شعری از ابوالفضل کریمی
در آتش است آنگونهپرت شدن معلم ها از پنجره ی زنگ هنرنجاتفاصله ی تو را از پتوها بیشتر از پرتو ها...
Read MoreSelect Page
ابوالفضل حکیمی | 26 دی 1403
در آتش است آنگونهپرت شدن معلم ها از پنجره ی زنگ هنرنجاتفاصله ی تو را از پتوها بیشتر از پرتو ها...
Read Moreابوالفضل حکیمی | 15 آذر 1403
به ما نگاه کن به سرزمین زوال عقل مردمی از گرسنگی تو خوشحال مردمی از گرسنگی خوشحال فراموش کردم...
Read Moreابوالفضل حکیمی | 10 مرداد 1403
1 مادرم بلند می شود این دروغ را عینک می زند قیچی بر می دارد می رود به سمت شهری که پارچه ای نیست...
Read Moreابوالفضل حکیمی | 10 خرداد 1403
۱
ناممکن، ختم به پایین می شود
صورت را پوشیده می خرند