![شعر «پرفورمنس» از جمشید عزیزی](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2025/02/FrontImage-Azizi-150x150.webp)
چند شعر از نرگس الیکایی
![چند شعر از نرگس الیکایی](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2018/12/Narges3-2-532x604.jpg)
Daytime alphabet
The daytime alphabet
taught me how to
w
R
I
T
E
I let loose all letters in a word
and danced with it.
When I was born again
I was confronted with the assault of words
within the territory of seasons
I had to think about moon
a fact that changed every moment
about a river which never stopped
and the sun rose and set
with its endless oscillations
to reach reality
but night would arrive in the evening
and would push her away from the road
I had come to make daytime laugh
the stones arrived
like the hell which had reached paradise
and the game was over.
الفبای روز
الفبای روز به من آموخت
چگونه
ب
ن
و
ی
س
م
تمام حروف را در
کلمه ای رها کردم و با آن رقصیدم
دیگر بار وقتی متولد شدم
هجوم کلمه بود
در قلمرو فصل ها
باید به ماه فکر می کردم
حقیقتی که هر لحظه تغییر می کرد
به رود که یک جا نبود
و خورشید با نوساناتی بی پایان
طلوع و غروب می کرد
روز می آمد
به حقیقت برسد
شب اما از راه رسید و
از جاده دورش کرد
من آمده بودم
روز را بخندانم
سنگ ها از راه رسیدند
چون جهنم
که به بهشت رسیده بود
بازی تمام شد
۲
” پایان نیست “
رویاها جایی نمی روند
قلبم همینجاست
برمی دارم
دور می کنم خودم را
چراغ ها قرمز و قدغن هستند
پوشه ای می سازم
توشه راهم
قلم و کاغذ ها
همیشه سیاهند و سفید
اینک اما سرخ هم
رنگ ها خونین با تو حرف می زنند
فراخوان به چیزی که نیست
صلح است
می نویسی پایان
پایانی که خونین است
پایان نیست .
۳
«هزارو سیصد و چند»
دوباره آسمان
و چشم های من
باران
و کبوتری که
بال هایش را از صلح گرفته اند
در خواب های من
بوسه ها سفید شده اند
تقویم هزارو سیصد و چند را نوازش می کند
بگذار بهار با شکوفه هایش از راه برسد
و تابستان داغ و
پاییز سرخ
من جوجه هایم را آخر زمستان می شمارم
وقتی بهار در قلبم تخم می گذارد
به پرواز در می آیند
از پیله ام پروانه ها
در موهایم وقتی به خلسه برود نسیم
هر جا که برویند
گُل ها قلبم را آذین بستهاند .