«گرگینه» شعری از هدیه سلیمانی
غریبه بود ولی رنگِ آشنا زده بود وَ گرگ بود… کسی بره را صدا زده بود ؟؟ وَ گرگ بود وُ...
Read MoreSelect Page
هدیه سلیمانی | 14 بهمن 1403
غریبه بود ولی رنگِ آشنا زده بود وَ گرگ بود… کسی بره را صدا زده بود ؟؟ وَ گرگ بود وُ...
Read Moreهدیه سلیمانی | 30 خرداد 1403
بیا کبوترِ جلدم نترس از بامم
دوباره آمدی و در نگاهت آرامم
هدیه سلیمانی | 8 خرداد 1403
بدون آنکه دلت سرزمینِ من باشد
بدون آنکه صدایت طنینِ من باشد
هدیه سلیمانی | 6 خرداد 1403
وطن
جز دل نمانده بود در آیینِ باورم
دل را به دستْبوسیِ شاهت میآورم
هدیه سلیمانی | 28 فروردین 1403
کار سختی بود
دلجویی از دلدار کردن کارِ سختی بود!