Advertisement

Select Page

گپ ادبی مهستی شاهرخی با فهیمه فرسایی

گپ ادبی مهستی شاهرخی با فهیمه فرسایی
 

از خواندن « شیشه‌ی مربا» تا  نوشتن «شب شرقی-غربی نسرین»

 

مهستی شاهرخی: سالها پیش، نزدیک یک ربع قرن پیش، یکی از نویسندگان زن ایرانی در وصف شما گفت «ما در آلمان نویسنده توانایی مثل فهیمه فرسایی داریم»، این خانم گلی ترقی استاد من در دانشکده هنرهای زیبا بود در جلسه‌ای که در انتشارات خاوران که به او اختصاص یافته بود بین حرف‌هایش در مورد ادبیات ایران در خارج از مرزها اینگونه از شما تجلیل به عمل آورد و این جمله در ذهن من نقش بست.  
خانم فرسایی کمی از خودتان بگویید. از چه وقت نوشتن را شروع کردید؟

فهیمه فرسایی: اگر منظور از «نوشتن»، داستان‌نویسی باشد، از ابتدای جوانی. پیش از آن سعی می‌کردم در دوران دبیرستان انشاهای متفاوتی بنویسم و نظر معلم ادبیات‌مان را جلب کنم. این کار بدون مطالعه ممکن نبود. برای این که بضاعت ادبی‌ای دست و پا کنم و تنها به حس و تجربه و قدرت تخیلم اکتفا نکنم، شروع به خواندن کردم. تمام «پول هفتگی‌ام» را که از پدرم برای خرج‌های شخصی‌ می‌گرفتم، صرف خرید کتاب می‌کردم. ولی سرعت خواندنم از میزان بودجه‌ی هفتگی‌ام بیشتر بود. خوشبختانه در آن دوران «انتشارات امیرکبیر» به ابتکار جالبی دست زده بود و نه تنها کتاب قسطی می‌فروخت، بلکه آن را با یک پیک موتوری در خانه هم تحویل می‌داد. من با تلفن سفارش کتاب می‌دادم و روز بعد آن را دریافت می‌کردم. این ابتکار باعث شده بود که بتوانم محدودیت‌هایی که در خانواده‌ی ما برای دخترها پیاده می‌شد – از جمله ممنوعیت بیرون رفتن‌ از خانه ـ را دور بزنم و به هدفم که خواندن کتاب بود، برسم.

 

مهستی شاهرخی: در ابتدا چگونه بود؟ روزنامه‌نگاری بود یا داستان‌نویسی؟

 فهیمه فرسایی: فکر می‌کنم هر دو حرفه را با هم شروع کردم. من در تابستانِ سالی که دیپلم گرفتم به «شعبه کیهان» در شمیران مراجعه کردم و پیشنهاد همکاری دادم که خوشبختانه مورد موافقت مسئول دفتر این روزنامه قرار گرفت. کارم را با گزارش‌نویسی شروع کردم. اولین داستانم را هم ـ که به نظرم کامل می‌آمد ـ در همان تابستان نوشتم و برای جُنگ «فلک‌الافلاک»، فرستادم. در آن زمان انتشار جُنگ‌های مختلف مُد شده بود؛ مثل جُنگ بازار، جُنگ پارت و هنر و ادبیات جنوب. این جُنگ‌ها می‌کوشیدند شیوه‌ی نگارش مدرن را که به تازگی شکل گرفته بود، گسترش بدهند، آثار نویسندگان غربی مدرن‌نویس را به فارسی برگردانند و نویسندگان نوگرای فارسی‌زبان را که نگاهی انتقادی به جامعه داشتند، بشناسانند. داستان من، به حادثه‌ای برمی‌‌گشت که خودم در ساحل دریای خزر، در بندر انزلی تجربه کرده بودم: غرق‌شدن جوانی در دریا که در تاریکی غروب به آب زده بود و واکنش جگرخراش خانواده‌ی داغ‌دیده‌اش. داستانم منتشر نشد، ولی مسئول جُنگ که نامه‌اش را امضا نکرده بود، ‌نوشته بود که از دریافت داستان‌های «بودار» بعدی من استقبال می‌کند! مدت‌ها طول کشید تا من به منظور مسئول مربوطه از «داستان بودار» پی بردم.

     

فهیمه فرسایی

 

مهستی شاهرخی: تجربه‌ی زندان تا چه حد بر شما تأثیر گذاشته؟ با زخم زندان بر روح، آیا مصمم‌تر شدید؟

 فهیمه فرسایی: تجربه‌ی زندان، درک مرا از مفهوم «بی‌عدالتی» که همیشه نسبت به آن حساس بودم، شکل داد و تعمیق کرد: من به جرم نوشتن یک داستان کوتاه که در مجله‌ی رسمی صدا و سیمای ایران ـ تماشا ـ منتشر شد، دستگیر شدم. چون کارگزارهای ساواک، انتشار آن داستان را «اقدام علیه امنیت کشور» ارزیابی کردند. من به یک سال زندان محکوم شدم، ولی پس از اتمام محکومیتم چند ماهی هم به قول زندانیان آن دوره، «ملی» کشیدم. من تازه در زندان «الفبای سیاست» را آموختم و با نمایندگان زن جنبش‌های مقاومت وقت، آشنا شدم. این تجربه‌ها، هر از گاهی در قالب این و آن شخصیت‌ فرعی داستان‌هایم، متبلور می‌شوند. ولی هیچ‌وقت نخواستم از آن‌ها در پرداخت شخصیت‌های اصلی رمان‌هایم استفاده کنم و به اصطلاح «قهرمان‌های مبارز» آن‌چنانی بیافرینم. همان‌طور که نخواستم بعدها از دوران زندانم، «سرمایه‌ی سیاسی» بسازم.

 

مهستی شاهرخی: سانسور و ممنوع‌القلم هم شدید؟ در ایران چه کارهایی را چاپ کردید؟ چرا دیگر نشد؟

 فهیمه فرسایی: پس از آزادی، من به کار در تحریریه‌ی روزنامه‌ی «کیهان» ادامه دادم؛ ولی می‌بایست با اسم مستعار می‌نوشتم که من هم نام «بهجت امید» را انتخاب کردم. رعایت خط قرمز‌های ساواک، تنها شامل حال من نمی‌شد: همه‌ی اعضای تحریریه می‌بایست «خود‌سانسوری» می‌کردند و گاهی هم به سانسور مستقیم دولتی تن در می‌دادند. بارزترین شکل اعمال سانسور، حضور ماموران فرماندار نظامی تهران در پیش از انقلاب در تحریریه‌ی «کیهان» بود که به شروع اعتصاب اول مطبوعات در روزنامه‌‌های «کیهان»، «اطلاعات» و «آیندگان» انجامید. من هم به عنوان عضو تحریریه‌ی «کیهان» در این اعتصاب شرکت کردم.

در زمینه‌ی ادبی، از آن‌جا که ساواک نسبت به کارهایم حساس شده بود و وقت آزادی هم هشدار داده بود که فعالیت‌های مرا دنبال می‌کند، من تصمیم گرفتم دست به عصا راه بروم و از چاپ داستان‌هایی که می‌نوشتم، خودداری کردم. با این حال ساواک هر از گاهی با من تماس می‌گرفت و می‌خواست که از «اوضاع» تحریریه خبر بدهم. به همین دلیل بار سفر بستم و به لندن رفتم و در روزهای شکل‌گیری انقلاب به ایران برگشتم. پس از آن داستان‌های کوتاهم در دفترهای «شورای نویسندگان و هنرمندان ایران» به چاپ می‌رسید. مجموعه‌ای از داستان‌هایم را هم گردآوری کرده بودم که پیش از انتشار، ناگزیر شدم دوباره ایران را ترک کنم.       

 

مهستی شاهرخی: چه نویسندگانی بر شما تأثیر بسیار گذاشتند؟ چه نویسندگانی الگوی کارتان بوده‌اند؟

 فهیمه فرسایی: نویسندگان زیادی بر من تاثیرات ماندگاری گذاشته‌اند که اگر بخواهم نام آن‌ها را فهرست کنم، مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. من در دوران جوانی با یک داستان کوتاه به نام «شیشه‌ی مربا» ـ نام نویسنده‌ را فراموش کرده‌ا‌م ـ که در یک مجله‌ی هفتگی منتشر شده بود، پا به جهان ادبیات گذاشتم و هر اثری که نشان از بینش انسانی، ژرفای فلسفی و تخیل خلاقانه دارد، مرا تحت تاثیر قرار داده و می‌‌دهد. ولی اولین کتابی که خواندم و فکر کردم من هم می‌توانم نویسنده بشوم، کتاب «ربکا» از دافنه دوموریه، نویسنده‌ی بریتانیایی بود که حالا می‌توانم در یک جمله بگویم کاوشی دراماتیک در پیچیدگی‌های روان انسانی است. در ضمن در طول سال‌ها با هر زبانی که یاد گرفتم، با نویسندگان تاثیرگذار آن زبان هم آشنا شدم؛ از جمله در انگلیسی «مادام دالووی» از ویرجینیا وولف و «کاساندرا» از نویسنده‌ی آلمانی کریستا وولف.

 

مهستی شاهرخی: آیا نوشتن در آزادی تحقق می‌پذیرد؟

 فهیمه فرسایی: فکر نمی‌کنم آزادی تنها پیش‌شرط نوشتن به عنوان وسیله‌ای برای بیان اندیشه، تخیل و تجربه انسانی باشد. آزادی مطلق وجود ندارد و تحقق آزادی نسبی بستگی دارد به داشتن آزادی سیاسی و اجتماعی، آزادی درونی نویسنده و رهایی از هرگونه محدودیت‌های ذهنی و فرهنگی. نویسنده‌ای که در نبود محدودیت‌های بیرونی، اسیر کلیشه‌ها، تعصب‌ها یا ساختارهای خشک فرهنگی و درگیر قید و بندهای خودسانسوری است، با زیستن در فضای دموکراتیک هم نمی‌تواند «آزادانه» بنویسد. این امر را به ویژه در خلق شخصیت‌های زن برخی از نویسندگان «مدرن» که سال‌هاست در غرب زندگی می‌کنند، می‌توان دید.  

در برابر، نویسندگانی هم در ایران هستند که به‌خاطر سانسور ناچارند اغلب از بیان آزادانه صرف‌نظر کنند، با زبان رمزگونه و استعاره‌ای سخن بگویند و با این‌ حال آثاری تازه و واقع‌گرایانه خلق کنند.   

 

مهستی شاهرخی: نوشتن در تبعید برایتان چگونه است؟ نوعی رهایی نیست؟ رهایی از قید همه آن قید و بندها و قل و زنجیرهای فرهنگ سنتی؟

 فهیمه فرسایی: بله همین‌طور است. دوری از فشارهای اجتماعی بیرونی و سانسور سیاسی، به من امکان داده تا صریح‌تر و آزادانه‌تر به بیان افکار و تخیلات و تجربه‌هایم بپردازم. از طرف دیگر زندگی در جامعه‌ای که به نظم، برنامه‌ریزی و دقت در کلمات اهمیت می‌دهد، در سبک نوشتار من تأثیر گذاشته است.

 

مهستی شاهرخی: آیا روزنامه‌نگاری به داستان‌نویسی‌تان و یا برعکس داستان‌نویسی به روزنامه‌نگاری‌تان کمک نکرده است؟

 فهیمه فرسایی: روزنامه‌نگاری بر پایه واقعیت استوار است که باید با دقت و وسواس و معمولا دور از قضاوت‌ها و تفسیرهای شخصی به مخاطب منتقل شود. در برابر، داستان‌نویسی از تخیل بهره می‌برد و هدفش، اغلب بیان واقعیت‌های تجربه‌شده از راه روایت‌های خیالی است. این تفاوت گاهی در عمل محو می‌شود. با این حال هستند روزنامه‌نگارانی که از تکنیک‌های داستان‌سرایی برای نوشتن گزارش‌های واقع‌گرایانه‌ی خود استفاده می‌کنند.

من از تجربه‌ی روزنامه‌نگاریم برای محک‌زدن دنیای واقعی، پیدا کردن درک عمیق از مسائل اجتماعی و سیاسی، تبحر در تحقیق و مشاهده‌ی دقیق، که در داستان‌نویسی از جمله عناصر مهم است، بهره برده‌ام. ولی همیشه سعی کرده‌ام از لحن و زبان روزنامه‌نگاری، وقت نوشتن یک داستان فاصله بگیرم.

 

مهستی شاهرخی: فرق نوشتن در تبعید را با نوشتن در ایران به عنوان روزنامه‌نگار و به عنوان داستان‌نویس در چه می‌بینید؟

فهیمه فرسایی: روزنامه‌نگاران یا داستان‌نویسان تبعیدی در شرایط اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی متفاوتی نسبت به روزنامه‌نگاران یا نویسندگان در ایران می‌نویسند. گروه اول، آزادی بیشتری در بیان و گزینش موضوع‌های حساس، انتقاد از دولت و بازتاباندن واقعیت موجود دارد. گروه دوم اغلب با باید و نباید‌ها و محدودیت‌هایی مثل سانسور، خط قرمزها، و خطر پیگرد قانونی روبرو است. این محدودیت‌ها نویسندگان را وامی‌دارد به زبان استعاری یا ایهام روی بیاورند تا بتوانند جهان روایی خود را به تصویر بکشند. روزنامه‌نگاران باید رعایت کنند که به حساسیت‌های دولتی یا موضوع‌های ممنوعه که کم هم نیستند، نزدیک نشوند. اغلب می‌بینیم که برخی از داستان‌نویسان ناگزیر شده‌اند، برای انتشار آثارشان به حذف بخش‌هایی از متن یا تغییر مضمون‌های داستان تن بدهند.

به هر حال، نویسنده‌ی در تبعید با چالش‌های کمتری روبرو است.

 

مهستی شاهرخی: فکر می‌کنید مطالعات تئوریک ( فمینیستی – سیاسی) تا چه حد در کار داستان‌نویسی شما تأثیر داشته است؟ آیا این تأثیر را مفید و مثبت می‌دانید یا مخرب و مضر؟

فهیمه فرسایی: تأثیر بررسی‌های تئوریک، مثل دیدگاه‌های فمینیستی و سیاسی، بر کار داستان‌نویسی می‌تواند هم مفید و مثبت باشد و هم مخرب و مضر. این بیش از هر چیز بستگی به رویکرد نویسنده با این دانش و میزان نهادینه‌کردن آن و استفاده از آن در فرآیند خلاقانه دارد.

از جنبه مثبت، مطالعات تئوریک می‌توانند ابزارهای تفکری متنوعی به دست نویسنده بدهند تا از آن‌ها استفاده کند و با نگاهی عمیق‌تر به مسائل اجتماعی، هویتی، و ساختار قدرت، بپردازد و روایت‌های موثری بیافریند. دیدگاه‌های فمینیستی، به عنوان مثال، می‌توانند نگرش نویسنده را به مسائل جنسیتی شکل بدهند، حساس‌تر کنند و به خلق شخصیت‌های چند بُعدی و داستان‌هایی که کلیشه‌ها را به چالش می‌کشند، بیانجامند. مطالعات سیاسی هم می‌توانند نویسنده را با ساختارهای قدرت و تأثیر آن بر زندگی انسان‌ها آشنا کنند تا بتواند عصاره‌ی آن را در روایت‌هایی که به واقعیت‌های اجتماعی می‌پردازند، بازبتابانند.

اما خطرات این تأثیر وقتی روشن می‌شود که نویسنده به جای استفاده‌ی خلاقانه از دیدگاه‌های باز، صرفاً به بلندگوی تبلیغاتی یا بازتاباننده‌ی ایدئولوژی‌ای خاص یا بازتولیدکننده‌ی کلیشه‌های مذهبی ـ سنتی تبدیل شود. این رویکرد می‌تواند به ظرافت‌های هنری داستان لطمه بزند و از جذابیت و تاثیر احساسی‌اش بکاهد. به‌طور کلی باید تعادلی زیبایی‌شناسانه بین الهام‌گرفتن از دیدگاه‌های متفاوت و حفظ آزادی خلاقانه برقرار شود. در غیر این صورت با آثار نویسندگانی که در مدح انقلاب اسلامی قلم می‌زنند یا ادبیات دفاع مقدس را تبلیغ و ترویج می‌کنند، روبرو می‌شویم.

 

مهستی شاهرخی: از سابقه و سلیقه و تجربه‌ی نویسندگی و سیر آن در آلمان بگویید

فهیمه فرسایی: تجربه‌ی نویسندگی در آلمان برای من، ترکیبی از چالش‌ها و فرصت‌ها بوده است. زندگی در کشوری با پیشینه‌ی ادبی و فرهنگی غنی مانند آلمان، مرا با دیدگاه‌های تازه‌ای روبه‌رو کرد و نگاهم را به فرآیند نوشتن تغییر داد.

سابقه‌ی روزنامه‌نگاریم در آلمان بیشتر شامل نوشتن مقالات فرهنگی، ادبی، سینمایی برای رسانه‌های آلمانی و فارسی‌زبان بوده است. فعالیت‌هایم در زمینه‌ی ادبی به سال‌های آخرین دهه‌ی ۱۹۸۰ می‌رسد. من وقتی به ناچار ساکن آلمان شدم، تصمیم گرفتم موقعیت اجتماعی‌ام را به عنوان روزنامه‌نگار و نویسنده دوباره در این جامعه به‌دست بیاورم. این امر تنها با یادگرفتن زبان آلمانی که من تا آن زمان کمترین آشنایی با آن نداشتم، ممکن بود. بنا بر این چند سالی را به فراگیری این زبان گذراندم  و پس از آن در تحریریه‌ی روزنامه‌ی «دنیای کار» در دوسلدورف مشغول به کار شدم. من در این رسانه‌، تا وقتی در تحریریه بودم، بیشتر گزارش می‌نوشتم و بعدها به عنوان همکار آزاد، به نوشتن نقد بر کتاب‌های تازه‌ منتشرشده، پرداختم. هم‌زمان همکاری با روزنامه‌ی سراسری «تاتس» را شروع کردم و روی نوشتن نقدهای ادبی بر آثار تازه به‌چاپ رسیده، متمرکز شدم. در سال‌های دهه‌ی ۱۹۹۰ در همین زمینه بیشتر با روزنامه‌ی سراسری «فرایتاگ» همکاری داشتم. تلاشم در این فعالیت‌ها، شناساندن آثار روایی نویسندگان ایرانی و ایرانی‌تبار به جامعه‌ی کتاب‌خوان آلمان بود.  

از نظر سلیقه‌ی نویسندگی، می‌شود گفت که گرایش من به سبک‌های مینیمالیستی و جملات دقیق و مختصر بیشتر شده است. در عین حال، دغدغه‌هایم به‌عنوان یک نویسنده‌ی مهاجر، پیرامون موضوع‌هایی چون هویت‌یابی، چندفرهنگی بودن، و چالش‌های زندگی در غربت می‌چرخد. تماس با افرادی از فرهنگ‌های مختلف در آلمان، افق دیدم را بازتر کرده و به من این امکان را داده که نگرشم را در کارهایم بازبتابانم.

از من تا به‌حال ۶ کتاب به زبان آلمانی منتشر شده. اولین کتابم که مجموعه‌ی چند داستان کوتاه و یک داستان بلند بود در سال ۱۹۸۹ با عنوان «میهن شیشه‌ای» منتشر شد و مورد نقد و بررسی روزنامه‌ها قرار گرفت. از جمله روزنامه‌ی معتبر «تاتس» در باره‌ی آن نوشت که «فهیمه فرسایی از استعاره‌های سنتی در شعر مشرق‌زمین نه برای بیان مکنت و شور زندگی، بلکه برای نمایان ساختن فرآیندهای روان‌شناختی استفاده می‌کند. «شیشه» برای او خوشبختی معنی نمی‌دهد، بلکه نشانه‌ای از دردِی گزنده است.» این کتاب به چاپ دوم رسید. البته باید اشاره کنم که در گستره‌ی ادبی آن دوره در آلمان، «خارجی‌‌ها» اصولا محلی از اعراب نداشتند و گروهی که تنها به ترویج «ادبیات کارگران میهمان» می‌پرداخت، به تازگی پا گرفته بود. در این گروه که بیشتر به یک «کلوب مردانه» شبیه بود، زنان نویسنده راه یا فعالیتی نداشتند.

در سال ۱۹۹۳ کتاب دومم با عنوان «فرار و داستان‌های دیگر» به چاپ رسید که باز هم مورد توجه نقدنویسان چند رسانه قرار گرفت. روزنامه‌ی «راینیشه پست» در نقد این مجموعه داستان نوشت: «خواه تصویر یک آرزو یا شرح هراس، وصف غرور یا ضعف‌، خواه بیان درخشش یک ذره‌ی غبار یا شقاوت شکنجه – هر چه که باشد، زبان فهیمه فرسایی سرشار از همدلی، زنده و در عین حال به غایت شاعرانه است.» برخی از داستان‌های این مجموعه به فارسی هم منتشر شده است.  عنوان رمان سومم «زمانه‌ی مسموم» بود. در پشت جلد کتاب آمده که این رمان «وجوه مختلفی را در خود گرد آورده است: ویژگی‌های یک رمان دلهره‌آور سیاسی، مطالعه‌ای روان‌شناختی از رابطه‌ی میان دختر و پدر، پرداختی ادبی از “زیستی دوگانه” در جمهوری فدرال آلمان و ایران، و در نهایت، تصویر شرایط زندگی در تبعید. فهیمه فرسایی در این کتاب چشم‌اندازی گسترده از روابط سیاسی و انسانی در ایران و آلمان (جمهوری فدرال) را ترسیم می‌کند.» ناقد روزنامه‌ی معتبر «زود دویچه تسایتونگ» در مورد این رمان نوشت: «نویسنده همدلی خواننده را پیش از هر چیز از راه توانایی قلمی باورپذیر و تأثیرگذار خود برمی‌انگیزد؛ توانایی‌ به تصویرکشیدن رنج‌های وصف‌ناپذیر تنهایی و جدایی که در قالب کلمات بیان می‌‌شوند و به‌گونه‌ای ژرف، وجدان انسانی را به درد می‌آورند.» این کتاب با همین عنوان به فارسی و اسپانیولی هم منتشر شده است.  

رمان چهارمم «از مردها حذر کن، پسرم!» عنوان دارد که در سال ۱۹۹۸ در انتشاراتی دیتریش (برلین ـ کلن) منتشر شد و در سال ۲۰۱۹ با نام «پیش از تردید» به فارسی به چاپ رسید. روزنامه‌ی «کُلنیشه روندشاو» در باره‌ی این اثر نوشت. «فرسایی با زبان شاعرانه‌اش نه تنها زندگی و بلوغ یک جوان بی‌نام را به تصویر می‌کشد، بلکه خواننده را هم به عمق زندگی روزمره در ایران می‌کشاند.»

«آن سه‌شنبه‌ای که مادرم تصمیم گرفت، آلمانی شود»، رمانی است که به زندگی‌های چندگانه می‌پردازد. نقدنویس روزنامه‌ی معتبر «فرانکفورتر آلگماینه تسایتونگ» در مورد این کتاب نوشت: «هدف از هم‌پیوندی اجتماعی، و این نکته‌ای است که این رمان را چنین شگفت‌انگیز می‌کند، نه تحمیل فرهنگ خشکِ سرایداران منضبط و کارمندان کهنه‌کار دولت، بلکه دقیقاً همان فردگرایی شَقَ دوم است که با نگاهی کمی احساساتی و با فاصله به هویت آلمانی نگاه می‌کند.»

«شب شرقی ـ غربی نسرین» تا به حال آخرین رمانم است که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد. در پشت جلد این رمان از جمله نوشته شده: «فهیمه فرسایی با سرخوشی‌ای که میان طنز و جدیت در نوسان است، از درگیری‌های روزمره و مانع‌های برقراری ارتباط، فاجعه‌های کوچک و آرزوهای بزرگ مهاجران در آلمان روایت می‌کند.» زگی لیب، منقد ادبی، در رابطه با این رمان نوشت: « کسی که خود را به دست ماجراهای این داستان بسپارد، یک قطعه‌ی ظریف ادبی پاداش می‌گیرد؛ ادبیاتی که فراتر از شعارهای بزرگ و ساختارهای زمخت، لطیف و پر از ظرافت است.»

 

مهستی شاهرخی: می‌بینم که با پشتکار بسیار می‌نویسید و جدا از روزنامه‌نگاری و داستان نویسی در جهت معرفی کردن نویسندگان جوان ایرانی و همچنین معرفی زنان رمان نویس غربی کتاب‌های ارزشمندی در سال‌های اخیر ارائه داده‌اید و با عزمی راسخ در راستای مبادله فرهنگی گام برمی‌دارید.

فهیمه فرسایی: چند سالی است که به تالیف و ترجمه‌ی کتاب‌های غیرداستانی هم روی آورده‌ام: «صدای دوم؛ نگاهی به آثار نویسندگان نسل دوم ایرانی‌تبار در دیاسپورا» از جمله‌ی این کارها است که به آثار نویسندگان ایرانی‌تبار در برخی از کشورهای اروپایی می‌پردازد. این کتاب در «نشر فروغ» به چاپ رسیده است. ترجمه‌ی کتاب «میز تحریری رو به چشم‌انداز» از ایلکا پیپ‌گراس هم در سال ۲۰۲۳ منتشر شد. در این کتاب ۱۶ تن از زنان نام‌آور جهان در ادبیات داستانی، به طرح تجربه‌های خود در خصوص نوشتن می‌پردازند. سال‌ آینده، برگردان کتاب «ادبیات جهانی» از نویسنده‌ی آلمانی گریت ووستمن در انتشارات فروغ به چاپ می‌رسد. …  

در مجموع، زندگی و نوشتن در آلمان برایم تجربه‌ای الهام‌بخش بوده که به من هم امکان یادگیری داده و هم زمینه‌ای برای بروز خلاقیت فراهم کرده است. این فرصت به من یاد داده که چطور جهانی‌تر فکر کنم، اما در عین حال، به ریشه‌های فرهنگی خود تا حد امکان وفادار بمانم.

 

مهستی شاهرخی: چگونه توانستید این دوره را پشت سر بگذارید؟ چون خیلی‌ها می‌خواهند ولی موفق نمی‌شوند به زبان دوم و یا سوم داستان بنویسند.

فهیمه فرسایی: با تلاش و پشتکار. نوشتن به زبان دیگری، چالشی هر روزه است که اگر نویسنده قصد موفق‌شدن داشته باشد، باید با آن روبرو شود. زبان آلمانی برای من صرفاً ابزاری برای برقراری ارتباط نبوده و نیست، بلکه پلی است برای ورود به ژرفای جامعه، افکار و دیدگاه‌های فرهنگ آلمانی. به این ترتیب می‌شود با آموختن هر واژه، بار فرهنگی آن را هم یاد گرفت. سفری که سیما در تاریخ و سیاست و ادب و هنر … این کشور در رمان «آن سه‌شنبه‌ای که مادرم تصمیم گرفت، آلمانی شود» پشت سر گذاشت، سفری بود که من هم تجربه کردم. این سفر هنوز به پایان نرسیده و هر روز نکته‌های تازه‌ای را به من می‌آموزد. در این راه من جلوه‌های جدید و آموزنده‌ای را در زبان فارسی هم کشف کرده‌ام. …  

 

مهستی شاهرخی: در داستان‌های پیش از آلمانی‌نویسی رنج زنان ستم‌دیده را فریاد می‌کردید، در داستان‌های آلمانی دور‌ه‌ی اینتگراسیون، پوست انداختن و رنج مهاجران را در این استحاله‌ی تاریخی، مخاطب شما کیست؟ آیا خواننده‌ی آلمانی شما را می‌فهمد؟

فهیمه فرسایی: اگر نقدهای متعددی که بر کارهایم نوشته شده ـ در بالا به چند مورد از آن‌ها اشاره کردم ـ مبنا قرار بدهیم، می‌بینیم که خواننده‌ی آلمانی ظاهرا مشکلی در درک مفاهیم و تصویرهای مورد نظر من، ندارد و اغلب روی رسایی زبان روایتی من تکیه شده است. تجربه‌ی رویارویی با خوانندگانم که در جلسه‌های داستان‌خوانی و رونمایی کارهای جدید دست می‌دهد، هم این نکته را بارزتر می‌کند. البته من از کُدهای فرهنگی، اجتماعی و تاریخی‌ای که ممکن است برای مخاطب بومی آشنا نباشد، جا به جا استفاده کرده‌ام. ولی همیشه فرصت آن را هم داشته‌ام که به پیش‌زمینه‌ی آن‌ها بپردازم و قابل‌ درکشان کنم.

از آن گذشته، مسائل مشترک انسانی مثل فهم و دریافت عاطفی رنج، استحاله و تلاش برای هویت‌یابی، موضوع‌های جهانی هستند که از مرزهای فرهنگی و زبانی فراتر می‌روند. یک خواننده‌ی آلمانی، حتی اگر ماجراهای مهاجرت یا انزوا را به‌طور مستقیم تجربه نکرده باشد، می‌تواند با مطالعه به عمق انسانی این روایت‌ها پی ببرد. من همیشه در کارهایم کوشیده‌ام پلی میان تجربه‌ی خاص و درک جهانی از پدیده‌های انسانی ایجاد کنم. اگر نویسنده بتواند از تجربه‌ی شخصی، روایتی بسازد که مفاهیمی کلی‌تر را بازتاب دهد، احتمال درک آن از سوی مخاطب آلمانی بسیار بالاتر خواهد بود. در نهایت، خواننده‌ی آلمانی نه تنها می‌تواند نویسنده را بفهمد، بلکه اغلب با خواندن این روایت‌ها، به بازاندیشی درباره‌ی جامعه‌ی خود و نحوه‌ی پذیرش تنوع فرهنگی تشویق می‌شود.

 

مهستی شاهرخی: زبان داستان‌های شما زبان شعر و استعاره و تصویر است.  چطور خود را تغذیه می‌کنید؟ با سینِما و فیلم؟ یا کاریکاتور و نقاشی؟ و شعر؟ شعر پارسی؟

فهیمه فرسایی: من از دنیای رنگارنگ هنر الهام می‌گیرم. خوشبختانه شغلم به عنوان روزنامه‌نگار فرهنگی، این امکان را به من داده که بتوانم همیشه در تماس تنگاتنگ با این دنیا باشم. از میان هنرها، نقاشی بیشتر بر من تاثیر گذاشته. از اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ که در «کیهان» مشغول به کار شدم، نقد نقاشی می‌نوشتم. یکی از اولین داستان‌هایی که در سال ۱۹۸۱ با عنوان «هفت تابلو» نوشتم سرنوشت زن جوانی را به تصویر می‌کشد که همسرش به جنگ اعزام شده و او به تنهایی باید از عهده‌ی تامین هزینه‌های زندگی خود و دختر کوچکش بربیاید. در این داستان هفت تابلو از ونسانت ونگوگ، فرانسیسکو گویا، ایوان لاکویش و دیگران به تصویر درآمده که گویای بزنگاه‌های زندگی این خانواده است. از این تابلوها برای انتقال مفاهیم نهفته در کُدهای فرهنگی ـ اجتماعی داستان به خواننده، استفاده کرده‌ام. ترجمه‌ی این کار ابتدا در سال ۱۹۸۶ به زبان آلمانی در مجموعه داستان‌های «زنان در ایران» که به همت تورج رهنما گردآوری شده بود، منتشر شد.

دیدن فیلم و شناخت الفبای سینما، درِ دنیای دیگری را به رویم باز کرد. من سال‌ها است که برای نشریات فارسی و آلمانی‌زبان نقد فیلم می‌نویسم و عضو فدراسیون بین‌المللی منتقدان فیلم (فیپرشی) آلمان هستم. شرکت در فستیوال‌های جهانی فیلم، به من این فرصت را می‌دهد که روزها به‌طور فشرده در دنیایی سرشار از تصاویر ناب سیر کنم. خواندن کتاب و مطالعه‌ی آثار تازه‌منتشرشده‌ی ادبی هم که جای خود را دارد. همه‌ی این‌ها ذهن را غنی‌ می‌کند و تاثیرگذار است. ولی تغذیه‌ی اصلی من از خودِ زندگی می‌آید؛ از شنیدن صدای طبیعت، دیدن چهره‌ی پژمرده‌ یا بشاش یک کودک، یا حس کردن اضطراب در نگاه کسی در خیابان. این لحظه‌های کوچک و انسانی، منبع نهایی خلاقیت‌اند.

 

مهستی شاهرخی: در نوشتن، در جستجوی چه هستید؟

فهیمه فرسایی: فکر می‌کنم آن‌چه در نوشتن جستجو می‌شود، اغلب از جنس مفاهیمی آشنا و تجربی است که ریشه در انسانیت، آفرینندگی و ارتباط با جامعه دارد. نوشتن تنها ردیف‌ کردن موزون واژه‌ها و جمله‌ها نیست، بلکه راهی برای جستجو و کشف واقعیت و زیبایی است که می‌تواند تاثیرگذار هم باشد.

من به دنبال یافتن حقیقت‌ نهفته در جهان پیرامون و گاهی درون خود هستم. نوشتن فرصتی است برای تأمل در واقعیت، و ابزار آن روایت یا خیال‌پردازی است. این جستجو، معمولا به طرح پرسش‌های هستی‌شناسانه و ردیابی هویت فردی می‌انجامد.

از سوی دیگر نوشتن میدان فراخی برای آزمایش و بازی با ایده‌ها، سبک‌ها و ساختارهاست. در این فرآیند، من به دنبال یافتن راه‌های تازه برای بیان افکارم هم هستم. همین است که نوشتن را به یک هنر زنده و پویا تبدیل می‌کند. نوشتن، در نهایت، وسیله‌ای است که از طریق آن انسان می‌کوشد خود را بفهمد و جهان را درک کند.

 

مهستی شاهرخی: طنز و نگاه شوخ به مسایل در نوشته‌های شما جایگاه ویژه‌ای دارد، این شوخ‌طبعی و طنز خودش می‌آید یا برای تغذیه‌اش آثار طنزآلود را مرتب دنبال می‌کنید؟

فهیمه فرسایی: من در داستان‌هایم اغلب به رابطه‌ی فرد با اجتماع در چارچوب قدرت حاکم پرداخته‌ام. در این میان، فرد اغلب سنگ زیرین آسیاب است. در کارهای اولیه‌ام به‌طور معمول از ژانر درام برای بازنمایی بی‌عدالتی، احساسات انسانی، پیچیدگی‌های روانی و تضادهای درونی و بیرونی شخصیت‌هایم استفاده می‌کردم‌ تا تجربه‌ای نزدیک به زندگی واقعی ایجاد کنم. ولی زمانی رسید که سنگینی و شدت و غلظت فشار واقعیت و مسایل اجتماعی بر شخصیت‌هایم به حدی رسید که هم من به عنوان نویسنده و هم راوی داستان‌هایم از آن‌ اشباع شدیم، به اصطلاح ظرفیت‌مان تکمیل شد و تاب تحمل‌‌اش را از دست دادیم. به این ترتیب شد که به تدریج به طنز روی آوردم و با استفاده از تضادها، اغراق، کنایه و بازی با انتظارات خواننده، موقعیت‌هایی را در داستان‌هایم ایجاد کردم که مضحک اما در عین‌حال پرمعنی هستند. این روند، کاملا طبیعی رخ داد و نه ‌از خواندن آثار طنزآلود که به ویژه در زبان فارسی و آلمانی بسیار کم‌شمارند. رمان «آن سه‌شنبه‌ای که مادرم تصمیم گرفت آلمانی شود» که با نگاهی انتقادی به «فرهنگ آلمانی و ایرانی» در قالب مسائل روزمره، مشکلات اجتماعی و دغدغه‌های شخصی می‌پردازد، در قالبی طنزآمیز نوشته شده و آن‌طور که از نقدها و واکنش خوانندگان در جلسات کتاب‌خوانی برمی‌آید، موفق هم بوده است.

 

مهستی شاهرخی: نوشته چگونه می‌آید؟ آقای بهرام بیضایی می‌‌گفت: «نوشته گاه مانند لباسی است که  طرحش را می‌زنیم والگویش را می‌کشیم و بعد می‌رویم به همان مقدار پارچه می‌خریم و نخ و غیره. سرانجام پارچه را با قیچی می‌بُریم و لباس را می‌دوزیم و آخرش ناچاریم برایش دگمه بخریم. گاهی هم هست که ناگهان یک دگمه پیدا می‌کنیم و به فکر می‌افتیم که از آن لباسی تهیه کنیم » نقل به مفهوم است از حرف‌های آقای بیضایی استادم در دانشکده‌ی هنرهای زیبا. داستان نویسی شما چه شکلی است؟ معمولاً طرح می‌زنید و بعد یواش یواش یا گاهی هم شده با یک دگمه، داستان هم پیدایش شده؟

فهیمه فرسایی: شیوه‌ی نگارش من طی سال‌ها تغییر کرده و به‌طور کلی در نوشتن داستان و رمان متفاوت است. در داستان کوتاه، ابتدا یک ایده‌ی کلی یا تصویر ذهنی از داستان پیدا می‌کنم. این ایده می‌تواند یک شخصیت، یک صحنه، یک مشکل یا حتی یک جمله‌ی الهام‌بخش باشد. بعد تمام داستان را در ذهنم می‌نویسم که ممکن است هفته‌ها به طول بیانجامد. وقتی نقطه‌ی پایان را در ذهنم می‌گذارم، تازه سراغ صفحه کلیدم می‌روم و نوشتن را شروع می‌کنم. پس از ویرایش نهایی به ندرت پیش می‌آید که این دو داستان با هم تفاوت داشته باشند.

روند نگارش رمان طولانی‌تر و چند مرحله‌ای است. ایده‌پردازی اولین مرحله‌ی آن است. سپس طرح اولیه که در آن خطوط کلی داستان (شخصیت‌ها، ماجراها، تعلیق‌ها …) مشخص می‌شود، شکل می‌گیرد. پس از آن مرحله‌ی تحقیق درباره‌ی زمینه‌‌ها و پیش‌زمینه‌های داستان و یافتن لحن و ریتم آن شروع می‌شود و برای هر یک از شخصیت‌های اصلی، زندگی‌نامه‌ی خاصی در نظر می‌گیرم. بعد شروع به نوشتن می‌کنم، حتی اگر همه‌ی جزییات هنوز مشخص نشده باشد. ولی سعی می‌کنم، ساختار پابرجا بماند. در حین پیشرفت در نوشتن، داستان را بازنگری می‌کنم که ممکن است مسیر و خطوط آن بارها تغییر کند؛ در عین حال به جزییات بیشتر و آرایش و پیرایش شخصیت‌ها، دیالوگ‌ها و صحنه‌های کلیدی می‌پردازم. در پایان، روی ویرایش نهایی تمرکز می‌کنم. دنبال کردن این روند خلاقانه که در گذشته سال‌ها طول می‌کشید، برایم بسیار سخت بود. چون می‌بایست برای امرار معاش روزها دست‌کم ۱۰ ساعت کار هم می‌کردم.

 

مهستی شاهرخی: زنان رمان نویس نسل اول مانند خانم سیمین دانشور، مهشید امیرشاهی و گلی ترقی با وجود تسلط به زبان خارجی در خارج از مرزها به نوشتن به زبان دوم روی نیاوردند (البته شرایط خانم دانشور و بیوه جلال بودن معذوریت‌هایی برای او پیش آورد که  تا هنگام فوت به آن وفادار ماند و از رمان سه گانه‌اش با بازنویسی دو بخش چاپ شد و سومین هم ناپدید شد)، دیگران هم اگر آثاری نوشته‌اند در سال‌های اخیر یا در قرن بیست و یکم ارائه نداده‌اند. بهتر بگویم این دختران سیمین و فروغ و اکنون نوگان ایشان هستند که در خارج از مرزها به زبان بیگانه و زبان کشور میزبان آزادی را فریاد می‌کنند.

در حال حاضر از میان دختران سیمین و فروغ، زویا پیرزاد و فریبا وفی در خارج از ایران به سر می‌برند. پرسش من از شما این است:

چشم انداز نویسندگان مستقل ایرانی را چگونه می‌بینید؟ آینده‌ی نویسندگان فارسی‌نویس در خارج از ایران چه خواهد بود؟ چه چیزی انتظار ما را می‌کشد یا نمی‌کشد؟ آینده را چگونه می‌بینید؟

فهیمه فرسایی: آینده‌ی نگارش به زبان فارسی در دیاسپورا، با چالش‌های جدی اما فرصت‌های خاص خود همراه است. این که نسل‌های دوم و سوم ایرانی‌تبار علاقه‌ای به یادگیری زبان فارسی ندارند و شمار کتاب‌خوانان فارسی‌زبان هر روز کمتر می‌شود، مسئله‌ی غیرقابل‌حلی به‌نظر می‌رسد. این روند می‌تواند تأثیر تعیین‌کننده‌ای بر پایایی زبان فارسی در دیاسپورای ایرانی و سرنوشت نویسندگان فارسی‌نویس داشته باشد. با این حال، با برنامه‌ریزی و نوآوری، هنوز می‌توان افق‌هایی برای حفظ و گسترش این زبان تصور کرد. هم‌اکنون شاهد آن هستیم که نویسندگان نسل دوم به زبان کشوری که در آن زندگی می‌کنند، می‌نویسند. نوا ابراهیمی، شیدا بازیار، مسعود کریم‌خانی (آلمان)، نگار جوادی، مریم مجیدی (فرانسه) و گلناز هاشم‌زاده (سوئد) از جمله‌ی این نویسندگان هستند.

پلتفرم‌های دیجیتال و کتاب‌های الکترونیکی می‌توانند راهی برای دسترسی راحت‌تر به آثار فارسی‌زبان در سراسر جهان فراهم کنند. این‌ها امکاناتی است که به ویژه نویسندگان درون‌مرز می‌توانند از آن‌ها استفاده کنند و سانسور داخلی را دور بزنند. خوشبختانه در خارج از کشور ناشرانی هستند که کتاب‌هایی که به دلیل سانسور در ایران به چاپ نمی‌رسند، منتشر می‌کنند. نشر ناکجاآباد، فروغ و باران از جمله‌ی این بنگاه‌های نشر است. برپایی هر ساله‌ی نمایشگاه کتاب بدون سانسور، هم به ترویج زبان و کتاب‌خوانی کمک می‌کند.  

به هر حال، گرچه چالش‌ها واقعی و جدی هستند، اما نوآوری و تعهد می‌تواند آینده‌ای برای زبان فارسی در دیاسپورا رقم بزند.

مهستی شاهرخی: با تشکر از شما، پربار و پرکار باشید.  

 

آخر دسامبر ۲۰۲۴

www.farsaie.de

 

 

 

 

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights