نقد، خوانش و تحلیل بر شعر «عنکبوت» امیرتیمور زحمتکش
عنکبوت
به دریا رسیدهام
شُشهایم را در می آورم
با زبانم مزهِ هوا صید میکنم
گوشها
دُم جُنبانَکها
و عنکبوتی که لُغات را هَم میتابد …
ساحلی در صَخرهها
در دالانِ صدف با اسامیِ دیگری
انسان با اسامیِ دیگری/
زنی / با چهارقدِ زغال در بزرگراه
تمام و کمال؛ سوخته
و هاون را نشانده در نَشئه ی غمها
خدایا چیست؟
که با دهانِ دلتنگی
طنابی ریسانده !
گفتم که آب قاتل ماست /
گفتم که اُپرای ماهی شده ام
مثلِ نفتی که برایش کشته میشویم
سوزانده ام همه چیز را /
گوشهی دلم سیاه مانده
عنکبوتِ خنیاگر را
گفتم!
«امیرتیمور زحمتکش»
———————————-
شعر عنکبوت شعری است سیال، در زمانی که مؤلف را از گذشته در خط سیری متوالی و مکرر در کنشمندی خویش، با مخاطب روبرو میکند.
شعر در گفتمان، حاصل حدیث نفس و واگویههای اشارتی مؤلف و مخاطب است.
در شعر عنکبوت از نگاه هرمنوتیک، تاویلهای ذهنی و فضا سازیها، از ذهنیت به عینیت میرسند..
«به دریا رسیدهام»
دریا، سمبل گشایش و نماد است. مؤلف از سطر اول دانایی و رسیدن به آن منِ مکشوف و خوداگاه را در اول متن به مخاطب گوشزد میکند. از این لحظه، مخاطب با نگاه کسی که از جوی و رود و هرگزارهی همعرض در مسیر بالیدن گذشته و به دریا رسیده، همراه است.
دریا شدن، میتواند پارادایم باشد. یک الگووارگی برای انبساط اندیشه، و این روایت و کنشهای آن متسلسل وغیر خطی است و فضای تشریح شده در سطر بعد..
«ششهایم را در میآورم»
به منزلهی آماده شدن برای فرو رفتن و غلطیدن و اندر شدن در آن پهنهی بیکران و غایت جهانبینی مؤلف است.
ششها پای افزار این نفس خاکی هستند و چون مولانا که می فرماید:
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
باید برای رهجویی این پای افزار تن خاکی گذاشت و خیس شد. از نگاه پدیدار شناسی این بند از شعر یک پدیده یا واکردی ذهنی است ششها را در آوردن یا فارغ از نفس شدن یا تن خاکی را گذاشتن و در دریا شدن و یا عینیت بلاتشبیه در کلمهی از تن خویش درآمدن است، که میتواند عینیت یابد.
سطر بعد، بار عظیمی از گزارههای تاویلمند را یکتنه بر دوش دارد و آن غنای زبان است در کارکرد زبان؛
«با زبانم مزه هوا صید میکنم»
زبان، فیزیک شکلی از ذهن است که منِ مؤلف را در متن مینمایاند به گفته رولان بارت «همین است که تصویر را با نشانههای ارسال شده نمیخوانیم بلکه با گفتارهای دریافت شده این کار را انجام میدهیم.))
مزهی هوا یا دم آن، نوشی است که معنای زندگی است
و صید آن تلاش برای زیستن است و نقش زبان در تبیین ساحت زیست، آنطور که مؤلف را در پویش و تلاش صیاد مینمایاند. این تصویر نشانگر است. دال و مدلول در ایماژ متصور از دریاییشدن مخاطب را در دریافت و عینی کردن پارادایمهای خطی از تصاویر نشانهگذاری شده رهنمون میسازند. به نوشته بابک احمدی – (منتقد) تصویر را میتوان مجموعهای از دالها، نشانهها، سمبلها و علت و معلولها و … خواند که بیرون از ما (به عنوان مخاطب) در زمان (در زبان) ایجاد مکان میکنند و یا به عبارتی از طریق مکالمه رابطهای میان عدم و وجود هستند.
از این سطر به بعد فضاها در تسلسل معناگرایی پشت سر هم تصویر سازی میشوند
«گوشها
دمجنبانکها
عنکبوتی که لغات را هم میتابد..»
عنکبوت استعارهی کنشهای انسانی است در جذب و تنیدگی. تنیدن به لغات و اندوزش کلمه و در غایت، زبان را در اندیشه خویش، تافتن و بافتن و تبیین به مخاطب…
در نقد نو، با هر مخاطب و هر خوانش از این متن، تصاویر چندی را میتوان پرده در پرده برکشید و برآن پویش کرد.
زاویه نگاه مؤلف، راوی و دانای کل یکی است. اما مخاطب در لیزناکی سیال تصویر دمجنبانک و گوش و عنکبوتی که لغات را میتابد، آزاد است تا تاویلهای متاثر از این نما را، واکاوی کند.
تصویری که مجموعهای است از واحدهای نشانهای، همچون پردهای نقاشی که در آن تصویری است که پر از نشانههاست.
تصویری که نمود آن، وابسته به دریافت مخاطب است. تصویری چند پهلو که، خاستگاه آن ادبیات است و در متن، جای بحث زیادی دارد.
اینجا به گزاره های تاویل مند و پیام خبری حاصل از این تصویر، کاری نداریم زیرا بازخورد پیام به دریافت مخاطب وابسته است و گذشته از نمادگرایی عنکبوت در جذب و اندوختن و انزوا و صید لغت، کارکرد زبان مطرح است، یعنی لحن و نوع و رفتار کلمات در زبان، تصاویر را از هم جدا میکند.
مثلاً در این تصویر که روایتی خبری است، زبان جوری کلمات و نشانهها را کنار هم میگذارد که رویدادی را تعریف کند.
مؤلف از من ِنشانهگر و گزاره زا، به راوی و سوم شخص در تبیین تصویری مبدل میشود.
ایماژ متصورشدهی ساحل صخرهگون، در بیان صعوبت مکان یا جهان فرضی آن من «با هر اسمی با هر جنسی یا به طور اعم، آدم است» و در سطر بعد، مؤلف از تن زن، نشانه میبرد و به صراحت آن «تمام و کمال سوخته» را بر مخاطب زن مینمایاند.
«در مسیر و یا بزرگراه زغال با چهارقد …»
کاربرد «تمام و کمال» در این سطر حشو و تاکیدی اضافه است که ریتم و شاعرانگی را از متن میزداید و مخاطب دچار پرش در سیالیت تصویر میشود.
استعاره «هاون» و قرینه بیربط بر«نشئهی غمها» خام است.
نشئهگی لذت است و «هاون» نماد لهیدن وفرسودن است و این عدم تناسب استعارهمندی از کیفیت تعالی تصویر در بند دوم کاسته است.
«خدایا چیست؟
که با دهانِ دلتنگی
طنابی ریسانده!»
بند منفک و واگویه مؤلف، در دهان مخاطب، پرسشگر است.
مؤلف از تصویر جدا و با مخاطب همصدا میشود.
در این پرسش ،شهودی را بر مخاطب از صعوبت راه و رنج زنانه ی تصویر شده باز می نماید .
این پرسش، گزارهی کشفیدن است که مؤلف، مخاطب را برای تأویل تصویر راهنمایی و به سمت و سوق جهان بینی خویش، می کشاند.
«طنابی ریسانده» به تاویلی، امید است. یا در نگاه پرسشگر دینی، به “حبلالمتین” یا هر بندی متصل به امید … تعبیر میشود و آن سعی آدمی است برای گریز از دلتنگی و نومیدی و…
«گفتم که آب قاتل ماست /
گفتم که اُپرای ماهی شدهام
مثلِ نفتی که برایش کشته میشویم
سوزاندهام همه چیز را /
گوشهی دلم سیاه مانده
عنکبوتِ خنیاگر را
گفتم!»
اپیزود پایانی، مؤلف به خاستگاه مصور و دریای مکشوف و متصور خویش باز میگردد.
چون طیالطریق و گذر از صعبالمسیر و این بند با نگاه پوزیتیویسم، تأویلمند است. تجربهی حسی مؤلف، عینیت یافته است و آن تجربه را، برای مخاطب منطقی می نمایاند. و خشونت آب، در گزارهی کشتن و مردن را، عتاب میدهد.
هشدار مؤلف با صدای اپرا در ماهیها متجسم و نمود یافتهاست.
و یا به دریا رسیدن مرحلهای است که شاعر از من ِخویش و هفت خوان خود گذشته است.
سطر «نفتی که کشته میشویم» شعر را ملی و برچسب وطنی زده است، که گزاره آشنازدایی و اجتماعی مبرهنی را بر مخاطب عرضه میکند.
پایانبندی، مکمل اپیزودهای قبل و بسیار موجه است. کارکرد غنی زبانی دارد و عنکبوت، خنیاگرست که در تمامی صحنهها آرام و نوازشگر، میتند و مینوازد و مرگ، میرایی و پایان تصویرِدریایی شدن و اپرای ماهی را در خویش، جذب مینماید.
شعر با پایانی داراماتیک، نشانههای استعاری را پشتیبانی و گزارهی لذت از متن را، بر مخاطب با سمفونی خنیاگر عنکبوت، دلچسب میسازد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
رویا مولاخواه عضوهیأت تحریریه چوک، دبیربخش نقد داستان جنزار، دبیربخش نقدونظر آوای پراو، مؤلف سه رمان وسه مجموعه شعر و کتاب مجموعه نقدها وتحلیلها.