پاسخی به پرسشگری رضا روشنی از کتاب پسازبان
جناب رضا روشنی شاعر و نویسنده در یک یادداشت با نگاهی انتقادی و تیز، چند پرسش مهم و اساسی را در خصوص کتاب پسازبان مطرح نموده است که شاید برای خیلیها سوال باشد به همین خاطر در این پاسخنامه مختصر به آنها پرداختهام.
۱. یکی از مباحث مهمی که در پسازبان عنوان شده دوری از غریزه است اما منظور از غریزه چیست؟ مستقیم اگر بخواهیم عنوان کنیم منظور از غریزه همان نفس است یا همان ایگو هست. سرمنشا تمام مشکلات همین ایگو است، چه در علم باشد، چه در هنر و ادبیات باشد، چه در زندگی روزمره. شما ببینید دانشمندان و حکمای ما در گذشته چقدر نفس و ایگوی خود را ریاضت میدادند تا مبادا از نفس شیطنتی سر بزند و در آثار آنها تاثیر بگذارد. مثلا دانشمندان برای منافع دیگران اثری را خلق میکردند اما امروز همه بدنبال معروفیتاند. بدنبال قدرت هستند، بدنبال ثروت هستند، بدنبال راحتطلبی هستند، همه باهم میجنگند تا نفس خود را به نوک قله هرم برسانند و به هر نحوی بر سر دیگران سلطه یابند و دیگران را به بردگی نفس خود در آورند. در مقابل کسی دیگر حاضر [نیست] نفس خود را فدای دیگران کند.
شما ببینید قدرت ها چگونه از طریق غریزه، برای نفوس دانه می پاشند و آنها را در دام قدرت خود می اندازند.
مثلا یکی از بزرگترین اهداف پسازبان مخالفت با مفهوم پیشرفت است. آنچه ما امروز به عنوان «پیشرفت انسان» میشناسیم کلکی و حقهای بیش نیست. انسان امروز در ازای بدست آوردن مفهوم پیشرفت هر کاری حاضر است انجام بدهد. مثلا انواع ماشینها اختراع شد، تا چیزی را برای ما جابه جاکند، به همین دلیل دیگر نیازی نیست ما چیزی را جا به جا کنیم و در زمانی اندک میبینیم دیگر توانایی انجام کاری نداریم. انواع حافظههای جانبی اختراع شدند تا دیگر نیازی نباشد ما چیزی را حفظ کنیم و بعد از اندکی میبینیم قدرت حفظ نداریم، وسایل نقلیه ما را جابه جا میکنند بعد از مدتی نفس نفس میزنیم. دیگر توان راه رفتن هم نداریم.
پسازبان با این مفهوم پیشرفت مشکل دارد، من پیش از آنکه نام شاعر و هنرمند را با خود اینور و آنور بکشم، مخترع بودم یعنی چیزهایی را اختراع میکردم که نیاز بود، مثلا یکی از اختراعاتم طراح هوشمندی بود که بدون دخالت انسان خودش طراحی میکرد. اما بعد از اختراع این دستگاه با خودم گفتم اگر من این دستگاه را به بازار برسانم سود کلانی عایدم میشود اما بعد از آن تکلیف هنر و هنرمندان چه میشود!؟
وقتی من چیزی را اختراع میکنم که در درون من نیست بلکه ماهیت و ذاتی جدای از انسان دارد و وقتی تمام کمالات انسان را از انسان میگیریم و به ماشینها منتقل میکنیم، این چه پیشرفتی است؟
امروز میبینیم که اگر چند ساعت برق جهان قطع شود چه فاجعه انسانی رخ میدهد، ما کارکرد منطقی خود را با اطلاعات کامپیوتری و اینترنت معاوضه کردیم، دیگر نیازی به یادگیری هم نداریم تا نیاز به اطلاعاتی داشته باشیم با یک جستجو در گوگل آن را بدست میآوریم. انسان امروز از کمالات تهی شده نه دیگر توان راه رفتن دارد، نه توان حل مسائل منطقی را دارد، نه حافظه دارد، نه توان ادراک درست دارد و نه خیلی چیزهای دیگر.
اگر از طریق نظریه آنتروپی پسازبان، انسان محض صد سال پیش را با انسان محض امروز مقایسه کنید به چه نتیجهای میرسید؟ ماشینها را ول کنید. ماشینها چیزهایی جدای از ما هستند. ما با ماشینها تعریف نمیشویم ما با خودمان تعریف میشویم، از انسان چه مانده؟
در شعر و هنر هم همینطور است، شعر کلاسیک را با شعر ساده امروز مقایسه کنید؟ سرودن شعر کلاسیک قواعد میخواهد اما شعر ساده قواعد چندانی نمیخواهد. وقتی کسی با چیدن چند کلمه ساده میتواند شاعر باشد چه نیازی است با بهکارگیری قواعد سخت شاعر شود؟ شاعر صد سال پیش باید استعدادهای زیاد هنری در کلام و موسیقی کلام و اندیشه و خیال و خلاقیت میداشت اما شاعر امروز دیگر نیازی به اینها ندارد! این شعر است و آن هم شعر است، این شعر خیلی از چیزها را از دست داده شاید چیزهایی را هم بدست آورده، ما کاری با این بدست آوردنها نداریم. اما آن چیزهایی را که از دست دادیم طبق قواعد آنتروپی دیگر از دست رفتهاند، و تنها در تاریخ ماندهاند که آنهم کم کم از بین میرود.
سوال اصلی این است که چه چیزی ما را یعنی انسان امروز را به این روز انداخته؟ راحت طلبی؛ راحت طلبی یکی از غرایز است.
قدرتها میدانند شهوتطلبی یکی از غرایز انسانی است که مهار کردن آن برای بسیاری مشکل است پس از این طریق راحتتر به مقاصد خود میرسند. مثلا مد و لباس را نگاه کنید.
۲. آیا منظور از پسازبان، حذف زبان است؟ خیر، پسازبان پایان دادن و پشت سرگذاشتن مباحث زبان به دلیل زبان فاسد است و نه حذف زبان. باید از نظام سنتی و فاسد زبان به سمت نظام زبان نو عبور کرد. در واقع پسازبان جداسازی زبان از سوژه انسانی است. جداسازی زبان از اصالت هنر و شعر است. اصالت هنر و شعر همان چیزی است که میان آنها مشترک است.
۳. در پسازبان چه رابطهای میان تئوری و آثار پسازبانی وجود دارد؟ شعر پسازبان و هنرهای پسازبانی همه گی متاثر از این اندیشه پسازبانی هستند و آثار پسازبان همگی تابع نظریهپردازی نمادیناند. بدین معنا که آثار پسازبان همگی نمادی از پسازبان و قراردادی هستند و در آنها هیچگونه شباهتی میان آثار و تئوری آنها وجود ندارد و فقط یک قرارداد یا یک استیتمنت است که این پیوند را ایجاد میکند.
دوستان و منتقدان عزیزی پرسیدهاند که پسازبان نگاه انتقادی به نظام زبان و سخن از عدم پذیرش زبان در پسازبان دارد پس چگونه در اشعار کوچه بازاری و محاورهای زبان را به کار میگیرد؟ در پاسخ به این عزیزان باید گفت که محاوره نمادی از بخش سالم و دست نخورده زبان است یعنی نظامی است که هنوز زبان فاسد به آن راه نیافته یا کمتر راه یافته است. چرا که زبان علم، زبان کتابها و زبان مقالات علمی، زبان محاوره نیست. به همین دلیل محاوره دست نخورده تر است. و ما نیز به همین دلیل محاوره را بهعنوان نمادی برای پسازبان برگزیدیم.
از طرفی همین نمادین و قراردادی بودن پسازبان وجه تمایز میان خودش و دیگر نظریههای نمایهای است.
این نظریههای نمایهای هستند که باید شباهت میان آثار و نظریه خود را نشان بدهند نه نظریههای نمادین.
کارکرد نماد و نمایه با هم متفاوت است. نماد فقط یک قرارداد است و این قرارداد میتواند خالی از هرگونه شباهت یا دلیل باشد اما نمایه نیاز به شباهت دارد تا شباهت نباشد نمایه بهوجود نمیآید.
این یکی از مشکلاتی بود که پیش از نظریه پردازی نمادین؛ تئوریسینهای نمایهای مدام با آن دست و پنجه نرم میکردند و گاهی تئوریهای آنها با شکست مواجه میشد بدلیل آنکه تئوری آنها با آثارشان شباهت صوری نداشت. مانند عدم شباهت میان تئوری و شعر حجم رویایی اما بدلیل نمادین بودن چنین مشکلی در پسازبان وجود ندارد.
۴. منظور از بعد پنجم آگاهی در پسازبان چیست؟
منظور از مفهوم آگاهی در پسازبان معنای رایج آن نیست، آگاهی در بعد پنجم نوعی شعور است، که قادر به برقراری ارتباط میان اجزای جهان هستی میباشد. درواقع آن آگاهی وسیله ارتباط اجزای عالم با کل است. این همان زبانی است که در پسازبان از آن بعنوان زبان نو نام بردهام. شما نگاه کنید به طبیعت؛ ببینید آفتابپرستها چگونه رنگ عوض میکنند! نگاه کنید لاک پشتها چگونه در لاک خود فرو میروند!
سوال من از شما این است که چه ارتباط معنا داری میان آهسته راه رفتن لاکپشت و آفتابپرست با رنگ عوض کردن و لاک است؟ حتما پاسخ شما این است که این جانوران از این طریق از خود در مقابل حملات دیگر جانوران دفاع میکنند. بله درست فکر میکنید.
اما بهنظر شما این جانوران از چه طریقی از جهان هستی چنین امکانات دفاعی را درخواست کردهاند؟
من میخواهم در اینجا وجود نوعی زبان را اثبات کنم این زبان به نوعی مانند سلسله اعصاب انسان رفتار میکند. اجزای جهان هستی از طریق ارسال و گیرندگی نوعی پیام با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، پسازبان بدنبال ارتقای این نوع آگاهی، شعور یا زبان است.
بی دلیل نبوده که سعدی فرموده:
«چو عضوی بهدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار»
۵. آیا بهکارگیری عقل و شهود پسازبان را با تناقض مواجه میکند؟ آنگونه که در متن کتاب پسازبان هم آمده است عرفان پسازبان «ذوقی» است. امر ذوقی دلیل عقلی نیست. پس عقل و شهود در پسازبان در مقابل هم نیستند بلکه در ادامه همدیگر هستند. تنها آنچه از شهود که در قالب مفاهیم و دستگاه عقلی در بیاید، دارای اعتبار عقلی است و بقیه همه نوعی ذوق است که هیچ گونه ضدیتی با عقلانیت ندارد.
البته که گاهی متون عرفانی با متون فلسفی همخوانی ندارند و این دلیلی بر رد هیچکدام نیست. چرا که هر کدام ساختار منحصر به فرد خودش را دارد. فلاسفه مدعی هستند حرف عرفا خارج از دستگاه عقلی است، از طرفی عرفا میگویند آنچه را که ما با شهود خود درک میکنیم، فلاسفه قادر به درک آن نیستند. در این دعوای قدیمی هر دو درست میگویند، چرا که علما از ادراکات ظاهری حرف میزنند اما عرفا از ادراکات باطنی. اینها دو امر متفاوت هستند.
پس نظریات عقلی در پسازبان، مربوط به ظاهر آن است و باطن آن بسوی عرفان پسازبان میرود و این دو یکدیگر را نقض نمیکنند بلکه همدیگر را کامل میکنند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
عبدالکریم قیطانی فرد، متولد ۱۳۶۶ شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مخترع ساکن خوزستان شهرستان دزفول است. او صاحب دو مجموعه شعر، دو اختراع و دهها مقاله است که در آخرین تحقیقات خود مفهوم آنتروپی را وارد علوم انسانی – ادبیات و شعر کرده تا شاید از این طریق پنجره ای نو رو به آسیب شناسی، نقد و بررسی ادبیات و شعر امروز گشوده شود.