
شعری از مجید حیدری

در عرصهی این نفس هنوزم زندهست
فریاد برای ارزنی آزادی
هر لحظه شقاوت و تلاطم، سرکوب
تا از ته دل صدا زنی: آزادی
ای متهم ردیف اول برخیز
تو حرف دل هزار مجرم داری
اینها همه جرم بوده در این کشور
گیسوی زن و تورم و بیکاری..
اینجا همه یکصدا و یک دل بودند
قاضی تو شنیدهای، خلاصه کافیست
اینجا همه تن برای «یک تن» مُردَند
این قصه برای یک حماسه کافیست؟
«باران دو صدساله فرو ننشاند»
«این گرد و بلای خانمان سوزت را»
تاریخ شنیده و قضاوت کرده
با حوصله شاهکار هر روزت را