زندان نوجوانان چیزی نمانده بود که زندگی مرا تباه کند
دیوید کلیتن تاماس، موزیسین، خواننده بلوز، و هنرپیشه کانادایی از تجربه خود در زندان نوجوانان سخن میگوید.
او برنده دو جایزه گرمی بوده و بیش از چهل میلیون صفحه از آهنگها یش فروش رفته است.
شهرگان: من در امور مربوط به سیستم قضایی تخصص ندارم. اما محصولی از این سیستم هستم. داستان اشلی اسمیت (۱)، نوجوانی که در سلول زندان خود را حلق آویز کرد در حالی که نگهبانان زندان به نظارت نشسته بودند، باعث شده است که سفره دلم را خالی کنم. اگر بخت با من یار نبود، این میتوانست سرنوشت من باشد.
در سنّ ۱۵ سالگی از دست پدری بیرحم، خشن و بددهن فرار کردم. بی خانمان و یخ زده در سرما برای خوابیدن دزدکی به داخل ساختمانها و دفاتر شرکتها میرفتم. در آن شرایط دستگیر شدنم نعمتی بود. لااقل معنای آن سقفی بالای سر و سه وعده غذا بود. نمیدانستم که معنای دیگر دستگیری آموزش دیدن مجانی در یک جامعه وارونه متجاوز است که در آن قوی حکومت میکند، ضعیف قربانی است، و آنچه که حکمفرماست ضوابط زندانیان است.
زندانبانان با قفل کردن درها مقررات را اجرا میکنند اما، این زندانیانند که زندان را اداره میکنند. از مقررات تخطی کنی چند روزی جایت در "حفره" انفرادی است، اما از ضوابط زندانیان تخطی کنی ممکن است کشته شوی. جنگیدن وسیلهای برای بقا است، اما از دید قانون حمله است و مستوجب زندان بیشتر. این شرایط توضیح میدهد آشلی اسمیت، که به عنوان یک نوجوان به جرمی ناچیز بازداشت شد، چگونه به عنوان یک فرد بالغ در حبس ماند.
من تنها یکی از هزاران بچه آسیب دیده بیخانمان بودم – بچههایی که روزمره در خیابان میبینید. من اصلاح ناپذیر نبودم؛ اما رفتار آنان با من بر این پایه بود. درسهای زندان شکست پس از رهایی را تضمین میکند. در مدت زمان کوتاهی دوباره به زندان بازگشتم، این بار، مانند پس ماندههای بازیافتی، بمدت چهار سال به حفرههای جهنمی مانند مزرعه صنعتی بارواش پرتاب شدم، اردوگاه کار اجباری بد آوازهای در جنوب سادبری که پس از آن بسته شد.
آیا امروزه ما با کودکان دچار مشکل رفتاری متفاوت داریم؟ روشن است که دور باطل تکرار خطاها به همان خوبی در گردش است. برابر با یک گزارش جدید دولت مانی توبا بیش از ۹۰ در صد از خطا کاران جوانی که آزاد میشوند در مدت دو سال با جرمی جدید به زندان باز میگردند. و در همان حال، با وجود شواهدی مبنی بر ناکار آمدی این سیاست، دولت فدرال در حال "اعمال خشونت" بیشتر علیه جرایم است، محکومیتهای اجباری تحمیل میکند، و زندانهای بیشتر میسازد، اگر چه نرخ جرایم رو به کاهش است. زندانیان بیشتر و بیشتری با بیماریهای روانی مشاهده میشوند. آنان در زندان بهبود نمییابند. بدتر میشوند.
هر یک از این مردان و زنان کودکانی بودند که از آنان مراقبت نکردیم. اینها بچههای "دیگران" نیستند. اینها بچههای شما، بچههای همسایگان شما هستند. برابر با آمار امنیت عمومی کانادا، ۶ درصد از کودکان ۱۷ – ۱۲ ساله در سال ۲۰۱۰ متهم به ارتکاب جرم بودند. اکثر آنان محکوم یا زندانی نشدند. اما تغییرات جدید در قوانین مربوط به جرایم مطمئناً بسیاری از آنان را لا به لای چرخهای سیستم قضایی خرد خواهد کرد.
موسیقی مرا نجات داد. پی بردن به استعداد موسیقی در من یک اتفاق غیر منتظره بود. در سنّ ۲۱ سالگی، با دو فقره محکومیت در زیر بغل، ۲۰ دلار در جیب، یک گیتار سفارشی پستی، و رویای خوانندگی موسیقی بلوز، از زندان میل بروک به بیرون قدم گذاشتم.
من، در سیستمی که باعث شکست ما میشود نجات پیدا کردم. اما آشلی اسمیت چنین فرصتی نیافت. وقتی او در سلول انفرادی خود را حلق آویز کرد، تنها کسانی که میتوانستند نجاتش دهند به تماشا نشستند و هیچ کاری نکردند. میتوانید عمل او را هر چه میخواهید بنامید، فریادی برای کمک، یا رفتاری برای جلب توجه. اما او مستحقق مردن نبود. مامور تحقیق کانادا در امور بازآموزی کانادا بارها درخواست کرده است تا به حبس انفرادی پایان داده شود. گوش شنوایی وجود ندارد.
اکنون، در حالی که یک هیئت تحقیق در این مورد در حال باز سازی آخرین لحظههای زندگی اوست، همه کانادا به نظاره نشسته است. آیا ما باز هم در مورد او کوتاهی میکنیم؟ آیا باز هم دست روی دست گذاشته و کاری صورت نمیدهیم؟ چرخ دندههای سرد سیستم قضایی ما در همین لحظهها در حال پاره پاره کردن کسانی دیگر است. چرا بی حرکت نشسته ایم؟
او فرزند کسی دیگر نبود .می توانست بر حسب اتفاق فرزند شما باشد.
می توانست فرزند من باشد.
می توانست فرزند من باشد.
گزارش مربوط به اشلی اسمیت در شماره ۱۲۱۲ شهروند بی سی تاریخ ۹ نوامبر آمده است.
Globe and mail
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید