سه شعر از محمد گنابادی
محمد گنابادی؛ متولد گرگان از اواسط دههی هفتاد با شناخت جریان شعری براهنی و جریانات شعری آن دوران به نوشتن شعر آزاد روی آورد. چند سالی هست که در حوزهی کتاب فعالیت میکند و در نشر نیماژ مشغول به کار است. بعد از بیش از بیست سال فعالیت در زمینهی ادبیات در سال ۱۳۹۷ اولین مجموعه شعر خود را با نام پیانو برای گوش ونگوگ توسط نشر نیماژ بهچاپ رساند.
۱
خطوطی که آسمان را صدا میکرد
صدای شکستن صفحات روی در
و من که از تو می گریزم…
این آسمانی که زیر پوستم راه افتاده
و تابلوی فضای نقش های صورتت
در حجم سطرهای تاویل نشده؛
_ این را آخرین بار در نشست سیاسی
در خانهای که تنها یک لامپ روشن داشت
چریکی شکنجه میشد
صدایی شبیه صدای تیک تاک / بعد آتشی که از دهانهی هیچ اژدهایی بیرون نیامده
_ سعی کنید از اینجا شبیه رقص اسکاتلندیها متن را بخوانید:
هنوز در بود و مشت / مشت
صدای زنگ تلفن / شمارهی آن طرف خط خبر از حادثه میداد
تلفن که هی بجای الو / زنگ میخورد / سکوت
دوباره وحشت اعداد آنطرف خط
_من به بویدنت عاشق ترم / باور نداری؟
هنوز آسمان سیاه سیاه / رنگ لباس جنگی بلشویکها
هیتلر حتمن وقتی دهساله بود املای نوشتن یک پیانو را
در اتاق خالی از پیانو با نون نغمههای آذری اشتباه نوشته بود
_ در بود و ردیف مشتهای غزلی که تا اینجا خواندید
من اینبار سقوط نمی کنم از سقف / دیوار / از آسمان
تجربه سقوط از زمین به آسمان
سیاه بود و ابرها زیر پوستم رعد میزدند
برای فضای خالی موسیقی کولی های اسپانیا
_سیاه-سفید-سیاه-سفید-سیاه- سفید-سیاه-سفید
سفید-سیاه-سفید-سیاه-سفید-سیاه-سفید-قرمز_
های بزن / پنجههای تو در رگهای من / در پردههای تو
بزن تا آخرین تکنوی مدرن را با پیر خرقان به نَظاره بنشینم
از رعد گذشته بود / پنجههای تو
از آسمانی که دوست نقاشم را گذرانده
هوای بدنم تهرانی شده / چرب چرب
شهر بوی تو را نگرفته / بوی نقاش صمیمانه نیست
بوم فروخته / صفحات الکترونیک / اطلاعات
یاد دستانی که صورت دخترک را پوشانده بود
از سه جهت / از سمت چپ
تمام چپهای دنیا در تابلویی که من بودم
مابقی را تاریخ سرگرم بزرگ کردن موشکهای کاغذی کلاس
موشک های دیپلمه / کنکوری شدند / شهاب ۳ شدند
آرش برای قربانی چله میکشی؟
نمیدانم مه کجای پوستم بود / دارد صبح میشود
چشمهای نگران نقاش / عقربههایی که هر یک ثانیه را ده ثانیه میدویدند
از اینجا به رقص اسکاتلندی دیگر ربطی ندارد؛
نقاش بود و میز و چراغ مطالعهای که روی صورتش بود و صدایی که فقط میپرسید؛
صدا: قلمهایت را برای کمک به کدام نهضت انقلابی با گوش ونگوگ طاق زدی؟
نقاش: سکوت
صدا: طبق شواهد تاریخی، هیتلر نسبتی نچندان دور با آخرین تابلوات که بر در حمام نصب شده بود دارد؟
نقاش: من فقط پیانو میزنم برای گوش ونگوک
صدا: سکوت
نقاش: پردههای رگهای سایه را خاموش رنگ میزنم / حاضرم اتاق شما را هم رنگ روغنی آبی بزنم
صدا: پس تو چپها را وارد صورت دخترک نکردی؟
دادگاه:
_ چکش قاضی سه بار خورد / رنگ قرمز پرید
قاضی: برای تمام روابط مرموز با موشکهای کاغذی / حمام / پیانو / گوش ونگوک / پرده / آسمان / سایه و خاموش / به بیرنگ ترین آسمان دنیا تبعید میشوی در چله کمان آرش…
نقاش که عینکی شبیه آقای…
نویسندهای که در رودخانه حوالی اتاقش / شیر گاز آشپزخانهاش باز کرده بود / بر چشم نداشت و / دلش برای تمام اکانتهای سوخته میسوخت / تمام صفحات الکترونیک / تمام خانه های شلوغ
رعدهای آسمان زیر پوست قهرمان داستان
_ آقای نویسنده اینبار بگذار با صدای کولیهای اسپانیا در میدان گاو بازی کنیم / بازی
هوای تهران سوار گاو خشمگین
روایت سومیست / از نقاش / صندلی زیر درخت پارک
از مشتهایی که بر در کوبیده می شد؛
اتاق / میز / نقاش / چراغ مطالعهای که روی صدا روشن است:
نقاش: تمام تابلوهایی را که چپها به آن وارد شدن را نام ببر؟
صدا: سکوت
نقاش: تعداد قلمهایی که با گوش ونگوک طاق زده شده؟
صدا: سکوت
نقاش: تنها غلط املائی کودکی های هیتلر با کدام نون و پیانو نغمه های آذری خواند؟
صدا: سکوت
نقاش: تمام تابلوهایی که بر در حمام آویزان بود؟
صدا: من فقط پیانو میزنم برای گوش ونگوک… .
قاضی: بدلیل تمام روابط مرموز با رابطههایی که وجود ندارد
به هیچ کجای دنیا تبعید میشوی
_ لطفن در این مکان آتش نیافروزید
۲
تلخ ترین شکل زندگی / شاید
دستان تو باشد / سیاه می کنم / نفهمند دوستت دارم
ماه پایین آمده تا گوشه ی ایوان
در لمیده گی باران و ترناکی ناودانهای شاید سفالی
رویای آنطرف تر میلهها
گذر دادن جوانی زنی ست
که هنوز عینکش را با تکه پارچه های سرخ
قبل لالایی فرزندانش / در خاطره ای پاک می کند و
من رنگ گل ها را سیاه / که نفهمند دوستت دارم
دستانت را / ماه لمیده را / ناودان های شکسته را
که نفهمند دوستت دارم
من از ترس جوخه های قبل آفتاب
در خواب های مادری
سپیده دمان را / سیاه می کنم
تا نفهمند دوستت دارم
۳
نفسزدن در زیر تیغ وثیقه کلمه را دچار جراحت میکند و
خاطرت را گاهی بهتوقف یک موج در ساحلِ مثلاً بوشهر / در سرم دمام میکوبد
این تیغ در جراحت نفسهای به وثیقه رفته
به شعبدهی خندهی افتاده از شایدِ لبِ دختری / با دامن شرجی
در ظهر یخزدهی تهران / که چنارهای خیابان را / وثیقهی پرواز پرنده
گذاشت
لبش را بر سرخی یک زخم / از سرِ سیاهش
که ماه را به وثیقهی دوبارهی سپیدهدم / در برکهای انداخت / در برقصِ لب از جراحتِ کلمه…
این اشکها دمام میزند / لبخندِ افتاده در شایدِ یک ساحل را
به مد عقربهی بالاآمده تا حوالی میدانی که
انقلاب با وثیقهی خون به خواب رفته بود…
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید