گرسنگی در بطن فراوانی*
میلیاردها نفر از مردم درسراسردنیا برای بدست آوردن لقمه نانی که موجودیتشان وابسته به آن است تلاش می کنند ولی مسئله، کمبود غذا و یا زیاد شدن جمعیت نیست، بلکه سیستمِ حکومتی است که بجز سودآوری، راه دیگری نمی شناسد.
قیمتهای جهانی غذا از گذشته باز هم گرانتر شدهاست، طوری که رکورد بالا رفتن قیمتها در سال ۲۰۰۸ را هم شکسته است. در انگلیس این مسئله حائز اهمیت است، مخصوصاً اگر شما درآمد پائین و یا مزایای کم داشته باشید. در نقاط فقیرتر جهان، جاهائی که نزدیک به یک میلیارد از مردم در گرسنگی بسر میبرند، بالا رفتن قیمتها به یک مسئله مرگ و زندگی تبدیل شدهاست. دلیل این امر ساده است ما باید غذا بخوریم تا زنده بمانیم. بهمین دلیل است که قیمتهای غذا بخصوص درمنطقه خروشان خاور میانه، بصورت انفجار آمیزی سیاسیاند. هر چقدر درآمد شما کمتر باشد، مقدار بیشتری از آن درآمد صرف خریدن غذا برای زنده ماندن میشود. برای آنان که درآمد خیلی پاینی دارند، شاید ۵۰ تا ۶۰ درصد از درآمدشان به خرید مواد غذائی اختصاص داه شود و زمانی که وضعیت بدتر شود، حتی تا ۱۰۰ درصد درآمدشان به خرید مواد غذایی اختصاص داده خواهد شد .
اقتصاد دانان این را "قانون اِنگل" (Engle’s Law) مینامند. اما این هیچ ربطی به همکار کارل مارکس، (ِانگلس) ندارد، بلکه نویسنده معاصر اِرنست اِنگل (Ernest Engel) کسی بود که در رابطه با هزینه کارگران، وقتی که قیمتها و درآمدها تغییر نمود مطالعه کرد. او نویسنده میانه قرن ۱۹ بود که فهمید چرا قیمتها در روستاها تغییر کرد و چگونه قحطی سالِ ۱۸۴۰ در ایرلند میلیونها نفر را از بین بُرد.
ولی چرا قیمتها زیاد میشود؟ دست راستیها جوابشان این است که عده زیادی از مردم جنس مشابهای را تقاضا میکنند. اما این اشتباه است. در سال ۱۸۴۰ دولت ایرلند زمانیکه مردم کشورش گرسنه بودند، گندم مصرف داخلی را، به خارج صادر میکرد. امروز هم همین اتفاق دارد میافتد. برای مثال به گٌلهای داخل مغازههای انگلیس فکر کنید. رشد، قطع و بسته بندی این گلها در کشورهائی شبیه کنیا و هند صورت میگیرد و بعد از دو تا سه روز به انگلیس میرسد. اینها، کشورهائی هستند که مردمش بطور وسیعی دارای سوء تغذیه هستند و مردم، اعتراضات وسیعی برای غذا کردهاند، ولی تَقدم برای دولت سرمایه داری و سرمایه داران منطقه، محصول پُر منفعت گل است، نه غذائی که مردم به آن محتاجند.
جمعیت
جمعیت دنیا از قبل خیلی بیشتر شده است، ولی بهمان اندازه تولید محصولات مواد غذایی بطورعظیمی افزایش یافته است. در واقع پتانسیلِ استفاده از اضافه تولید موجود، بیشتر از هر زمان دیگری است. بعضیها معتقدند همین حالا، تولید مواد غذائی دو برابرحداقل نیاِزغذائیی هر نفر در کره زمین است. حالا با این سیستم جهانی حمل و نقل ونگهداری که پیشرفتهتر از قبل است، باید حل کمبودهای محلی آسان گشته و کمبودهای سالانه را با ذخیرهی بموقع جبران کرد. در واقع این یک سیاستی بود که در کتاب مقدس (Old Testament) هم از طرف جوزف به فرعون مصر توصیه شد. پس چه اشتباهی در کار است؟ موسسه آکسفوم (Oxfam) میگوید سیستم غذائی جهان خراب شدهاست. این درست ولی این سیستم همیشه خودمحور بوده است. عاملی که سیستم را اینگونه ساخته، مانع سرراه تولید کننده و مصرف کنندهاست. این مانع، خود سیستم سرمایه داری و انگیزه سود سازی هرچه بیشتراست.
اکثریت مردم بر این باورند که، سیستم جهانی غذا بر پایه بازار میچرخد و خرید و فروشی که در آن صورت می گیرد، بر اساس اقتصادی است که در مدارس و دانشگاهها تدریس می شود، اما این مسئله حقیقت ندارد. میلیاردها نفر از مردم فقط مصرف کننده هستند و دو میلیارد فقط زندگی بخور و نمیری در کنار کشاورزان کلان دارند، اما در این میان، تجاربزرگ صنعت کشاورزی، دارای کنترل کامل این بازارهستند. فقط مخالفان نیستند که اینرا می گویند، دوِاین آندریاس (Dwayne Andreas)، رئیس شرکت آرچر دانیل میدلند (Archer Daniels Midland)، یکی از شرکتهای چند ملیتی در سال ۱۹۹۵ میگوید: «هیچ چیزی حتی یک دانه گندم در جهان نیست که در بازار آزاد فروخته بشود. تنها جائی که شما بازار آزاد می بینید درنطقهای سیاستمداران است».
نه آن چنان آزادی بازار
کسانی که معتقدند اساس سرمایه داری رقابت و بازارآزاد است با فهمیدن تعدادِ کم کسانی که تمرکز قدرت، در دنیای تولید مواد غذائی را در دست دارند، دچار شوک خواهند شد. از طرفی کشاورزان به مواد اولیهای مثل دانه، کود، وسیله کشاورزی و ماشین آلات نیازمندند. تولید هر کدام از اینها بوسیله عده محدودی از شرکتهای چند ملیتی کنترل میشود. شش شرکت، ۷۵ درصد تولید مواد شیمیائی کشاورزی جهانی را، و چهار شرکت، ۵۰ درصد تولید دانه را تسخیر کردهاند. چهار شرکت غول آسای دیگر به اسم (ای بی سی دی)(ABCD) شناخته شده با اسمهای اولشان، تجارت غذای اساسی دنیا را در دست دارند (آرچر دانیل میدلند Archer Daniels Midland ، بانجی Bunge، کارگیل Cargill، دری فوس Dreyfus). اینها غولهای پنهانی هستند که ۹۰ درصد از تجارت گندم را کنترل میکنند. کارگیل، بزرگترین آنها، سرمایهای در حدود ۱۱۵ میلیارد دلار دارد. با این حساب، این شرکت، بزرگترین شرکت خصوصی جهان میباشد. این بدین معنی است که، این کمپانی قادر به پنهان کردن خیلی چیزها از چشم تیز بینان است. ولی چشمان خودش درهمه جا دنیا هست و سرک می کشد. این شرکت با استفاده از تازه ترین تکنولوژیهای فضائی خود، برای بدست آوردن اطلاعات تصویری در مورد محصولات جهان، مباهات میورزد. مخالفان معتقدند که این شکل وسیع جاسوسی تجاری، با عملیات سازمان سیا قابل مقایسه است.
بقیه تولید جهانی بوسیله شرکتهای غول آسای تهیه کننده غذا شبیه کرافت Kraft، نستله Nestle، آلتریا Altria (یک زمانی به اسم فلیپ موریس Philip Morris) و یونی لِوور Unilever تهیه میشود. فقط سه کمپانی در دنیا ۸۰ درصد کتان را میخرند. سه کمپانی دیگر ۸۰ درصد موز دنیا را میخرند. ۹۰ درصد محصول چائی دنیا، بهدست ۶ یا ۷ کمپانی می باشد. سومین بازیگر اینجا، سوپر مارکتهای زنجیرهای شبیه وال مارت Walmart و تسکو Tescoهستند که حالا رابطه مستقیم با تولید کنندگان در سراسر دنیا دارند.
اگر همه کمپانیهای مواد غذائی سراسر دنیا را جمع کنید به چند صد کمپانی ختم میشوند، که تسلط بر بقیه دارند. این کمپانیها ماهرانه، مسیر حرکتشان را طوری انتخاب میکنند که مالیات نپردازند.
بالاترین سودها از خود مواد اولیه غذائی بدست نمی آید بلکه از فرایند آنها، شبیه غذاهای آماده، کنسروها، نوشابههای گاز دار، شیرینیهای مختلف و غیره گرفته میشود، اینها محصولاتی هستند که ما هر روزه تشویق به خریدن آنها در رسانهها میشویم. میلیاردها دلار هر ساله خرج بهوجود آوردن غذاهای جدید آماده و تشویق ما برای خرید به آنها میشود. این سیستم در حال گسترش به تمام دنیا است. همانطور که سوپر مارکتهای زنجیرهای در حال جایگزینی مغازههای کوچک در شهرهای جدید و شهرهای آمریکای لاتین و آسیا هستند. اما بیشتر چیزهائی که ما میخریم سر از سطل آشغال در میاورند. باقیماندهها را هم که با عجله گرم می کنیم، به عریض شدن دور کمر ما میانجامد. علیرغم چیزی که بعضیها در تلویزیون به اسم غذای عریان یا اشتها آور مینامند، ما هر روزه، کمترغذای تازه و سالم از قبل درست میکنیم.
زمانیکه قفسههای سوپرمارکت پر از غداهای مختلف و آماده هست، ۷۵ درصد از تنوع محصولات کشاورزی در سده اخیر از بین رفته است. این بدین خاطر است که صنعت کشاورزی بزرگ، خواستار استاندارد شدن است تا در هر کجا که میخواهد بتواند خرید و فروش کند. برای مثال شرکت کارگل (Cargill) با افتخار میگوید؛ ما آردِ نان شما، گندمِ ماکارونی شما، نمکِ سیب زمینی شما، ذرت نانِ تورتیلای شما، شکلات دسر شما، شیرینی نوشابه شما هستیم. ما روغن سس سالاد شما، و گوشت گاو، خوک و یا مرغی هستیم که شما برای شام میخورید. ما کَتان لباستان، ماده پشت موکت شما، کود تغذیه گیاه شما هستیم. با این همه اگر میتوانید قیمتها را با ادعای دروغ اینکه، این غذائی فوق العاده است یا اینکه این ماست، حاوی باکتری خوب است یا گفتن اینکه این غذای یخزده، دارای مواد غیر شیمیائی و طبیعی است، گرانتر و بیشتر بفروشید، پس اینکار را بکنید و نتیجهی بهتر از قبل بگیرید.
اما این فقط سرمایه داران بزرگ نیستند که این کار را میکنند، بلکه دولتها هم با دل و جان با آنها همکاری میکنند. تولید جهانی بوسیله رژیمهائی که کمکهای کلان میکنند، از شکل طبیعیاش خارج شده چنانکه اکثر این کمکها بهسمت کشاورزان بزرگ و تجار کشاورزی میرود. اگر از یک چراگاه مزرعهداری گاوها رد بشوید، متوجه لذت بردن حیوانات از زندگی روزمره شان که ازکمک مالی (سوبسید) اتحادیه اروپا تامین میشوند، میشوید. این حیوانات بهتر از کل جمعیت افریقا از اتحادیه اروپا پشتیبانی میشوند. اگر به یک مزرعه گندم نگاه کنید، سوبسید دولت انگلیس برای هر هکتار زمین ۱۰۰ پوند است. وقتیکه شرکتِ تیت و لایل (Tate & Lyle) شکرشان را به بازار دولتی میبرند، کمک دولتی دریافت میکنند. وقتیکه شرکت گیت گورمه (Gate Gourmet) شکر و شیر به هواپیماها برای چای و قهوه مسافرین میدهد، دولت به این شرکت برای صادراتش جایزه می دهد.
مشکل در دنیای فقرا
بنظر می رسد از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۰ تعداد مرم گرسنه کم شده و از ۸۷۰ میلیون به ۷۷۰ میلیون رسیده است. آنزمان غذا ارزانتر بوده و این امر اجازه داد تا سطح استاندارد زندگی عده زیادی از فقیرترین آدمها بالا برود. در سال ۱۹۹۶ در جلسه سران کشورهای بزرگ، این قول شدنی بنظر میرسید که تعداد مردم گرسنه به نصف تعداداش در سال ۲۰۱۵ برسد. اما این قول حالا بدست فراموشی سپرده شده است. در ۱۵ سال بعد از این اجلاس، شماره گرسنهگان بیشتر شده، بیشتر از یک میلیارد درسال ۲۰۰۹ و باز هم بیشتر درسال ۲۰۱۱.
یک قسمت بزرگی از توضیح این دولتها اینچنین بود که، تعهد کم کردن گرسنگی بر پایه ایده اعتماد به شرکتهای بزرگ موجود در بازار، که باعث تغییر جامعه شدهاند و کار را می دانند، باید واگذارشود. به اعتقاد این شرکتها، کشورهای فقیر فقط با رشد محصولات برای صادرات رشد خواهند کرد. آنها معتقدند که سرمایه گذاری از طرف شرکتهای چندملیتی دنیا و کشاورزان بزرگِ داخلِ کشورهای فقیر می آید و در نتیجه کشاورزانِ کوچک و کارگران کشاورزی کارشان را رها کرده و برای زندگی بهتر به شهرها مهاجرت می کنند. بنابراین کمک به پیشرفت کشاورزی کشورهای در حال رشد، قطع شد وسهمیه کمک به توسعه کشاورزی آنان از ۲۰ درصد به ۴ درصد کاهش یافت.
ولی این بحث در کشورهای پیشرفته سرمایه داری که که این قانون را برای همه نوشتند، به اجرا در نیامد. در اروپا و امریکای شمالی سوبسیدهای (کمکهای مالی) دولتی به ۲۵۰ میلیارد دلار که ۷۰ برابرکُل کمک به کشورهای فقیر بود، افزایش یافت.
شمار زیادی از کشورهای فقیر دنیا، امروزه در لیست وارد کنندگان مواد غذائی از کشورهای ثروتمند هستند. در زمینهای نزدیک به من حبوباتی می رویند که به مصر و خاور میانه فرستاده می شوند تا غذای آدمها و خوراک حیوانات آن منطقه شوند. اگر تا سال ۲۰۵۰ همین روند پیش برود، تخمین زدند که ۷۰ درصد جمعیت دنیا در کشورهائی خواهند بود که کمبود غذائی دارند. این هیچ ربطی به ظرفیت تولید ندارد. کمشدن زمینهای تولید مواد غذائی اولیه، حاصل سیاستهای حامی صادرات است.
رئیس کمپانی کارگیل، این منطق را پایه گذاری کرده که؛ این یک اعتقاد اشتباهی است که بزرگترین نیاز کشاورزی در کشورهای رو به رشد، بالا بردن حجم رشد مواد غذائی برای مصرف داخلی است. او می گوید؛ این به بیراهه رفتن است. کشورها باید چیزی را تولید کنند که در آن کار ماهر هستند و می توانند بفروشند. این میتواند غذا باشد ولی بیشتر مواقع میوه جات، سبزیجات، یا محصولات استثنائی (Exotic) برای تسکو (Tesco)، آسدا (Asda)، و یا سینزبِری (Sainsbury) است. آن میتواند لوبیای سویا برای غذای حیوانات و یا روغن پخت و پز و یا روغن نخل باشد که غذاهای کنسروی را با آن درست می کنند. همینطور میتواند محصولات غیر غذائی شبیه گلها و یا روغن گیاهی که برای ماشین تولید میکنند باشد. این محصولات صادراتی، حالا محصولاتی هستند که سرمایه داران صنعت کشاورزی، مقدار زیادی از پولشان را صرف تحقیقات برای بهتر شدن آن می کنند.
با سرازیر شدن اضافه محصول بوجود آمده در کشورهای ثروتمند به درون بازار جهانی، محصولات محلی در کشورهای فقیر نادیده گرفته میشود. با آوردن شکر، شیر، و حتی گوشت کنسروی و محصولات شبیه آنها، تولید داخلی بدون سوبسید، نادیده گرفته می شود. تولیدات داخلی، تولیداتی هستند که برای اقتصاد و مصرف داخلی میتوانند مفیدتر باشند. این وضعیت شرایط را طوری میکند که در روستاها زمانی که عدهای برای صادرات در زمینها کار می کنند و معمولاً فصلی است، بقیه درآنجا برای تولید بازار داخلی تلاش کنند. ناراحتی این است که ۸۰ درصد از فقیرترین مردم دنیا در روستاها، نزدیک به غذائی که تولید می کنند زندگی می کنند، بدون اینکه قادر به خریدن همان غذا باشند. همینطور که یکی از کارگران کشاورزی می گفت؛ در اینجا دنیای ما متفاوت است، ثروتمند بودن در اینجا به این معنی است که شما برای یکسال غذای کافی داشته باشید.
گروه فشار کمپانیهای بزرگ در پارلمان (لابیها)
از بین بردن اینگونه روابط سخت است، چون ضوابطی که با محصولات وارداتی به کشورهای پیشرفته میآیند، بوسیله دولتها و گروهای فشار شرکتهای بزرگ کشاورزی (لابیز) (Lobbies) تعیین شده است، و این قانونها بوسیله تعرفههای گمرکی و بقیه سدهای تجارتی ازشرکتهای بزرگ حمایت کرده ولی کار را برای صادر کنندگان سخت می کنند. پیام اینست که ما محصولات خام شما را وارد کشورمان می کنیم ولی هرچه شما از این مواد غذائی خام، چیز دیگری بسازید، شامل مالیات می شود.
حالا شما نقش حدسیات را هم اضافه کنید. بعضی از بازارهای کشاورزی همیشه برای نوسان قیمت مشهور بودهاند ولی حالا بالا و پائین رفتن ناگهانی در بازار گندم، ذرت، برنج و بقیه مواد اولیه غذائی خیلی واضح است. اقتصاد دانان برای پیدا کردن دلیل این پدیده به گروههای مختلف تقسیم شدند. هواداران بازار مطمئن نیستند که حدس میتواند چیزی را عوض کند. آنها ادعا میکنند عوض شدن قیمتها محصول کمبود واقعی و اضافه محصول میباشد و حتی از اقتصاد دانان منتقدی شبیه پل کروگمن (Paul Krugman) هم، حمایت می گیرند.
بقیه بر روی مهم شدن نقش حدسیات پافشاری می کنند. ۶۰ درصد از ذخیره غذای دنیا بهوسیله سرمایه داران بزرگ کنترل می شود. وقتی که شما احتمال میدهید نه تنها حاصل محصولات حالا، بلکه شما حاصل محصولات آینده را هم می خرید. شما قرارداد برای سال آینده وسالهای بعد از آن هم می گیرید. شما امید دارید که محصول را این زمان ارزانتر خریده و بعداً گرانتر بفروشید. اینکار همیشه بهوسیله تجار بزرگ انجام شده ولی در دهه اخیر وقتیکه موقعیت اقتصادی بیشتر بهنظر بیثبات رسید، پولها به سرمایه کالائی تبدیل شدند. هج فاندز (Hedge funds) و سرمایه گذاران، حالا، به غذا بعنوان کالای بدون بحران نگاه می کنند. در نتیجه دولتها می توانند قیمتها را وقتیکه ترس از کمبود مواد غذائی است بالا ببرند و این ترس باعث خرید فیالبداعه دولت میشود. این ترس میتواند برای ذخیره کالا و یامعرفی محدودیتهای جدید تجارت از طرف دولت استفاده شود.
و این فقط در باره خرید محصول کشاورزی نیست. چنگ اندازی بر روی زمینها در تمام دنیا در حال انجام است. هم کمپانیها وهم کشورهائی شبیه چین زمین را بصورت کالای ذخیره می بینند. حتی در انگلستان زمین یک تجارت بزرگ است. چند سال پیش بانکداران از مزایای خودشان برای خریدهای زمینهای بیرون شهر برای عوض کردن نوع زندگی در محله هایایست آنگلیا (East Anglia) استفاده کردند. حالا، از زمینهای قبلی برای خریدن زمینهای دیگر بهعنوان سرمایه جدید استفاده میکنند، یک خریدار زمین می گفت زمین مثل طلائی است که ارزش پولی دارد.
این نوسان قیمتها کار را برای کشاورزان از این که بدانند چقدر و کی برای سال آینده باید بکارند سخت می کند. زیرا بعضی از محصولات قابل جابجائی هستند. این احتمالات همچنین بی ثباتی وضعیتشان را رشد میدهد تا این بی ثباتی را از بین ببرد.
گرسنگی و فراوانی
بر خلاف سیل گزارشهای بدبینانه در باره بحرانهای غذائی، مسئلهای که در جلوی چشم ماست اینست که ما به سیستمی اجازه رشد دادیم که گرسنگی در دریای فراوانی وجود دارد. رشد جمعیت در حال رکود است و تخمین زده می شود که در سالهای ۲۰۵۰ این رشد متوقف شود. چیزی که ما احتیاج داریم این است که کنترل سیستم غذائی را در دست بگیریم. اینکار بما اجازه میدهد تا از اسراف مواد غذائی در کشورهای ثروتمند جلوگیری کرده و تولید مواد غذائی را در کشورهای فقیر زیاد کنیم.
مرکز توجه در جهت افزایش محصول در کرهی جنوبی زمین (جهان سوم) Global South باید همین باشد. چرا که اینجا پتانسیل رشد محصولات از جاهای دیگرخیلی بیشتر است. ولی مهمتر از همه ۲ میلیارد مردمی هستند که زندگی شان به ۵۰۰ میلییون مزرعه کوچک وابسته است تا خودشان را از خطر نابودی از طرف سرمایه داری جهانی حفظ کنند.
در دراز مدت سوسیالیستها به یک دنیائی پر از فراوانی که اقتصادش بر پایه انسان کارکن می باشد مینگرند. ولی ما راه درازی برای رسیدن به آن به پیش داریم. این زمان، سرمایه گذاری در مزارع بزرگ کشورهای ثروتمند، و یا چراگاههای وسیع در کشورهای فقیر، معنی ندارد. مناطقی که در آن شکلهای کوچک کشاورزی مهماند را باید با تلاشهای درست و مفیدی برای ساخت سیستم آبیاری، آوردن تکنیکهای جدید و بهتر، دانههای گیاهی، کودهای شیمیائی و غیره یاری داد. همینطور به تشویق فرمهای کشاورزی اشتراکی که همه اینها چشمانداز موفقیت آمیزی را برای تغییر واقعی عرضه میکنند اهمیت بخشید. اما حرکتهای لاک پشتی در این جهت هیچوقت کافی نخواهد بود. برای اینکه کشاورزی موثر بشود، سیستم کنونی باید عوض شود. تغییر واقعی، زمانی روی می دهد که ما رهبران این سیستم بر پایه سودآوری را، به مبارزه جِدی بطلبیم.
———————
(*)Food: between hunger and plenty
(۱)Mike Haynes
(۲) Socialist Review, July / August 2011
برگرفته از سوسیالیسم ریویو