نفس من رخ مى نماید.
آیا چنان شیفته لحظهاى شدهام که همه چیز را کنار گذاشتهام تا تنها به تجرید یک پدیده نگاه کنم؟ در چنان وضعى امکان خواندن و بیش از آن نقد از من دریغ خواهد شد. پس شیفتگى تنها و تنها دعوتیست به خواندن و از قضا بى رحمانه خواندن. این دعوت، دعوتیست به همه آنها که عبث، تلاش مى کنند گیر افتادن اکنون را انکار کنند. و چنگ بزنند به آخرین محصول فرهنگى و البته هرچه قدر هم نومید کننده به نظر برسد در بلاغیاتش در اوهامش چیزى بتنند. این دعوتیست رهایى بخش از این وضعیت به امرى که بشارت جست و جویى پرشور را در خود دارد. اینکه در آن هم بن بستى نهفته باشد دیگر بسته به دقت وتمرکز چشمهاى تماشاگر است تا چه بر این صحنه اکنون گشوده طلب کنند. این نه دعوتى به ولگردى و عشوه ریختن و نظربازى در راهروها و غرفه هاى یک نمایشگاه، که دعوت به خواندن و بارها خواندن است. این دعوتیست بر تمرکز و نقد و نه جار وجنجالى از جنس اخبار. هواپیمایى در اقیانوسى یافت نشده است، تنها یک احتمال دلچسب، به دور از دلفریبى هاى سابق دست کم متفاوت و دست بالا نو سوسو مى زند. این دعوتیست به آرى گفتن به یک دعوت.