گفتوگوی دکتر علیرضا زرین با دکتر رضا توکلی صابری
شهرگان: آنچه در پی میخوانید؛ گفتوگوی دکتر علیرضا زرین با دکتر محمدرضا توکلی صابری است. این گفت و گو پیرامون فعالیتهای فرهنگی و علمی و نیز سفرهای دکتر توکلی صابری که در موازات مسیر سفرنامه ناصرخسرو انجام داده، صورت پذیرفته است. «دکتر محمدرضا توکلی صابری، انسانی فرهیخته که قریب هزار سال پس از سفر تاریخیی ناصرخسرو، ردّ پای او را گرفته و گام به گام او با سفرنامه پیش رفته و به سفر رفته است و خود نیز در موازات با سفرنامهی ناصرخسرو، کتابی نوشته است همراه با عکس و توضیح و شرح و تفسیر که امیدوارم به زودی در ایران منتشر شود.»
بیش از چهل سال است که سفرنامۀ ناصرخسرو به مثابه متنی که یکی از شاهکارهای ادب پارسی است، مونس من بوده است. در ابتدا آنرا در نخستین و آخرین سفرم به ایران در تابستان ۱۳۵۱ با اشتیاق خواندم و از آن پس، هر از چند گاهی به آن پناه بردهام و فال گرفتهام. سفرنامه برای من به سان شعر بوده است: پر از رمز و رازهایی که در یک متن عالی نهفته است. زبانی درخشان، سخته و رک و راست همراه با مزاح و فکاههی گاهگاهی. در سفرنامه با حضور مستقیم راوی روبرو هستیم و او به نحوی بسیار سخی و ساده از خود و گذار و روزگار خود میگوید- از تجربهی سفری که به عزم آن سرزمین اجدادش را رها کرده و پا در سفر راههای دور و دراز گذاشته است.
از سوی دیگر سفرنامه، سفر ذهنی و روحی مردی است که از راه و رسم زندگیی مأمور معذوریاش در دربار زمانهی خود برگشته و روالی نوین و ناشناخته را برای خود برگزیده است. زندگی راحت و رفاه معلوم را در خدمت ترکان سلجوق ترک گفته و به ماجرای ناشناختهی سفری طولانی خود را سپرده است. البته مقصد اصلیاش مکه است، خانهی خدا و پیامبر، و بی شک تا آن سوی دیار سلطنت ترکان و سرسپردگیهای سنتی و نکبت آور.
کدام یک از ما حاضر است که آسانی و رفاه یک زندگی اشرافی را پشت سر بگذارد و خود را در چهل سالگی به دست قضا و قدر رها کند؟ ناصرخسرو مردی بود که چنین عزمی کرد و سفرنامه بازتاب و نتیجهی این عزم جزم است.
مصاحبهای که در زیر میخوانید گفتگوی من با انسانی فرهیخته است که قریب هزار سال پس از سفر تاریخیی ناصرخسرو، ردّ پای او را گرفته و گام به گام او با سفرنامه پیش رفته و به سفر رفته است و خود نیز در موازات با سفرنامهی ناصرخسرو، کتابی نوشته است همراه با عکس و توضیح و شرح و تفسیر که امیدوارم به زودی در ایران منتشر شود.
دکتر محمدرضا توکلی صابری انسانی فرزانه، فروتن و پرکار است و امید من این است که در طی این مصاحبه، دیگران هم با او و هم با کارهایش، به ویژه عشق و علاقهی بیحصرش به ناصرخسرو آشنا شوند.
[علیرضا زرّین]
با سپاس از قبول شرکت در این گفتگو، لطفاً شمه ای از سرگذشت و فعالیتهای علمی و ادبی خود را بیان کنید.
من فارغالتحصیل دانشکده داروسازی تهران هستم و از دانشگاه دو مونفورت در انگلستان درجه دکتری در شیمی پزشکی و فوق دکتری از دانشگاه اکستر دارم. چند سالی هم در دانشگاههای ایران و انگلیس و آمریکا به تدریس و تحقیق مشغول بودهام و اکنون هم دریک کمپانی انتشارات علمی در آمریکا نویسنده علمی هستم. در ایران سردبیر نشریه طب و دارو بوده و با چند نشریه دیگر مانند دارو و درمان، پیام، و رازی همکاری داشتم که اکنون هم همچنان ادامه دارد. در آمریکا هم با چند نشریه ادبی و علمی همکاری میکنم.
لیست کتابهای منتشر شدهتان
من تاکنون در حدود چهل کتاب در زمینه پزشکی، داروسازی، علم، ادبیات و فلسفه ترجمه و تألیف کردهام. بعضی از آنها از این قرار است: فرهنگ دارویی، فرهنگ داروسازی، گیاهان دارویی، شش نظریه که جهان را تغییر داد، پیگیری دیوانهوار، چند تا لیس؟ قوانین، نظریه های علمی، و چیزهای دیگر، به ژنوم خوش آمدید، و چرا اندازه مهم است؟
از چه زمانی، چرا و چگونه به سفرنامه و ناصر خسرو گرایش یافتید و علاقمند شدید؟
راستش من پنج سال در دبیرستان ناصرخسرو درس خواندم، سپس سال آخر به دبیرستان دارالفنون رفتم، که آن هم در خیابان ناصرخسرو واقع است! بنابراین با نام ناصرخسرو حداقل از دوازده سالگی که به دبیرستان رفتم آشنا بودم، علاوه بر آن شعر «عقاب» او را در دبیرستان خوانده بودم. ولی سفرنامهاش را نخوانده بودم.
چه شد که به فکر سفر کردن به دنبال ناصر خسرو افتادید؟
در فروردین سال ۱۳۷۹ خورشیدی، یعنی سه سال پیش از شروع سفر، هنگام خواندن دیوان ناصرخسرو متوجه شدم که درگذشت او در سال ۳۸۲ خورشیدی بوده است. با خود گفتم که سه سال بعد هزارمین زاد روز ناصرخسرو و چهل و چهار سال بعد از هزارمین سالروز سفر او خواهد بود. چه میشود اگر به این مناسبت کسی مسیری را که او پیموده، بپیماید و ببیند در این هزار سال چه تغییراتی حاصل شده است و چه چیزهائی بر جای مانده و چه چیزهائی از بین رفته و چه چیزهای نوین دیگری به جای آنها آمده است و جهان در این هزاره چه دگرگونی هائی پیداکرده است و مردمان چگونه زندگی میکنند؟ از آن جایی که امید نداشتم که در آغاز هزاره سفر او زنده باشم تصمیم گرفتم که در هزاره تولد او این راه را بروم و گزارش خود را بنویسم.
بی شک، سوای همپا شدن با ناصرخسرو و در مسیر سفرهای او سفر کردن، شما سفری روحی و اندیشگی را هم با او دنبال کردهاید. در این گونه سفر، سفری روحی و عاطفی، با ناصر خسرو به کجاها رفتهاید؟
به خیلی جاها در طی شش سالی که به تدریج بخشی از این سفر دراز را میرفتم، شبانه روز با او و با کتابش بودم. گویی که همیشه همراه من است. در لحظاتی در عالم خیال او و برادر و غلامش را رو در رو ملاقات کردهام.
در طول سفرهاتان در مسیر سفر نامه، ناصر خسرو همیشه همراه و راهنمای شما بوده است و چه بسا گفتگویی درونی با او داشتهاید، احساس و اندیشهی شما در این همراهی و همصحبتی چه مسیری را طی کرده است؟
مسیرهای پر پیچ و خمی. از ابتدا که سفر را شروع کردم، فکر نمیکردم که آن را اصلاً به پایان برسانم. میدانید که در سال ۱۳۸۲ (۲۰۰۴ میلادی) خاورمیانه در جنگ و التهاب میسوخت. بخشی از سفر را که در ایران طی کرده بود، مشکلی نداشت، ولی کشورهای عربی و نیز ترکمنستان و افغانستان بخشهای خطرناک آن بود. در ابتدای سفر لرزان و ترسان شروع کردم، ولی به تدریج قوت قلب گرفتم و در مراحلی دیگر هیچ خطری نمیتوانست مرا از راه بازدارد. دلیلش هم این بود که هر جا تردید پیدا میکردم او را در پیش چشم خود میدیدم که میگفت : «برو… برو فرزند… نهراس». این جملات به من نیرو میداد و مانند یک زره آهنین بود که در مقابل هر خطری مرا مصون میداشت.
اگر قرار باشد در جستجوی نقطهی اوج و حضیضی در سفرنامه باشیم، به نظر شما در کجای سفرنامه خواهد بود؟
تمامی سفرنامه سطر به سطر مانند یک قطعهی شیرینی است. همه جایش زیباست. او یک مرد چند بعدی بوده است. اوجهایش بخشهایی است که مانند یک انسان امروزی گزارش میدهد و این گزارش دقیقی است. جاهایی که به توصیف مساجد، کلیساها، قلعهها و مردم میپردازد و مساحت شهرها را اندازه میگیرد. جاهایی که انسانهای خوب و بد را توصیف میکند. در این اوجها شخصیت علمی و فلسفیاش را نشان میدهد. اما جایی که عمق شخصیت او ظاهر میشود، در سفر بازگشت او به بلخ است. به ویژه بخشهای پر مخاطره او که در عربستان واقع است. حضیضی ندارد، جز جاهایی که توضیح بیشتری نداده است و من تشنه آن بودم که توضیح بیشتری بدهد، حتی اگر شده با یک کلمه.
همچنین در مورد سفرهای خود شما در همپایی با ناصرخسرو، نقطهی اوج و حضیض سفرهاتان را در کجا و چه وقت تجربه کردید؟
اوج سفر یکی هنگام دیدار از مزار بایزید بسطامی در بسطام بود، هنگامی که به فکرم رسید در جایی ایستادهام که چنین ابرمرد خردمندی هزار سال پیش از این ایستاده است و بر مزار این عارف بزرگ فاتحه ای خوانده است. سپس به راه پر خطر خویش ادامه داده و سفرنامه ای نوشته است. تا به حال نقطه تقاطع من با او در سطح یک شهر بود، شهرهایی که او رفته و اکنون پس از طی هزار سال من که به دنبال سایه او بودم از آنها میگذشتم و دگرگونیهای زیادی در آنها میدیدم. اما اکنون فاصله من با او چند متر یا چند سانت بود. ای بسا که اکنون پا در جای پای او گذاشته و این تجربه عظیمی بود. نیز هنگام دیدار مزار ابوالعلاء معری در شهر معره سوریه. رسیدن به مسجدالحرام پس از این سفر دراز و اولین دیدار کعبه. پس از تلاش بسیار موفق شدن به سفر از سفاجا در مصر به جده با کشتی، دیدار بوسعید در میهنه (ترکمنستان)، پیدا کردن بعضی شهرها و مکانها که تا به حال فکر میکردم که از میان رفته است، در حالی که وجود دارد و اسامیشان تغییر کرده است و یا خرابههایشان به جا مانده است. کشف بعضی مطالب متن سفرنامه که تا به حال مجهول بوده است. اما حضیض سفرها جاهایی بوده است که به مشکل برخورد کردهام. رانندگان اذیتم کردهاند. جاهایی که پلیس کشورهای مسیر راه، مشکل برایم درست کردهاند و مانع سفرم شدهاند، مثل سفر جده به طایف که پلیس در میان راه، سواری حامل ما را متوقف کرد و سرنشینان سواری را پیاده کرد و به راننده دستور داد تا مرا به جده برگرداند. ولی فکر کنم که اوج همه سفر ملاقات با خود اوست در بدخشان افغانستان، پس از چاپ کتاب که میخواهم حضوراً آن را به وی تقدیم کنم.
خود من، نزدیک چهل سال است که هر از چند گاهی بخشهایی از سفرنامه را خواندهام و از زیبایی زبان و بیان آن و همچنین اندیشههای انسان فرهیختهای که در پس و پشت و لا بلای این نثر زیبا و درخشان نهفته است، لذت بردهام و بهرهور شدهام. برای من، هر بخش و هر صفحه از سفرنامه به سان شعر و همسان شعری است. به مثابه یک متن، سفرنامه در شما چه تأثیراتی به جا گذارده است و چگونه رابطه ای روحی و اندیشگی با آن داشتهاید؟
برای من هم همین طور بوده است و هست. من با ناصرخسرو یک رابطه عمیق پیدا کردم، مانند هر خواننده ای که با نویسنده یک کتاب پیدا میکند. منتها فرقش در این بود که من سالها با این کتاب زیستم و ماهها سفرنامه در دست، پا به پای او حرکت کردم و به جاهایی رفتم که او نگاه بر آن انداخته است و لمس کرده است این کتاب راهنمای حرکت من در سفر بود. بارها و بارها آن را خواندم به طوری که بسیاری از بخشهای آن را حفظ شدهام. در طی سفر گویی که هر چهار نفر (من و ناصرخسرو، برادرش و غلام هندو) با هم حرکت میکردیم و در گفتگو بودیم و آنها مرا راهنمایی میکردند.
شمهای از اهمیت ادبی و علمی و فلسفی اندیشه های ناصر خسرو را در آثارش به طور اعم و در سفرنامهاش به شکل اخص بیان کنید.
اهمیت ادبی ناصر خسرو به علت فارسی نوشتنش است. او از معدود کسانی است که با آن که زبان عربی را به خوبی میدانست از نوشتن به زبان عربی خودداری کرد. به همین علت کتابهای او گنجینه ای از واژه های فارسی است. او توانسته است مطالب فلسفی را به خوبی با استفاده از واژه های فارسی بیان کند. او کتابی در باره حساب نوشته که در دست نیست. از نظر علمی، بخشهایی از سفرنامه به علوم طبیعی میپردازد مانند اثر جاذبه بر جذر و مد که بعدها توسط نیوتون و بعضی دانشمندان دیگر همین توضیح داده شد. فلسفه او که در کتابهای گشایش و رهایش، وجه دین، جامع الحکمتین و زادالمسافرین آمده است بر معتقدات شیعه اسماعیلی قرار دارد. در سفرنامه کمتر به فلسفه میپردازد به جز چند جا که با بعضی از دانشمندان زمان ملاقات کرده است و اشاره کرده است که با آنها در مورد فلسفه گفتگو کرده است. به طور کلی او مردی است که در سن چهل به کلی تغییر جهت ایدئولوژیک، فلسفی و سیاسی میدهد و به قول خودش از خواب بیدار میشود. از آن به بعد همه آثارش در جهت تبلیغ و ترویج تشیع، مبارزه سیاسی با ترکان سلجوقی، و احترام به زبان و فرهنگ ایرانی در مقابل اعراب و ترکان سلجوقی میشود.
آیا در مورد خاطر سفرتان چیزی منتشر کردهاید و آیا منتشر خواهید کرد؟
بلی منتشر کردهام. در چند سال گذشته یک سلسله مقاله در این زمینه در مجله ایرانشناسی در آمریکا منتشر کردهام. مجموعه خاطرات این سفر که در واقع سفرنامه ای در سفرنامه است به نام «سفر بر گذشتنی» در دو جلد توسط انتشارات قطره در ایران زیر چاپ است که امیدوارم تا پایان سال منتشر شود.
اگر قرار باشد که سفر نامه را در یک بند خلاصه کنید، چه خواهید گفت؟
خواهم گفت که شاهکار است. اثری بی نظیر از نظر ادبی، جهان بینی اجتماعی و علمی است که اطلاعات زیادی از وضع جغرافیایی، تاریخی، اجتماعی و علمی زمانش در منطقه وسیعی از جهان را ارایه میدهد.
یک یا دو نمونه از برجستگی محتوای علمی سفرنامه و دانش و دانایی پیشرفتهی ناصرخسرو را توضیح دهید.
میدانید که ناصرخسرو همان طور که در آغاز سفرنامه میگوید دبیر دیوانی بوده و در دربار سلطان مسعود غزنوی و طغرل سلجوقی کار میکرده است و اهل حساب و کتاب بوده است. به همین علت حرف بیهوده ای که نتواند اثبات کند نمیزند. تمام متن سفرنامه پر است از مواردی که نشان میدهد چقدر دقیق بوده است. هر جا که خودش اندازه میگیرد و مشاهده میکند ذکر میکند. هر جا که از کسی میشنود و خودش آن را ندیده و به آن شک دارد، میگوید درستی آن به عهده راوی است. او مسافت هر شهر تا شهر دیگر را اندازه میگیرد و هر از چندی در طی سفر مسافت را از شهری که بوده است تا بلخ محاسبه میکند. مثلاً وقتی به تبریز میرسد میرود دورادور شهر را با گامهایش اندازه میگیرد و گزارش میدهد. وقتی به مسجد قبه الصخره میرود و میخواهد آن را اندازه بگیرد میبیند بر طاقی اندازه مسجد نوشته شده است و وی آن را نقل میکند. در طی تاریخ بسیاری اندازه های مختلفی برای این مسجد ذکر کردهاند که هیچ کدام اندازه واقعی مسجد نیست. تا این که در سال ۱۸۷۴ این کتیبه توسط باستانشناس فرانسوی کلرمونت گانو در نزدیکی دیوار شمالی مسجد کشف شد و همین اندازه ای را که ناصرخسرو ذکر کرده است بر کتیبه دیده میشود. یا مثلاً وقتی به بصره میرود توضیحی در مورد حالات مختلف ماه و تأثیر آن بر کشند (جذر و مد) میدهد که دانش عمیق او را از فیزیک و ستاره شناسی نشان میدهد. در حالی که تا سال ۱۶۸۷ میلادی که ایزاک نیوتون توضیح ریاضی جزر و مد را در کتاب اصول ریاضی خود ارائه کرد، اروپاییان این موضوع را نمیدانستند. در سال ۱۷۴۰ میلادی انجمن پادشاهی فرانسه جایزه ای را برای بهترین کسی که بتواند پدیده جزر و مد را توضیح دهد تعیین کرد. دانشمندانی مانند دانیل برنولی، آنتوان کاوالری، لئونار اولر، و کولین مک لورین این جایزه را به اشترک بردند. دیگر این که تاریخها را بر اساس تقویم قمری میدهد که رسم زمانش بوده است، با این حال چندین جا معادل تاریخ شمسی آن را میدهد که این کمک زیادی از لحاظ زمان بندی سفر او میکند.
اهمیت تاریخی، ادبی، و علمی سفرنامه در قیاس با سفرنامه های معروف دیگر در ادبیات پارسی و در ژانر سفرنامه نویسی جهان در چیست؟
اهمیت اصلی آن این است که میراث گرانبهایی به زبان فارسی برای ما به جا گذاشته است که بسیار دقیق است. وقتی من آن را میخوانم حس میکنم که فردی با دیدگاه علمی قرن بیست و یکمی دارد با من حرف میزند. دومین اهمیت آن است که اولین کسی است که سفرنامه حج نوشته و آغاز گر این سنت است دومین نفر یعنی ابن جبیر از قرناطه اسپانیا است که ۱۳۷ سال پس از وی به حج رفته و سفرنامه خود را نوشته است. سومین نفر ابنبطوطه مراکشی است که ۲۷۹ سال پس از ناصرخسرو چنین کرده است ناصرخسرو در طی سفر خود یادداشت برمیدارد و بعدها این یادداشتها را به صورت کتاب در میآورد. مارکوپولو که غربیها خیلی به آن مینازند ۲۲۶ سال پس از به سفر رفته است. هم مارکوپولو و هم ابنبطوطه خاطرات خود را برای کسی تعریف میکنند و آنها این خاطرات را مینویسند. در حالی ناصرخسرو در محل و روز به روز گزارش روزانه مینویسد و بعدها آن را به صورت کتاب در میآورد. به همین جهت خاطرات ناصرخسرو بسیار دقیق است.
سوای دریافت مأموریت و رسالت حجت خراسان از سوی فرقهی اسماعیلیه در مصر و تأثیر آن بر زندگانی و اندیشهی ناصر، شما چگونه ارتباطی بین سفرنامه به مثابه یک متن، یک درونمایه، یک داستان، یک حادثهی بزرگ در زندگی راوی آن، و سایر نوشته های او، به ویژه اشعارش، میبینید؟
آثار ناصرخسرو روایت زندگی و دیدگاه فلسفی عقیدتی اوست. سفرنامه سرگذشت تحول روحی او و سعی در رسیدن به آن چیزی است که تحول روحی سبب آن شده است. در دیوان اشعارش هم به طور خلاصه سرگذشت این سفر را مینویسد وقتی که میگوید:
برخواستم از جای و سفر پیش گرفتم
نز خانم یاد آمد و نز گلشن و منظر
و این جستجو و سفر درونی و بیرونی را به خوبی در این شعر شرح میدهد. آن چیز که سبب تحول روحی او شده بود، تغییر ایدئولوژیک و سیاسی، یعنی بریدن از غزنویان و سلجوقیان ترک زبان بود که نماینده خلیفه عرب زبان بودند، که در مقابل ایرانددوستی و فارسی گویی ناصرخسرو قرار داشت. دیگر آن که تغییر عقیدتی و دینی و برگشت او از مذهب تسنن بود که خلیفه بغداد نماینده آن بود و اعتقاد پیدا کردن به تشیع و دوستی خانواده پیامبر بود که فاطمیان، که خود را از اولاد حضرت فاطمه میدانستند، نشانه آن بودند.
به نظر شما او پیش از سفر حج به تشیع تمایل پیدا کرده بود و یا پس از رفتن به قاهره و دیدار الموید الدین شیرازی
فکر میکنم همه زمینه های اعتقاد به تشیع پیش از رفتن به قاهره در او وجود داشت. ولی آن خوابی را که میبیند مانند یک پتک ضربه نهایی را به او وارد میآورد و او از همه چیز دست میشوید. در آن زمان سفر کردن به ویژه سفر به مکه کار خطرناک و بی بازگشتی بود. ولی او بنیان فکری و عقیدتی لازم برای رها کردن شغل و شهرت و امکانات را پیدا کرده بود. ولی چون مرد زیرکی بود و در حکومت متعصب سلجوقیان که شیعیان به عنوان یک نیروی انقلابی ضد عرب و ضد تسنن در همه جهان اسلامی تحت تعقیب و کشتار بودند نمیتوانست آشکارا بگوید که به قاهره، مرکز شیعیان آن زمان، میرود. بنابراین به بهانه سفر حج راه میافتد و پس از گزاردن حج به قاهره میرد.
به حیث نزدیکی زمانی و مکانی ناصر و فردوسی–اگر قرار باشد این دو را مقایسه کنیم مهمترین وجوه مشابه و متفاوت بین این دو چیست؟
هنگامی که ناصرخسرو به دنیا آمد، ابن سینا ۲۴ ساله بود. فردوسی شش سال بعد از تولد ناصرخسرو شاهنامه را به پایان رساند و هنگامی که ناصرخسرو سفرش را آغاز کرد، فردوسی دوران پیری خود را میگذراند. هنگامی هم که از سفر بازگشت دو سال پیش از آن ابوریحان در گذشته بود، و خیام چهار ساله بود. او در سفرنامه از ابن سینا سخن میگوید، اما چیزی در مورد ابوریحان یا فردوسی نمیگوید. فردوسی و ناصرخسرو شباهتهای زیادی با هم دارند. هردو گرایشهای شیعی و دیدگاههایی خردگرایانه داشتند، هردو از ترکان سلجوقی و اعراب بی زار بودند و آنها را بی فرهنگ میدانستند و ایران را خیلی دوست داشتند و در مورد ایران بیتهایی دارند. فردوسی شاهنامه را به فارسی سرود، و ناصرخسرو تمام آثارش را به فارسی نوشت، حتی کتب فلسفیاش را. البته ناصرخسرو در یکی از اشعارش اشاره دارد به این که یک دیوان شعر به عربی دارد، ولی تاکنون چیزی از این دیوان به دست نیامده است. هردو با حکومت زمان خود در افتادند و مجبور به گوشه گیری شدند. هردو از شعرای بزرگ فارسی زبان هستند. تفاوت آنها این بود که ناصرخسرو بسیار کنجکاو و جهانگرد و مبلغ سیاسی و فردی ایدئولوژیک بود، اما فردوسی این چنین نبود. فردوسی دیوانش را به شرح تاریخ و اسطوره های پارسی اختصاص داد، در حالی که ناصرخسرو دیوانش را به دفاع از تشیع و تبلیغ دینی و سیاسی علیه ترکان سلجوقی و غزنوی اختصاص داد. ناصرخسرو فردی فاضل بود، به این معنی که فلسفه، ریاضیات، نجوم، طب، ادبیات عرب و فارسی را خوب میدانست و در مورد آنها کتابهایی را تألیف کرده و یا چیزهایی نوشته است که دانش عمیقاش را در این زمینهها نشان میدهد. در حالی که فردوسی شاعری دانا و توانا بود.
بازتاب و پژواک صدا و ندای ناصرخسرو را به مثابه یک شاعر یا یک ادیب در آثار شاعران و نویسندگان بزرگ ایران که پس از او آمدند، چگونه میبینید و تفسیر میکنید؟
به علت محتوای آثار ناصر خسرو که ضد ترک و ضد عرب و ضد تسنن بود، آثارش و دوستارانش همیشه مخفی بودند و به اصطلاح قرنها پس از وفاتش او یک روشنفکر و مبلغ مذهبی خطرناک و مطرود و زیرزمینی محسوب میشد که تمام آثارش ممنوع بود، زیرا او را ضد دین و قرمطی، رافضی، و کافر میدانستند و نه تنها روحانیت مسلط آن زمان، بلکه حکومتها هم تا قرنها پس از او به شدت با او مخالفت میکردند و آثار و طرفداران او را هر کجا که مییافتند نابود میکردند. حتی شیعه امامیه زیاد از او خوششان نمیآمد. به علاوه او بیشتر از این که یک شاعر باشد، یک حکیم بود و برخلاف شاعران دیگر که محتوای شعرشان در باره عشق، می و معشوق و زلف یار و زیباییهای طبیعت است، قصاید او بیشتر در مورد مسایل فلسفی، اخلاقی، دینی و کلامی، ستایش خرد، و تبلیغ به نفع فاطمیان و بر ضد مخالفان آنها است. اگر هم از طبیعت و زیباییهای آن سخن گفته بی درنگ نتیجه گیری اخلاقی کرده و پند و موعظه کرده است. از این رو یک شاعر اخمو، زاهد، و سخت گیر به نظر میآید. با این حال او را هم ردیف شش شاعر بزرگ فارسی دانستهاند، یعنی فردوسی، سنایی، خیام، مولوی، سعدی، و حافظ. به این جهت شعرهایش به جز شعر عقاب، و کدو، و چرخ نیلوفری زیاد بر سر زبانها نیست. البته بعضی شعرا از اشعارشان اشاره های ضمنی به او داشتهاند. عطار نیشابوری که ۴۶ سال پس از ناصرخسرو به دنیا میآید در باره او میگوید:
ناصرخسرو چون در یمگان نشست
آه او از چرخ کیوان گذشت
چون نبود او مرد میدان سگان
زان چو لعل اندر بدخشان شد نهان
گوشه یمگان گرفت و کنج کوه
تا نبیند روی شوم آن گروه
چگونه است که در برههی نسبتاً کوتاهی از زمان، بزرگانی چون بیرونی، ابن سینا، فردوسی، خیام، و ناصرخسرو پدید آمدهاند؟ چه شرایط و عوامل زمانی-مکانی در پدید آوردن آنان موثر بوده است؟
همه این دانشمندان، شعرا، فلاسفه در قرن چهارم و پنجم هجری میزیستند که اوج شکوفایی علم و تمدن اسلامی است. کاری که با دارالحکمه مامون و ترجمه کتابهای مختلف علمی به زبان عربی در قرن سوم هجری در بغداد شروع شده بود، در شرق ایران با حکومتهای ایرانی، مانند سامانیان، ادامه یافت. علاوه بر آن مذهب تشیع به علم و خرد و کارهای عقلی اهمیت میدادند. همه این افراد فوق دارای این دو گرایش بودهاند. توجه به ایران و محبت خاندان پیامبر در دیدگاههای این بزرگان مشخص است.
پیام امروزین ناصر را در چه میبینید؟ سوای ارزش تاریخی و ادبی، درونمایهی سفرنامه چه هدیه ای برای انسان امروزی دارد؟
مهمترین چیزی که در سفرنامه میبینم، خردگرایی است. در این سفرنامه که هزار سال پیش نوشته شده است، یک چیز غیر عقلانی نمیبینید. علاوه بر آن کوشش و مبارزه یک انسان در حال سفر را که باید با عوامل سیاسی، اجتماعی و حتی طبیعی مبارزه کند تا زنده بماند، و نیز مبارزه یک تنه یک فرد را در راه اعتقاد سیاسی و دینی، و فلسفیاش میبینید.