آنکه بازگشت، آنکه ماند و آنکه به قتل رسید:
از هماهودفر و زهرا کاظمی تا حسین درخشان و سعید ملکپور، خطر به زندان افتادن برای ایرانیان دو تابعتی که به سرزمین مادری خود سفر میکنند
هشدار: بخشهایی از این گزارش خبری میتواند برای خواننده دردناک باشد. این گزارش حاوی اشاره به شکنجه، حبس و قتل افراد است. لطفا با آگاهی از این موارد سراغ خواندن این مطلب بروید.
آنکه به خانه بازگشت: هما هودفر
شهرگان: خبر را نخستوزیر، جاستین ترودو، در یک بیانیه مطبوعاتی اعلام کرد، «بانی آسودگی خاطر کاناداییهاست که دکتر هودفر از زندان آزاد شدهاند و به زودی پیش خانواده، دوستان و همکاران باز خواهند گشت.» در فاصلهای کوتاه از انتشار این بیانیه، هواپیمای متعلق به خاندان سلطنتی عمان در پایتخت این کشور بر زمین نشست و هودفر با لبخندی گشاد بر صورت از پلکان هواپیما پایین آمد. بعد از آنکه پزشکان وضعیت سلامتی او را سنجیدند، او ابتدا در اروپا به اعضای خانواده و سپس به مونترئال به دوستان و همکاران خود ملحق شد که بازگشت او را به کشور تبریک میگفتند. به فاصله گذر چند هفته از آزادیاش، هودفر جلوی دوربین شبکه سیبیسی نشست تا از آنچه در زندان بر او گذشته بگوید. یک جملهاش را رسانههای جهان به تیتر اول مقالات خود تبدیل کردند، «بازجویم گفت جنازهات را به کانادا پس خواهیم فرستاد».
تحلیلگرهای سیاسی، آزادی هودفر را برداشتن مانعی بر گشودگی روابط مابین کانادا و ایران ارزیابی کردند. مانع دیگر، یک میلیونر ایرانی مقیم اونتاریو است، محمدرضا خاوری که سابق بر این از مدیران بانک ملی ایران بود و نامش در پرونده فساد اقتصادی معروف به اختلاس ۳ هزار میلیارد تومانی آمده است. او پیش از آنکه برای بازجویی احضار بشود، با پاسپورت کاناداییاش از ایران خارج شد و ایران به پلیس بینالملل درخواست یافتن و بازداشت او را داد. به فاصله چند روز از آزادی هودفر، نام خاوری از فهرست ایرانیانی که وبسایت پلیس بینالملل میگوید ایران درخواست یافتن آنها را داده است، خارج شد. سیاستمدارها در تغییر وضعیت خاوری و آزادی هودفر، اشاره به دیدار مابین وزیر امور خارجه کانادا و ایران در حاشیه نشست سازمان ملل متحد در شهر نیویورک میکنند، دیداری پشت درهای بسته که موضوع آن چگونگی عادی شدن روابط مابین دو کشور حدس زده شده بود. عمان، در روندی فزاینده، رابط بین دولت ایران و دولتهای امریکای شمالی برای بهبود روابط است.
موضوع عادی شدن روابط مابین ایران و کانادا در حالی در مباحث سیاسی بازمانده از انتخابات فدرال سال گذشته کانادا مطرح هستند که ایران همچنان در وبسایت متلعق به دولت فدرال کانادا، منطقهای با خطر بسیار بالا برای سفر ارزیابی میشود. به شکلی مشخص، از کاناداییها خواسته شده تا به هیچ عنوان به سیستان و بلوچستان سفر کنند، به مرز مشترک افغانستان و ایران نزدیک نشوند و تحت هیچ شرایط به غرب کشور، به خصوص به نزدیکی مرز ایران و عراق نروند. کانادا همچنان در موضوع برداشتن تمامی تحریمهای ایران پس از اجرا شدن برجام، تعلل میکند، موضوع بازگشایی سفارت دو کشور در سرزمینهای همدیگر را بررسی میکند و از یک سو بایستی نگران نظر ساکنین با اصالت ایرانی در کانادا باشد و از سویی دیگر به عنوان یکی از اصلیترین متحدهای اسراییل در جهان، نگران بازخورد عادی شدن روابط دو کشور در چشم همپیمانهای خود باقی بماند.
آزادی هودفر و احتمال اینکه خاوری در کانادا به دادگاه برود و در موضوع فساد مالی جواب پس بدهد، یا آنکه تحت شرایطی مشخص برای شرکت در دادگاه به ایران برود، موانعی هستند که برداشته شدنشان، میتواند شرایط را برای بهبود فضای بین سیاستمدارهای دو کشور باز کند. ولی در چشم ایرانیان ساکن کانادا، خطر دیگری همچنان آنان را تهدید میکند. روابط دو کشور عادی باشند یا نباشند، این احتمال وجود دارد که هر شهروند ایران به کشور وارد بشود و دیگر نتواند از مرزهای کشور خارج بشود – مانند مثال پرویز تناولی، یا آنکه در ایران به زندان بیافتد یا حتی در زندان به قتل برسند. این هراس چطور میخواهد در موضوع بهبود روابط مابین دو کشور مطرح بشود؟ یا طرح سوال به شکلی دیگر، دولت فدرال چطور خواستههای ساکنین با اصالت ایرانی کشور را در موضوع بهبود روابط مابین دو کشور در نظر میگیرد؟
هودفر استاد بازنشسته دانشگاه و متخصص تاریخ و البته از فعالهای جنبش زنان ایران است. اتهام او را دادستان عمومی و انقلاب تهران، «در حوزههای فمینیسم و جرایم امنیتی ورود داشته و پروندهاش در دادسرای تهران در حال رسیدگی است،» هرچند این رسیدگی درنهایت ختم به بیماری و ضعف جسمانی هودفر در زندان شد. شاید باید دیدگاهی دیگر را بایستی در بازبینی آنچه بر هودفر در آخرین سفرش به ایران گذشت، در نظر گرفت: نگاه محمد فهمی را.
فهمی قهرمان روزنامهنگاری ساحل غربی کشور است. اصالتی کویتی مصری دارد و بزرگ شده کاناداست. این روزها مانند یک ستاره محبوب با او در فضای آکادمیک ونکوور رفتار میشود. سابقهاش، کار برای رسانههای برجسته جهان مانند سیانان، بیبیسی و الجزیره است و به خاطر نقش موثرش در شبکه الجزیره انگلیسی در چشم مقامات حکومتی مصر تبدیل به یک چهره خطرناک شد و او را همراه با یک روزنامهنگار استرالیایی بازداشت کردند. دادگاهی در سال ۲۰۱۳ او را به هفت سال حبس در امنیتیترین زندان کشور محکوم کرد. هرچند در ژانویه ۲۰۱۵ توانست درخواست بررسی مجدد پروندهاش را بدهد. روندی که نزدیک به یک سال طول کشید تا عاقبت او به کانادا بازگشت. هماکنون فهمی استاد دانشگاه بریتیش کلمبیا و همچنین از موسسهای بنیاد فهمی است. بنیادی که هدف و اساس آن دفاع از ساکنین کاناداست که در دیگر کشورها به زندان افتادهاند. این بنیاد همچنین در حالی لابی کردن با اعضای پارلمان است تا بتواند قانونی را تصویب کند که بر پایه آن، اگر یک شهروند یا ساکن کانادا به دلایل مرتبط به آزادی بیان در هر کشوری به زندان بیافتد، پیش از آنکه روند دادگاه شروع بشود، دولت فدرال موظف باشد نسبت به آزادی آن فرد با دولت مربوطه دست به مذاکره مستقیم و فوری بزند. فهمی نمیخواهد آنچه بر او گذشت، بر سر دیگران بیاید. وبسایت بنیاد او برای یک چهره ایرانی هم کمپینی شروع کرده: برای سعید ملکپور.
آنکه هنوز در حبس زندان مانده: سعید ملکپور
حکومت ایران میگوید ملکپور را به خاطر جرایم سایبری مرتبط به فحشا بازداشت و زندانی کرده است. حکم نخست او، اعدام اعلام شد و سپس دادگاه تجدیدنظر، او را محکوم به حبس ابد کرد. در سال ۱۳۸۷، دادگاه جرایم دیگر او را «توهین به مقدسات، توهین به رهبری، توهین به رییسجمهور، ارتباط با گروههای معاند نظام و فساد فی الارض» خوانده بود. او از آن زمان تاکنون در زندان در حبس است. ملکپور را البته هم گروههای بینالمللی مدافع حقوق بشر، مانند عفو بینالملل بیگناه میخوانند و هم او، خود را بیگناه میشناسد.
ملکپور که فارغالتحصیل دانشگاه صنعتی شریف تهران است، برای زندگی در سال ۱۳۸۴ به کانادا رفت و پذیرش دانشگاه ویکتوریا را گرفته بود که برای ملاقات با پدر بیمارش به ایران بازگشت. او را در مهر ماه ۱۳۸۷ بازداشت کردند. آنچه اتهام مدیریت سایتهای پورنوگرافی خوانده میشد، در حقیقت نرمافزاری است که ملکپور طراحی کرده است. او در زمان دادگاه میگفت هر متخصص کامپیوتر یا اینترنت میتواند بیگناه او را بلافاصله متوجه بشود. نرمافزاری که او طراحی کرده بود، به شکل منبع آزاد (open source) عرضه شده بود.
در جهان امروز، دو راه برای انتشار نرمافزار وجود دارد، یکی فروختن یک اثر به یک شرکت است تا اثر به نام آن شرکت منتشر شود و به احتمال زیاد، یا رقمی برای فروش نرمافزار مشخص میشود یا اینکه شرکت از طریق عرضه تبلیغ، سودی در کنار عرضه این اثر، به جیب میزند. راه دوم عرضه اثر به شکل منبع آزاد است. بدین شکل، با وجودی که نام طراح – در اینجا سعید ملکپور – در اثر ثبت میشود، ولی هر کسی میتواند درخواست بهبود نرمافزار را بدهد و همچنین، هر کسی در هر کجای دنیا میتواند برابر شرایط معین شده در کپیرایت، اثر را دانلود کند و از آن سود ببرد. نرمافزاری که او ساخته بود، برای عرضه تصویر در اینترنت توسط چند وبسایت پورنوگرافی ایرانی استفاده شده بود.
ملکپور بارها اعلام کرده است که او کوچکترین ارتباطی با مدیریت این وبسایتها نداشته و تنها طراحی نرمافزاری را انجام داده است که همچنان در اختیار همگان است تا به نحوه دلخواه خود، از آن استفاده کنند. هرچند ملکپور بعد از آنکه مدتی را در زندان گذاشت، با کمک گردانندگان سایت گرداب – وابسته به سازمان امنیت ایران – ادعا کرد در کانادا و با حمایت یک شرکت امریکایی، این نرمافزار را عرضه کرده است تا بتواند از طریق آن مدیریت وبسایتهای آیزوین، ایران سکس و ایکسپرشیا را انجام بدهد.
او بعدها نامهای از زندان در مورد شرایط بازداشت و چگونگی اعترافهای خود نوشت، «توسط مامورین لباس شخصی سپاه، بدون حکم بازداشت و با نشان دادن کارت شناسایی در اطراف میدان ونک دستگیر شدم. دستگیری به صورت آدم ربایی بدون نشان دادن حکم بازداشت و کارت شناسایی صورت گرفت. پس از آن توسط چند مامور لباس شخصی در یک خودروی سواری بدون آرم، با چشم بند و دستبند، در قسمت عقب (صندلی عقب) قرار گرفتم. یک مامور با جثه بسیار بزرگ با آرنج وزن خود را روی گردن من انداخت و به زور سر مرا پایین نگه داشته بود و مرا به نقطه نامعلومی که به آن دفتر فنی میگفتند، منتقل کردند. در آنجا چندین مامور در حالی که چشم بند و دستبند داشتم مرا مورد ضرب و شتم و فحاشی شدید قرار دادند و به زور مجبورم کردند یک برگه قرار بازداشت و چند برگه که روی آن را پوشانیده بودند را امضا نمایم.»
عفو بینالملل پرچمدار درخواست آزادی بدون قید و شرط ملکپور، ساکن دایمی کانادا در ایران است. این سازمان جهانی مدافع حقوق بشر، میگوید زندان ملکپور، نقض آزادی بیان اوست، به خصوص با توجه به شرایط ناعادلانه دادگاه او. کنگره ایرانیان کانادا در یک بیانیه رسمی منتشر شده در اکتبر امسال، از دولت فدرال خواسته است تا آزادی ملکپور را در مذاکرات مابین دو کشور قرار بدهد.
ملکپور در ادامه نامه اعلام کرد که ۳۲۰ روز در حبس انفرادی به سر برده است، بدون آنکه ملاقاتی داشته باشد، بدون آنکه به کتاب و یا روزنامه دسترسی پیدا کند. در تمام این مدت، به او یک مهر، یک قرآن و یک بطری آب داده بودند. «تاکنون بیش از ۱۲ماه از ۱۷ ماه دوران بازداشت موقت من در سلولهای انفرادی سپری شده و تاکنون هیچگاه اجازه ملاقات با وکیل به من داده نشده است. در طول بازداشت موقت، مخصوصا ماههای ابتدایی توسط گروه پدافند سایبری سپاه تحت انواع شکنجههای روحی روانی و جسمی قرار گرفتهام که برخی از این شکنجهها در حضور بازپرس پرونده، آقای موسوی صورت گرفته است. بخش زیادی از اقاریر من، در اثر فشار، شکنجه روحی، روانی و جسمی ، تهدید خود و خانوادهام و وعده آزادی سریع در صورت اقرار به مطالب خلاف واقع، مطابق خواسته و دیکته بازجوها انجام گرفته است.» او که برای همراهی پدر بیمارش به ایران رفته بود، در حبس انفرادی بود که پدرش درگذشت. به او تلفنی میگویند پدر دیگر در این دنیا نیست. میگوید با وعده آنکه از نامش استفاده نخواهد نشد، روبهروی دوربین مینشیند. «شایان ذکر است که بازجوها در حضور بازپرس پرونده به من قول دادند که در صورت اجرای سناریوهای کذایی مطابق خواست آنان در مقابل دوربین، علاوه بر تبدیل قرار بازداشت به قرار کفالت یا وثیقه و آزادی من تا زمان دادرسی، حداکثر تخفیف در کیفرخواست برایم در نظر گرفته خواهد شد و حداکثر دو سال حبس در کیفرخواست برای من در نظر گرفته میشود و همچنین با چند برابر حساب شدن ایام حبس در سلول انفرادی، میتوانم از آزادی مشروط استفاده کرده و به زندان بازنگردم.»
هرچند دوربین صورت او را واضح نشان میدهد و اعترافات او را در فاصله روز سوم تا هفتم درگذشت پدرش چندین مرتبه از تلویزیون دولتی ایران پخش میکنند. او هشت سال است که همچنان در ایران در زندان است. ملکپور درنهایت بعد از چهلم پدرش در یک تماس تلفنی به درگذشت او مطلع میشود. «وقتی یکی از بازجوها به نام مسعود گریه و زاری مرا شاهد شد وقیحانه قهقهه سر داده و شروع به تمسخر من کرد و با وجود خواهش فراوان من اجازه شرکت در مراسم چهلم پدرم نیز به من داده نشد.»
آنکه در زندان به قتل رسید: زهرا کاظمی
در پرونده نامهای ایرانیانِ کانادایی بازداشت شده در ایران، نام زهرا کاظمی بیپناهتر از بقیه باقی میماند: او در مقابل زندان اوین به جرم عکاسی از یک فضای ممنوعه بازداشت شد. او که خبرنگار و عکاس حرفهای خبر بود، فکر میکرد قوانین ایران هم مانند کاناداست، یعنی که خیابان فضای عمومی است و در آن عکاسی آزاد است. هرچند مامورهای زندان اوین تصور کردند او به دنبال اهداف دیگری دست به عکاسی زده است. او ۱۸ روز بعد از بازداشت، زیر شکنجه کشته شد. گفته میشود سعید مرتضوی، شخصا در این شکنجه حاضر بوده است و او بانی به قتل رسیدن کاظمی است. دادگاهی که در ایران در بررسی موضوع مرگ او که تحت فشار دولت کانادا شکل گرفت، مرتضوی را زیر سوال نبرد و تنها متهم پرونده، یک کارمند رده پایین وزارت اطلاعات و امنیت کشور را هم از اتهام خود تبرئه کرد. مقامات ایرانی مکرر میگویند درگذشت کاظمی به علت «برخورد جسم سخت به سر یا برخورد سر به جسم سخت»، تصادفی بوده است.
شهرام اعظم، پزشکی که بدن او را پس از مرگ دیده بود، بعد از آنکه از ایران خارج شد و از دولت کانادا درخواست پناهندگی کرد، گفت که «علایم ضرب و شتم شدید، شکنجه و تجاوز جنسی شامل: شکستگی جمجمه و بینی، لهشدگی انگشتان پا، شکستگی انگشتهای میانی و کوچک دست راست و انگشت میانی دست چپ، کنده شدن ناخنهای انگشتهای شصت و اشاره دست، صدمات در ناحیه ریه و دنده، کبودی شدید ناحیه شکم، اندام تناسلی و پاها که حاکی از تجاوزات وحشیانه جنسی و شلاق خوردن در زمانهای مکرر دارد، نشان میدهد که او هنگام تحمل حبس به قتل رسیده است.» سخنگوی وزارت خارجه ایران اظهارات او را دروغ خواند، اعظم را «کلاهبردار، دغلکار و سودجو» خطاب کرد که برای منافع شخصی چنین حرفهایی زده است.
درنهایت رییسجمهور وقت، محمد خاتمی، هیات چهار نفرهای را مسوول بررسی پرونده کاظمی میکند. گزارش رسمی این هیات میگوید، «زهرا کاظمی در تاریخ ۲ تیر ۱۳۸۲ با یک عدد دوربین عکاسی در حال عکسبرداری از تجمع خانوادههای زندانیان ناآرامیهای خردادماه در مقابل زندان اوین و منطقه با علامت عکسبرداری ممنوع بوده که به داخل نگهبانی زندان هدایت و با حضور دو نفر از قضات از وی توضیح خواسته میشود. مطابق این گزارش نامبردگان از خانم زهرا کاظمی میخواهند معرفی نامه وزارت ارشاد، دوربین و فیلمهای خود را برای بازبینی تحویل دهد و زندان را ترک کند و روز بعد برای دریافت لوازم خویش مراجعه کند. اما وی از این امر سرباز میزند و اظهار میدارد که میخواهد با مسئولیت خود، در کنار لوازم خویش در زندان باقی بماند. سپس خانم کاظمی فیلم داخل دوربین را خارج میکند و آن را در برابر نور، سیاه مینماید و فیلم دیگر خود را نیز به همین نحو سیاه میکند.» این گزارش میگوید کاظمی در زمان مرگ، در اختیار وزارت اطلاعات بوده است.
اخیرا محمد سیفزاده، وکیل خانواده کاظمی گفته امکان دارد پرونده درگذشت او دوباره به دادگاه برده شود و سعید مرتضوی در جایگاه متهم قرار بگیرد. این سخنان او بعد از آن گفته شد که بدنبال نامه عذرخواهی مرتضوی از جنایتهای صورت گرفته در زندان کهریزک، قربانعلی دری نجفآبادی، دادستان سابق کل کشور گفت، «بر اثر غفلت بعضی از افراد یک خانم براثر حادثهای فوت و این موضوع موجب قطع رابطه دولت کانادا با ایران شد. دولت کانادا بر اثر همین غفلت، علیه نظام ما کارشکنی زیادی کرد.»
آنکه از زندان عفو شد: حسین درخشان
دو نام دیگر در میان نام ایرانیان کانادایی زندانی در ایران به خاطرها میرسند: یکی مشهورتر از دیگری است، خود را پدر وبلاگنویسی ایران میخواند و نقشی موثر در گسترش استفاده از اینترنت در فضای اجتماعی داخل ایران داشت: حسین درخشان. او در آبان ۱۳۸۷ در ایران بازداشت و محکوم به ۱۹ سال و ۶ ماه حبس و همچنین ۵ سال محرومیت از عضویت در احزاب و فعالیت در رسانهها محکوم شد. او شش سال بعد، در آبان ۱۳۹۴ با عفو رهبری از زندان آزاد شد. نویسنده وبلاگ «سردبیر خودم،» مقیم کانادا بود و تا آنجا پیش رفت که در سفری علنی به اسراییل رفت تا به عنوان یک شهروند خبرنگار، بیشتر با فضای این سرزمین آشنا شود و از آنجا گزارشهایی به فارسی عرضه کند. سفری که رسانههای جریان اصلی دنیا آن را پوشش دادند.
او سپس در انتخابات ۱۳۸۴ به حمایت از مصطفی معین وارد فضای انتخاباتی ایران شد، هرچند پیشتر مرتب از حکومت ایران به انتقاد مینوشت. هرچند بعدها رابطهای نزدیکتر با دولت محمود احمدینژاد پیدا کرد. او در آبان ۱۳۸۷ به ایران بازگشت و دو هفته پس از آن، در خانه پدریاش بازداشت شد. وساطت محمد احمدینژاد هم نتوانست او را از زندان نجات بدهد. اتهامهای او درنهایت «همکاری با دول متخاصم، تبلیع علیه نظام اسلامی، تبلیغ به نفع گروهکهای ضد انقلاب، توهین به مقدسات، راهاندازی و مدیریت سایتهای مبتذل و مستهجن» اعلام شد. دادگاه تجدیدنظر هم حکم دادگاه نخست را بدون هیچ تغییری تایید کرد. او هماکنون ساکن تهران است و در رسانههای ایرانی از جمله در هفتهنامه همشهری جوان مطلب مینویسد.
آنکه از زندان آزاد شد: حمید قاسمیشال
قاسمیشال برای دیدار از خانوادهاش در سال ۱۳۸۷ به ایران بازگشته بود که برادرش، ناخدا یکم بازنشسته، البرز قاسمی، به اتهام جاسوسی بازداشت شد. او که پیگیر وضعیت برادرش بود، در خرداد ماه همان سال بازداشت شد و اتهام او را هم جاسوسی خواندند. هر دو برادر را به اتهام خبررسانی به سازمان مجاهدین خلق در دادگاه ارتش به اعدام محکوم میکنند. برادرش، البرز، در زندان اولین بر اثر بیماری درگذشت. در حالی که حکم اعدام او اجرا نشده است، ولی قاسمیشال را همچنان در زندان اوین در حبس نگه داشتند. او که پیش از بازداشت، هشت مرتبه به ایران سفر کرده بود، خود را بیگناه میشناسد. تنها مدرک پرونده آنان، کپی از یک ایمیل است. ایمیلی که گفته میشود بازپرس اولیه پرونده آن را از لحاظ فنی با اهمیت نیافته بود، اما مامورین حفاظت اطلاعات ارتش همان متن را پایه داده این دو برادر قرار دادند. درنهایت بعد از پنج سال از به زندان افتادن او، قاسمی آزاد شد و در ۲۰۱۴ میلادی کانادا بازگشت.
در حالی که پروندههای زندانیان ایرانی کانادایی در زندانهای تهران و دیگر شهرها بتدریج بسته میشود، یا حداقل همچنان اعتراض بینالمللی را همراه خود دارد، تلاشها در داخل و خارج از کانادا برای عادیسازی روابط مابین ایران و کانادا دنبال میشود. این عادیسازی شاید بتواند قفل زندان ملکپور را بگشاید، شاید هم بتواند اسرار درگذشت کاظمی را عیان کند، مجرمان را هم به زندان بیاندازد. بااینهمه، این هراس همچنان برای ایرانیان ساکن کانادا باقی میماند: سفر به ایران میتواند تمامی زندگیشان را تحت تاثیر خود قرار بدهد. شاید در آیندهای نزدیک، این فضا تغییر کند. شاید دولت کانادا بتواند با عادیسازی روابط، امنیت ساکنین ایرانی را در سفر به سرزمین مادری خود تضمین کند. بازگشت هودفر به خانه حداقل چنین نوایی را به گوشها میرساند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سیدمصطفی رضیئی، مترجم و روزنامهنگار مقیم شهر برنابی است. او نزدیک به سه سال است در کانادا زندگی میکند و تاکنون ۱۴ کتاب به ترجمه او در ایران و انگلستان منتشر شدهاند، همچنین چندین کتاب الکترونیکی به قلم او و یا ترجمهاش در سایتهای مختلف عرضه شدهاند، از جمله چهار دفتر شعر از چارلز بوکاووسکی که در وبسایت شهرگان منتشر شدهاند. او فارغالتحصیل روزنامهنگاری از کالج لنگرا در شهر ونکوور است، رضیئی عاشق نوشتن، عکاسی و ساخت ویدئو است، برای آشنایی بیشتر با او به صفحه فیسبوکاش مراجعه کنید.