گفتگوی اختصاصی شهرگان با میثم یوسفی شاعر، ترانه سرا و روزنامه نگار
گفتگو کننده: صادق امیری
من شاعر آیینی نیستم. شاعر اجتماعی خاصی هم نیستم. من معمولا در زندگیام دغدغههای اجتماعی خیلی بیشتری دارم تا آنچیزی که مینویسم. چرا که قسمتی از شعر اجتماعی به سطح برخورد میکند و خیلی شعار زده میشود. من همیشه با آن قسمت از شعر اجتماعی فاصله دارم. شاید خیلی های دیگر بتواند این نوع شعر را بنویسند و کارکرد هم داشته باشد اما من آدمی نیستم که به خیابان بروم و شعار بدهم و دنبال کسی بروم و هورا بگوییم و یا از کسی بد بگویم. بیشتر دوست دارم که در گوشه ای بنشینم و آسمان را ببینم و فکر کنم و به همین دلیل خیلی از اوقات با آن تعریفی که از شعر اجتماعی هست با ترانه های من فاصله دارد. ولی دغدغه های اجتماعیام را دارم و همیشه هم به تعهد اجتماعی خودم به عنوان یک شاعر حتی در عاشقانه نوشتن پایبندم و به آن فکر می کنم شاید به همین دلیل است که من ترانه ای که لحن و نفرین دارد یا از این دست مسائل را حتی در ترانه های عاشقانه ندارم. فکر میکنم آسیبی که ترانهی عاشقانهی اشتباه به روح و روان جامعه میزند از هزاران اتفاق اجتماعی بیشتر و بد تر است.
۱.شما همکاری زیادی با خوانندگان سرشناسی همچون ابی، رضا یزدانی، رضا صادقی، روزبه نعمتالهی و … داشتهاید.
چقدر اهمیت دارد((در حوزهء موسیقی)) خوانندهء اثر شما چه کسی باشد؟
برای من مشهور بودن و معروفیت فردی که میخواهد اثر مرا بخواند موضوعیت ندارد بلکه توانایی خواننده برای اثری که تولید میشود مهم است. اساسا تجربهی کاری را که ندانم شخص خوانندهی آن کیست را ندارم.
از مرحله ای که شعر خلق میشود تا زمانی که موسیقی آن ساخته میشود حدودا میدانم که چه اتفاقی باید بیافتد اما معمولا بعد از مرحلهی شعر و موسیقی تنها دو یا سه خواننده هستند که میتوانند آن کار را بخوانند و به همین دلیل همان ابتدای کار تصویری از ماحصل کار داریم و بر همین اساس برای من مهم است که این کار را برای مثال آقای x یا خانم y باید بخواند و این قطعا در دایره ی اهمیت برای من خواهد بود.
۲.ملاک شما برای شروع یک همکاری چیست؟ خوانندگان تازه کار چه معیاری را باید داشته باشند که از اثر شما استفاده کنند؟
اساسا اولین موضوع مهم صداست. حال منظور زیبایی صدا نیست چرا که زیبایی صدا موضوعی سلیقهای است، اینکه خواننده توانایی خواندن داشته باشد. حتی در صورت لزوم برای کارهای که تهیه کنندگی آن دست خودم هست برای برخی از خوانندگان جوان معلم آواز میگیرم.
نکته ی بعدی درکی است که از موقعیت خود دارند و بسیار مهم است بدانند که قرار است چه اتفاقی در آینده برای آنها رخ بدهد. معمولا سعی کردهام با کسی که خوانندگی را فقط در جهت تفریح و رسیدن به شهرت میبیند و تنها میخواهد کاری را بخواند تا معروف شود، همکاری نکنم. کسی که خوانندگی را دغدغه و قسمتی از زندگی خود بداند، اولین اولویت در کار است.
۳.برخی از مخاطبین دیروز و امروز ترانه در ایران اعتقاد دارند که ماندگاری ترانه های امروزی بسیار معدود و انگشتشمار است و همانند ماندگاری آثار گذشته نیستند آثاری که به نظر آنها هر بار که به سراغشان برویم تازگی دارند.
ابتدا بفرمایید که آیا این نقد به ترانهی امروز وارد است؟ اگر اینچنین است دلیل آن خواننده است یا ترانه سرا؟
موضوع ماندگاری در دنیای امروز موضوعی خارج از اهمیت است. چون زندگی به سرعت در حال تغییر است و سرعت پیشرفت جای خودش را به خاطرهبازی و گذشتهنگری داده است. ما کمتر به یاد میاوریم و بیشتر فراموش میکنیم. سرعت زندگی در تمام دنیا آنقدر بالا رفته که گمان نکنم در ده سال اخیر اثری وجود داشته باشد که در بازهای مستمر شنیده شده باشد.
جامعهی مصرفیِ گیرکرده بین مدرنیسم و سنتِ ایران نیز شاید از جاهای دیگر سرعت بیشتری برای تغییر ذائقه داشته باشد اما این فرآیندی است که زندگی مدرن، مارا درگیر آن کرده و گریزی از آن نیست. پس عملا چیزی به نام ماندگاری وجود ندارد. وقتی که همه چیز در خدمتِ سرعت دسترسی، سرعت جابهجایی و سرعت تبادل اطلاعات است، این سرعت و زمان است که در زندگی امروز بشر اهمیت دارد و به همین دلیل نمیتوان به ترانهها ایراد گرفت که چرا ماندگار نیستند.
۴.ترانهی مبتذل در تعریف شما چه نوعی از ترانه میباشد؟ آیا ترانهی مبتذل به کلمات استفاده شده و محتوای آن مربوط است یا نداشتن فرم و ارزش هنری؟
من از الفاظ مبتذل، فاخر و هر چیز دیگری در خصوص هنر استفاده نمیکنم.
به نظر من اندازهی مخاطبان هر اثری مشخص میکند که چه سرانجامی خواهد داشت. اگر بخواهیم به این سوال جواب بدهیم من آثاری را میبینم که داعیهی روشن فکری و اندیشه دارند اما آنقدر در سطح ماندهاند که از خیلی از کارهای بیادعا مبتذلتر هستند.
ولی در کل با این تعاریف موافق نیستم چرا که من بیشتر به اندیشهای و مصرفی بودن یا سطح و عمق در ترانه نگاه میکنم و به نظرم باید از هر دو در جامعه وجود داشته باشد چرا که نمیشود ترانه تنها در خدمت اندیشه باشد و یا تنها ترانهی سطحی تولید شود. بالانس این موضوع را در هرجامعهای سیاست فرهنگی جامعه ایجاد میکند. چیزی که در سرزمین ما وجود ندارد.
۵.اشعار و ترانههای اجتماعی و آیینی در آثار میثم یوسفی چه جایگاهی دارند؟
من شاعر آیینی نیستم. شاعر اجتماعی خاصی هم نیستم. من معمولا در زندگیام دغدغههای اجتماعی خیلی بیشتری دارم تا آنچیزی که مینویسم. چرا که قسمتی از شعر اجتماعی به سطح برخورد میکند و خیلی شعار زده میشود. من همیشه با آن قسمت از شعر اجتماعی فاصله دارم. شاید خیلی های دیگر بتواند این نوع شعر را بنویسند و کارکرد هم داشته باشد اما من آدمی نیستم که به خیابان بروم و شعار بدهم و دنبال کسی بروم و هورا بگوییم و یا از کسی بد بگویم. بیشتر دوست دارم که در گوشه ای بنشینم و آسمان را ببینم و فکر کنم و به همین دلیل خیلی از اوقات با آن تعریفی که از شعر اجتماعی هست با ترانه های من فاصله دارد. ولی دغدغه های اجتماعیام را دارم و همیشه هم به تعهد اجتماعی خودم به عنوان یک شاعر حتی در عاشقانه نوشتن پایبندم و به آن فکر می کنم شاید به همین دلیل است که من ترانه ای که لحن و نفرین دارد یا از این دست مسائل را حتی در ترانه های عاشقانه ندارم. فکر میکنم آسیبی که ترانهی عاشقانهی اشتباه به روح و روان جامعه میزند از هزاران اتفاق اجتماعی بیشتر و بد تر است.
۶.شما در کنار روزنامه نگاری شعر و ترانهسرای را هم در دست کار دارید، آیا میتوان به ترانهسرایی به عنوان یک شغل نگاه کرد؟
بله اکنون میتوان به آن به عنوان یک شغل نگاه کرد اما سختی های زیادی کشیدیم و این کار خیلی بالا و پایین داشته است.
در کل کار فرهنگی در این سرزمین فاقد امنیت است و این دلایل مختلفی دارد، دلایل سیاسی و دلایل مختلف دیگر. موضوع کپی رایت و غیره هم باعث میشود درامدی دائمی نباشد و نشود روی آن حساب کرد اما خب الان به شخصه من ترانه سرا محسوب میشوم و به آن اشتغال دارم.
۷.در ایران کلاسهای تحت نام کارگاههای ترانه نویسی در جریان است که علاقهمندان به این هنر را به سمت خود میکشانند. چه اندازه به تاثیر این کارگاهها اعتقاد و آنها را مفید میدانید؟
به نظر من در هیچ جلسهای و در هیچ کارگاهی کسی شاعر و یا ترانه سرا نمیشود اما خب برای مبتدیان میتواند تاثیر گذار باشد. اینگونه نیست که بگوییم شخصی با رفتن به این محافل شاعر یا ترانه سرا میشود.
تنها اصول را فرا میگیرد و تجربههایی را میآموزد اما برای ادامه به ذوق و قریحه و پشتکار احتیاج دارد.
۸.خیلی از ترانهسرایان ناکامی خودشان را وجود مافیای ترانه می دانند.آیا در ایران مافیای ترانه وجود دارد؟ یک ترانه سرا و شاعر در ایران با چه مشکلاتی روبهرو است؟
با وجود مافیا موافق نیستم اما با سیستم و مکانیزم غلط چرا.
بله سیستم و مکانیزم غلط وجود دارد، سیاست گذاری غلط فرهنگی وجود دارد، برخورد سلیقه ای وجود دارد اما چیزی با عنوان مافیا وجود ندارد.
یک سری مسائل شخصی است که برای مثال زمانی یک تهیه کننده قدرت دارد و یا یک خواننده قدرت دارد و یک سلیقهی را دوست دارد که آن سلیقه در بسیاری از آثار شرکت و آثار خصوصی خودش متبلور میشود.
یا سیاست گذار فرهنگی نیز همینگونه است مثلا کسی در راس امور قرار میگیرد که علاقهمند به موزیک پاپ نیست و بعضی از مدلها در این حیطه را سانسور میکند و بعد کس دیگری میاید که شاید ادم روشن فکری باشد و به کارهای ایرانی و سنتی فشار بیاورد.
یک زمان نزدیک انتخابات فضا باز میشود و زمان دیگر فضا بسته میشود و تمامی اینها برخوردهای شخصی و سلیقهای است نه وجود مافیا.
۹. شما برای علاقه مندان به ترانهسرایی چه راهکاری را پیشنهاد میدهید تا در مسیر درست هنری قرار بگیرند؟
موعظه کردن، پیشنهاد دادن، وصیت کردن و از این قبیل مسائل در ادبیات من جایی ندارد
اما میتوانم تجربه ای را که خودم داشتهام، بیان کنم و آن کار، کار، مطالعه، مطالعه ، دیدن، فکر کردن و کشف خودم و جهان پیرامونم بوده است.
تنها چیزی که میتواند مارا نجات دهد اندیشیدن است. سقراط حدود ۴۰۰ سال قبل میلاد مسیح گفت که تنها فضیلت ممکن خرد است. به نظر من چیزی جز خرد، پرسیدن و دانایی به نادانیمان نیست که نجاتمان بدهد.