یک شعر از زلما بهادر
" چلّه خانه ی بی زاویه " چهار ساله بودم یا چهارده ساله ؟ نمی دانم...
Read MoreSelect Page
زلما بهادر | 24 شهریور 1390
" چلّه خانه ی بی زاویه " چهار ساله بودم یا چهارده ساله ؟ نمی دانم...
Read Moreزلما بهادر | 9 شهریور 1390
فضای اطرافم را از جیرجیرک های پرنده می تکانم و به افقی خالی از فردا خیره می شوم خودم را می...
Read Moreزلما بهادر | 31 مرداد 1390
زنگ سوم شب شب از زنگ سوم گذشته است و من روی تخت خواب کودکی ام دراز کشیده ام نیم کره ی راست...
Read Moreزلما بهادر | 22 تیر 1390
ارابه ی سایه ها ارابه ی سایه ها را سوار شدم و به امتداد خوشبختی دست تکان دادم نمی دانم کجای...
Read More