سرگردان در مینیمالهای سیاه و سفید
دست های سرگردان در میان مینیمالهای درهم گسیختهای که همچون جوهری بر قلم شکسته فریاد بر می آورند...
Read MoreSelect Page
امیر آذرنیوشه | 30 اردیبهشت 1398
دست های سرگردان در میان مینیمالهای درهم گسیختهای که همچون جوهری بر قلم شکسته فریاد بر می آورند...
Read Moreامیر آذرنیوشه | 22 اردیبهشت 1398
آرام می غلتم بر سفره نگاه آن ژرف اندیشی که برق چشمانش روزهاست قفل اسیری بر من زده روزهایی که...
Read Moreامیر آذرنیوشه | 12 اردیبهشت 1398
قسمت اول شب های پنجشنبه روبروی شمس العماره روی پاخره چرت می زدم تا صبح زود جمعه سوار اتوبوس...
Read Moreامیر آذرنیوشه | 9 اردیبهشت 1398
صحنه ای به اندازه تمام سرزمین های شناخته شده، دیالوگ هایی به تفصیل از گفته و ناگفته آدم هایی که...
Read Moreامیر آذرنیوشه | 31 فروردین 1398
خواب دیدن پیاده روی در احوالات دیروز و امروزِ وقایعی است که مانند گَردی از ادویه جات تند بر بدنه...
Read More