گفت و گو پیرامون بسته شدن سفارت کانادا در تهران
دکتر اکرم پدرامنیا، دکتر پیمان وهاب زاده، دکتر سعید رهنما و دکتر رامین جهانبگلو؛ از اساتید ایرانیتبار دانشگاههای کانادا و عدهای از فعالان سیاسی – اجتماعی و حقوق بشری ساکن کانادا، پیرامون بسته شدن سفارت کانادا در تهران سخن میگویند:
دکتر اکرم پدرامنیا:
هدف مهم جهان غرب است که از راه تحریمهای اقتصادی از توان مردم برای مبارزه علیه رژیمهای دیکتاتوری چون جمهوری اسلامی بکاهد و از روی کار آمدن دولت دموکراتیک احتمالی پیشگیری کند.دکتر پیمان وهاب زاده:
قطع رابطه دیپلماتیک میان ایران و کانادا برای ایرانیان کانادائی ابدا خبر خوبی نیست. دشواریهای روزمرهی آن برای ایرانیان مهاجری که به زادگاه خود رفت و آمد میکنند، بسیار دردسر آفرین خواهد بود.دکتر سعید رهنما:
جنگ و مداخله خارجی تنها میتواند نظام دیکتاتوری دیگری را در ایرانی ویران شده و تجزیه شده، مستقر سازد.دکتر رامین جهانبگلو:
طبیعتا زمانی که دولت هارپر خود را به طور شفاف متفق دولت نتانیا هو میداند ، نمیتواند ارتباط دیپلماتیک خود با ایران را ادامه دهدسیاوش صفاری:
حمایت از مواضع و منافع اسرائیل یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی هارپر در منطقه خاور میانه بودهاست.مرتضی عبدالعلیان:
این حرکت یعنی پایان دیپلماسی، یعنی تیره شدن روابط، یعنی خروج کانادا از دیالوگ با دولت جمهوری اسلامی.
در پی بستهشدن غیرمنتظرهی سفارت کانادا در تهران سه پرسش را با چند تن از اساتید ایرانیتبار دانشگاههای کانادا و فعالان سیاسی – اجتماعی و حقوق بشری در شهرهای ونکوور، ویکتوریا، ادمونتون و تورنتو مطرح کردیم. سئوالات بدینقرارند:
۱- بستن سفارت ایران در کانادا بر بستر یک سیاست از پیش تعیین شده صورت پذیرفت و یا براساس ادعاهای وزیر امور خارجه کانادا؟
۲- در دنیای سیاست این نوع شیوه و حرکت سیاسی دارای چه معانی و پیآمدهایی است؟
۳- چه میزان این حرکت بر روی ایرانیان مهاجر در این کشور تاثیر دارد و وظیفه ایرانیان و اپوزیسیون ایرانی درکانادا در این شرایط چه میتواند باشد؟
آنچه در پی میخوانید دیدگاههای این عزیزان به سئوالات ما است که به رغم زمان کوتاه و حرفه پرمشغله در روزهای آغازین سال تحصیلی، به آنها پاسخ دادند.
از خوانندگان محترم و دیگر دوستانی که علاقهمند به پاسخ به سئوالات بالا هستند، صمیمانه دعوت میشود تا پاسخهایشان را به آدرس ایمیل: [email protected] برایمان ارسال کنند.
پاسخهای دریافتی بر اساس زمان دریافتشان اولویتبندی شدهاست.
دکتر اکرم پدرامنیا (پزشک، نویسنده و مترجم ساکن تورنتو):
هدف مهم جهان غرب است که از راه تحریمهای اقتصادی از توان مردم برای مبارزه علیه رژیمهای دیکتاتوری چون جمهوری اسلامی بکاهد و از روی کار آمدن دولت دموکراتیک احتمالی پیشگیری کند.
۱- نه استفان هارپر و نه جان برد، وزیر امور خارجهاش، هیچکدام توضیح درستی برای انگیزهی واقعی نهفته در پس این حرکت یعنی بستن سفارت ایران در کانادا ارائه ندادند. حال بماند که دلایلی که برای توجیه خود آوردند هیچکدام نو نبودند و بیانگر دستپاچگیشان بود.
بیشتر این کنشها که با بهانههایی چون “روشن نبودن برنامهی اتمی ایران” یا “حمایت دولت ایران از دولت سوریه” یا “تهدیدی برای کشور اسرائیل” انجام میگیرد که بهظاهر بهمنظور منزوی کردن هر چه بیشتر رژیم جمهوری اسلامیست، بهواقع سه هدف را دنبال میکند یکی سنجش افکار عمومی غرب در برابر کنشهای اینچنینی علیه دولتهایی که صددرصد غلام حلقه بهدوش آنها نیستند و دیگر آماده کردن افکار عمومی برای تصمیمهای تندتر بعدی. ناگفته پیداست که نه تنها مردم ما بلکه مردم دنیا در برابر این حرکت شوک شدند و دلایل آبکی وزیر امور خارجهی کانادا برایشان راضیکننده نبود. به قول جان ماندی، سفیر سابق کانادا در تهران، «دلایل کانادا برای چنین حرکت ناگهانیای قانعکننده نیست… و اپوزیسیون مجلس باید بیدرنگ گفتمانی را در این باره شروع کند تا برای مردم کانادا روشن شود که دولت هارپر ما را به کجا میبرد.» جان ماندی همچنین در گفتگویی با سی بی سی در برنامهی دِکارِنت، میگوید، «نمیدانیم، شاید در اتاوا تصمیم یکجانبهای برای حمله به ایران گرفته شده است.» یا تونی برمن، رئیس بخش انگلیسی زبان رسانهی الجزیره در تورنتو استار مینویسد، «گرچه وزیر امور خارجهی کانادا باید در ریدو هال سوگند یاد کرده باشد، شواهد چیز دیگری را نشان میدهد. گویی کانادا وزیر امور خارجهی جدیدی دارد که اسمش بنجامین ناتانیاهوست… حرکت ناگهانی کانادا علیه ایران ثابت میکند که منشاء سیاستهای خارجی دولت هارپر در مورد خاور میانه از اسرائیل است.»
در میان دیگر دلایل و توجیهاتی که برای بستن سفارت ایران در کانادا مطرح کردند، موضوع نقض حقوق بشر در ایران بود، که اتفاقا این بهترین دلیل برای ماندن دیپلماتهای کشور «دموکراتیکی» چون کاناداست تا بتوانند با حضورشان در آن خاک از حقوق ضایع شدهی مردم آن کشور دفاع کنند نه با ترک کشور عرصه را برای رژیم خالی بگذارند تا همزمان بر مردم تنگتر شود. بیگمان چنین سیاستهایی نخست و بیش از همه بر رفاه عمومی مردم ما اثر منفی میگذارد و متاسفانه هر چه بیشتر به خشونت این سیاستها افزوده شود مردمی را که در برابر رژیم ایستادهاند به آن وابستهتر کرده و شاید گاه برای حمایت از استقلال و یکپارچگی میهن وادارد که در کنار دیکتاتور یعنی رژیم جمهوری اسلامی قرار گیرند. این به نظر سومین هدف مهم جهان غرب است که از راه تحریمهای اقتصادی از توان مردم برای مبارزه علیه رژیمهای دیکتاتوری چون جمهوری اسلامی بکاهد و از روی کار آمدن دولت دموکراتیک احتمالی پیشگیری کند. زیرا چنین دولتی هم با منافع غرب و هم با منافع جنگطلبان اسرائیل در منطقه مغایرت دارد.
۲- طیف پیامدهای ناشی از چنین تصمیمهایی بسیار گسترده است و کمترینش میتواند مشکلاتی باشد که در امور کنسولی برای مردم مقیم کشورِ تصمیم گیرنده بهوجود میآورد تا پیامد سنگینی مثل بقای بیشتر رژیمی چون رژیم جمهوری اسلامی و جنگ و تجزیهی کشور. جان برد، وزیر امور خارجهی کانادا به این موضوع نیز اشاره میکند و میگوید، یکی از دلایل ما «حفظ امنیت جانی دیپلماتهایمان است.» حفظ امنیت جانی دیپلماتها در برابر کدام خطر؟ چرا جان برد یا دولت هارپر پاسخی به این سوال نمیدهند؟ بیتردید در کشوری که مدعی دموکراسیست انتظار میرود که انگیزهی واقعی نهفته در پس هر تصمیم سیاسیای بر مردم آشکار شود ولی سعی آنها بر نادان نگه داشتن مردم است.
۳- به نظر من تاریخ دارد خودش را تکرار میکند و همهی تنشهایی را که برای توجیه حملهی به عراق، برای جنگی که هنوز کشته و خرابی به بار میآورد، ایجاد میکردند، امروز برای ایران تکرار میکنند. پس آشکار است که وظیفهی ایرانیان و اپوزیسیون کانادا پیشگیری از تکرار این تاریخ تلخ است که میتواند به حادثهی وحشتناک تجزیه و نابودی ایران بیانجامد.
سعید رهنما (دکتر در جامعه شناسی و استاد دانشگاه یورک – انتاریو):
جنگ و مداخله خارجی تنها میتواند نظام دیکتاتوری دیگری را در ایرانی ویران شده و تجزیه شده مستقر سازد.
دکتر رهنما به خاطر اقدام مشابه شهروند تورنتو و نزدیکی موضوع، پاسخهای خود به شهروند تورنتو را عیناً برای ما ارسال کرد که در زیر میخوانید:
تصمیم دولت هارپر نسبت به تعطیل سفارت کانادا در تهران و اخراج به اصطلاح دیپلماتهای جمهوری اسلامی، تصمیمی بسیار نادرست از نظر سیاسی و همزمان مشکل آفرین برای بسیاری از هم میهنهای ما است. د ر این رابطه هم دولت کانادا و هم رژیم جمهوری اسلامی را باید محکوم کرد.
دولت هارپر یکی از مرتجع ترین دولتهای دست راستی تاریخ کانادا است و سیاست خارجی کانادا را سخت دگرگون کرده و از سنت صلح طلبی فاصله گرفته است. مهمترین بخش این سیاست در خاورمیانه در رابطه با اسرائیل است که بیش از هر زمان دیگر به آن دولت نزدیک شده و بی پروا سیاستهای دولت اسرائیل، به ویژه سیاستهای افراطی خشنترین جناح حاکم آنرا پی گیری میکند. نظیر دولت نتانیاهو، دولت هارپر اعلام کرده که ایران بزرگترین خطر برای صلح و امنیت جهان است، که حرفی است بی پایه و اساس. رژیم اسلامی بزرگترین خطر برای کشور و مردم ایران است. این رژیم با بی خردی، بی کفایتی، فساد و دزدی، ترویج خرافه، سرکوبگری و نقض آشکار حقوق بشر، و نابود سازی محیط زیست، ایران را به قهقرا برده و با جنگ طلبی، اظهارات ضد یهودی، حمایت از رژیم بشار اسد و حمایت از گروههای تروریستی، و تحریک جنگ طلبان در اسرائیل و امریکا و کانادا و اصرار بر ادامه غنی سازی اتمی، کشورمان را رو بی نابودی میکشاند. در کانادا نیز، فعالیتهای مزورانه دفتر فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی، ایجاد مراکز قلابی، سعی در نفوذ در دانشگاهها و جاسوسی بر علیه ایرانیان مخالف رژیم، اعتراضات زیادی را بر انگیخته بود. اما بهانه اصلی دولت کانادا عمدتاً در رابطه با اسرائیل است.
اما اینکه چرا کانادا در این مقطع زمانی تصمیم به قطع رابطه کامل گرفته، یکی جو سازی اسرائیل برای آغاز حمله به ایران است، و به طور مشخصتر عکسالعملی است به نتایج کنفرانس کشورهای غیر متعهد در تهران. با آنکه رژیم ایران نتوانست بسیاری از خواستهای خود را به کنفرانس تحمیل کند، اما در مجموع توانست ادعای موفقیت کند و در مواردی حمایت کشورهای شرکت کننده را جلب نماید. به روال کنفرانسهای گذشته نیز سیاستهای ضد فلسطینی اسرائیل نیز محکوم شد. با آنکه این سازمان، نهادی بی اهمیت است، اما صِرف آنکه علی رغم تلاشهای امریکا، اسرائیل، انگلیس، تعدادی از رهبران کشورها به تهران رفتند، جمهوری اسلامی توانست به ظاهر ادعا کند که منزوی نیست. این ادعا امریکا و اسرائیل را خشمگینتر کرد، و اقدام کانادا عکسالعملی است به این وضعیت. البته موفقیت غم انگیز رژیم در آن بود که با تعطیل کردن شهر تهران به مدت یک هفته علی رغم صدها میلیون دلار خسارت، و به اوج رساندن جو اختناق و سرکوب و دستگیریها، در شرائطی که صدها خبرنگار خارجی در تهران بودند، و توجه جهان رو به ایران بود، رژیم توانست مانع هر گونه حرکت اعتراضی مردم گردد. حرکت هائی که میتوانست در این مقطع بسیار مناسب رژیم را دچار مشکل اساسی کند.
بستن سفارت کانادا در ایران و اخراج به اصطلاح دیپلماتهای ایران، کوچکترین تأثیری بر سیاستهای رژیم ایران نخواهد داشت و تنها برای پاره ای ایرانیان کانادائی و خانوادههایشان مسئله ساز است، و کانادا را نیز در عرصه جهانی بی آبرو تر کرده. اوضاع ایران رو به وخامت میرود و خطر جنگ و تجزیه ایران بیش از هر زمان دیگری است. با آنکه اکثریت مردم ایران و اکثریت ایرانیان خارج از کشور خواهان پایان دادن و سرنگون کردن رژیم اسلامی در ایران اند، این کار نباید با مداخله خارجی و جنگ صورت گیرد. آرزوی مردم ایران استقرار یک نظام دموکراتیک و سکولار است، و جنگ و مداخله خارجی تنها میتواند نظام دیکتاتوری دیگری را در ایرانی ویران شده و تجزیه شده مستقر سازد.
مرتضی عبدالعلیان (فعال حقوق بشر در تورنتو – کانادا):
این حرکت یعنی پایان دیپلماسی، یعنی تیره شدن روابط، یعنی خروج کانادا از دیالوگ با دولت جمهوری اسلامی
۱- هر دو؛ مورد اول اینکه، دولت محافظه کار کانادا از مدتها پیش تحقیقاتی را در مورد فعالیتهای جمهوری اسلامی از طریق نمایندگی دیپلماتیک اش در کانادا شروع کرده بود – زیرا که تماسهای نمایندگی جمهوری اسلامی با گروههای مذهبی در کانادا از جمله منونایت ها و مسلمانان و حتی با سرخ پوستان مشکلاتی برای کانادا ایجاد کرده بود – مثلا در مورد سرخ پوستان – جمهوری اسلامی از طریق نمایندگیاش خیلی فعال شده بود و گزارشاتی را مرتب در مورد نقض حقوق بشر در مناطق سرخ پوستان به سازمان ملل بر علیه کانادا ارسال میکرد. دیگر اینکه: جمهوری اسلامی دانشجویانی را که با سهمیه دولتی به کانادا میفرستد به فعالیتهای تبلیغی – ترویجی واداشته و این دانشجویان در راستای سیاستهای جمهوری اسلامی در دانشگاهها و دیگر مراکز مذهبی مثل مسجد اهداف دراز مدت آنها را به پیش میبرند. از جمله این دانشجویان مراسم «سفره» و «قرآن» و عزاداری برگزار کرده و گاها به زور از دانشجویان غیر سهمیه و- دیگران- میخواهند که به آنها ملحق شوند و مراسم بجا آورند. در حالیکه دانشجویان از این فعالیتها منع شدهاند.
مورد دوم هم بر میگردد به سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی؛ مثلا پشتیبانی از بشار اسد، مسئله «تروریسم» در ابعاد متفاوت، در بعد جهانی و در بعد داخلی که میتوان مورد شخصی بنام آهنی که سالها پیش از کانادا اخراج شد را نام برد. مسئله هستهای شدن ایران، مسئله نفی هولوکاست و سیاست ضد اسراییلی و یا شاید وزیر امور خارجه خبرهایی از امکان جنگ در آینده دارد که پیشاپیش دست به چنین عملی زده است. و دو سه مورد دیگر از جمله قتل زهرا کاظمی خبرنگار عکاس ایرانی، کانادایی در زندانهای ایران و دستگیری تنی چند از شهروندان کانادایی – ایرانی توسط جمهوری اسلامی و محکومیت دونفر آنها به اعدام؛ مثل سعید ملک پور و سعید قاسمی شال و اخیرا هم استرداد نکردن خاوری یکی از فراریان اختلاس سه هزار میلیاردی به ایران میتواند باشد و امکان خطر گروگان گیری دیپلماتهای کانادایی در ایران بهمین خاطر.
۲- مفهوم این حرکت یعنی پایان دیپلماسی، یعنی تیره شدن روابط، یعنی خروج کانادا از دیالوگ با دولت جمهوری اسلامی، یعنی از خیر روابط دیپلماتیک با شما گذشتیم …
این حرکت یعنی پایان روابط اقتصادی – سیاسی و فرهنگی با جمهوری اسلامی، این حرکت یعنی بستن در بر روی مقامهای جمهوری اسلامی و ایجاد انگیزه برای دیگر کشورهای غربی در اتخاذ چنین حرکتی، پیامدهای چنین حرکتی البته بسیار زیانبار خواهد بود به خصوص برای جمهوری اسلامی که روز بروز در جهان بیشتر منزوی میگردد و با سیاستهایی که جمهوری اسلامی در پیش گرفته، خطر حالت بازی دومینو بوجود خواهد آمد که سفارت خانههایش یکی پس از دیگری بسته شوند. بحر حال این قدمی است که کانادا برداشته. این به این معنی نیست که زمینه چنینی حرکتی در کشور های دیگر در حال حاضر وجود دارد.
۳- این حرکت باعث خواهد شد میزان مهاجرت ایرانیان به کانادا به حداقل خود کاهش یابد. این حرکت تاثیر مخربی خواهد داشت بر رفت و آمد مهاجرین ایرانی در جهت دیدار با خانواده و دعوت خانوادههایشان به کانادا؛ و نیز باعث خواهد شد تا سیاست جمهوری اسلامی با ایرانیان مهاجر در ایران سختتر گردد. اگر چه جمهوری اسلامی به خاطر گندی که سیاست خارجیاش زده – ظاهراً مسئله خدمات به ایرانیان را با آه و ناله و آب و تاب اعلام میکند تا احساسات ایرانیان مقیم کانادا را برانگیزد تا بر علیه سیاست کانادا اعتراض کنند اما کیست که نداند آنچه که برای جمهوری اسلامی اهمیت ندارد حق و حقوق شهروندانش است و تاکنون نیز چند نفری از ایرانیان کانادایی را به عنوان گروگان گرفته و بزندان انداخته است. به نظر من وظیفه ایرانیان و اپوزیسیون ایرانی در کانادا باید این باشد که پیامهای خود را به صورت پتیشن (طومار امضا) و بیانیهها و شرکت در نشستها و کنفرانسهای عمومی دولت به گوش همه به خصوص دولت برسانند.
خلاصه اینکه یکی از این دو کشور مقصر تیره شدن این روابط هستند و چیزیکه نمیبایست اتفاق میافتاد، افتاده است و حال باید راه چاره را نه با زور و قلدری یا حرکات احساسی بلکه با واقع بینی سیاسی پیدا کرد. بقول شاعر :
چو در طاس لغزنده افتاد مور / رهاننده را چاره باید نه زور.
سیاوش صفاری (دانشجوی دکترا در رشته علوم انسانی دانشگاه آلبرتا – کانادا) :
حمایت از مواضع و منافع اسرائیل یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی هارپر در منطقه خاور میانه بودهاست
۱- جان بیرد، وزیر خارجه کانادا، در زمان اعلام خبر قطع روابط دیپلماتیک با ایران به چند مورد کلی به عنوان دلایل این تصمیمگیری اشاره کرد. اما طرح هیچ کدام از موارد ذکر شده (منجمله حمایت ایران از تروریسم، برنامه هستهای، تهدید ایران علیه اسرائیل، نقض حقوق بشر) تازگی ندارد. بعلاوه قطع کامل روابط دیپلماتیک و بستن سفارتها امریست که کمتر در روابط بین الملل اتفاق میافتد. کما اینکه حتی در زمان انقلاب ۱۳۵۷ و یا در دوران اشغال سفارت آمریکا در تهران روابط دیپلماتیک میان کانادا و ایران همچنان برقرار بود. به همین خاطر به نظر میرسد که برای فهمیدن دلایل این تصمیم باید به دلایل اعلام نشده و غیر علنی و به سیاست کلی دولت محافظه کار استفان هارپر در قبال ایران توجه کرد. دولت هارپر در چند ماه گذشته در جهت حمایت از برخورد نظامی با ایران حرکت کرده. هارپر و جان بیرد هر دو ایران را به عنوان بزرگترین خطر علیه صلح و امنیت جهانی معرفی کردهاند و دولت محافظه کار تحریمهای شدید اقتصادی علیه ایران اعمال کرده. حمایت از مواضع و منافع اسرائیل یکی از محورهای اصلی سیاست خارجی هارپر در منطقه خاور میانه بوده و به نظر میاید که در میان متحدین کانادا تنها کشورهایی که از تصمیم قطع روابط با ایران استقبال کردند اسرائیل و آمریکا بودهاند.
۲- به نظر من نمیآید که سیاست دولت هارپر تاثیر زیادی بر روابط جامعه بین الملل با ایران داشته باشد. در عین حال قطع روابط دیپلماتیک به این معناست که امکان دیالوگ بین کانادا و ایران وجود نخواهد داشت. نکته دیگر اینکه در گذشته فشارهای بین المللی بر ایران در زمینه حقوق بشر و احکام زندان، اعدام، و یا سنگسار در مواردی نتیجه مثبت داده است. همانطور که سفیر سابق کانادا در ایران اخیراً در مقاله ای در روزنامه گلوب اند میل اشاره کرده، قطع روابط دیپلماتیک به این معناست که کانادا عملا توان تاثیرگذاری در این زمینه را از دست میدهد. اهمیت این مساله به ویژه از آنجاست که شماری ایرانیان شهروند کانادا در ایران زندانی هستند و دو نفر از آنها (حمید قاسمی شال و سعید ملک پور) به اعدام محکوم شدهاند. با قطع روابط اکنون کانادا فقط از طریق کشورهای واسطه میتواند پی گیر وضعیت این افراد باشد.
۳- مسلماً این تصمیم تبعات منفی برای جامعه حدوداً نیم میلیونی ایرانی – کانادایی خواهد داشت. بسته شدن سفارت ایران در اتاوا ایرانیان ساکن کانادا را از خدمات کنسولی منجمله صدور یا تمدید پاسپورت و خدمات مشابه محروم میکند. چند هزار دانشجوی ایرانی در کانادا مشغول تحصیل هستند که حالا برای تمدید ویزا با مشکل مواجه شدهاند.
پیمان وهاب زاده (دکتر در جامعه شناسی و استاد دانشگاه ویکتوریا – بریتیش کلمبیا) :
قطع رابطه دیپلماتیک میان ایران و کانادا برای ایرانیان کانادائی ابدا خبر خوبی نیست. دشواریهای روزمرهی آن برای ایرانیان مهاجری که به زادگاه خود رفت و آمد میکنند بسیار دردسر آفرین خواهد بود.
۱- روشن است که از زمان کشتن زهرا کاظمی، فتوژورنالیست کانادائی ـ ایرانی، در سال ۲۰۰۳ در زندان اوین، خودداری مقامات ایرانی در برابر خواستهی دولت کانادا برای رسیدگی به پروندهی قتل وی، روابط دیپلماتیک ایران و کانادا با شتاب به سردی گرائید. کانادا که از مهمترین طرفهای تجاری و روزی بزرگترین صادرکننده گندم به ایران بود، کم کم روابط خود را به گونهای همه جانبه با ایران کاهش داد. همانگونه که هممیهنان کانادائی ایرانیتبار میدانند، شهروندی کانادا در دنیا به دید احترام نگریسته میشود، از آن رو که کانادا هماره در قبال شهروندانش در هر کجای دنیا، در حدود قانون، مسئولیت خود را نشان داده است. اهمیت اصرار کانادا برای رسیدگی به پرونده قتل خانم کاظمی را باید در این راستا درک کرد. اکنون نیز چند ایرانی کانادائی در زندانهای ایران به سر میبرند و از آن جمله است مورد سعید ملک پور که در یک سناریوی ساختگی به مجازات مرگ محکوم شده است. سیاست ایران در مورد این پرونده سازیها این بوده که با گروگان گیری شهروندان کشورهای دیگر (مانند ماجرای سه کوهنورد آمریکائی) از کشورهای مورد نظر باج سیاسی و دیپلماتیک بگیرد.
ناگفته نماند که در چند سال اخیر دولتی دست راستی رهبری کشور را در دست دارد که به تندی کانادا را از سنت و شهرت جهانی این کشور ــ که کشوری پاسدار صلح شناخته شده ــ دور میکند. کانادا از جنگ کُره تا جنگ دوم عراق و حضور در افغانستان در جنگی شرکت نکرده اما هماره نیرو نظامی خود را در اختیار سازمان ملل قرار داده بود تا حافظ صلح و مذاکره کننده میان طرفین متخاصم باشد. جنگ داخلی قبرس و جنگ بالکان و نسل کشی رواندا، اینها سند حافظ صلح بودن کانادا بوده و هستند. این سنتی است بس محترم، اما به نظر میرسد که در سیاست خارجی محافظه کاران کانادا جائی نداشته باشد. با این حال، قطع رابطه دیپلماتیک با یک کشور با عرف جهانی در تضاد است و معمولاً حرکتی دشمنانه تعبیر میشود. از این رو دانسته نیست که چرا دولت کانادا ناگاه چنین تصمیمی گرفت. بیهوده نیست که این تصمیم موجب گمانهزنیهائی شده است در مورد حمله نظامی به ایران که بخشی از سناریوی یکسان سازی خاورمیانه است تا رژیمهای مخالف غرب را از سیاست منطقه حذف کنند (مانند لیبی و سوریه).
آقای هارپر نخست وزیر و آقای بِرد وزیر امور خارجه سه دلیل برای این تصمیم ناگهانی مطرح کردند: ایران حامی تروریسم جهانی است؛ ایران ناقض حقوق بشر است؛ ایران به قراردادها و عرف دیپلماتیک احترام نگذاشته و نمیگذارد (مانند گروگان گیری کارکنان سفارت امریکا یا ماجرای حمله به خانه رایزن فرهنگی سفارت آلمان برای دستگیری نویسندگان ایرانی). روشن است که در هر سه مورد حکومت ایران ناقض قوانین بین المللی، حتی قوانینی که خود نیز آنها را امضاء کرده است، بوده و هست. اما شگفت آن است که ناگاه این و دیگر رفتارهای ناانسانی حکومت ایران در این زمان وجدان دولتمردان محافظه کار را آزرده است. افزون بر این، آقای بِرد از نگرانی در مورد امنیت جان کارمندان دیپلماتیک کانادائی در ایران سخن گفت. اما با ارجاع به این نکته دانسته نیست که چه عملی از سوی کانادا باید صورت گرفته باشد که ممکن است متضمن خطر برای کارمندان کانادا در ایران باشد. آیا تهدید امنیتی عینی است؟ اگر چنین است دولت کانادا باید با شفافیت سببهای آن را اعلام کند. اعلام نکردن دلایل امنیتی به گمان من تنها راه میبرد به افسانه سرائی برای توجیه تصمیم دولت.
نکتهی دیگری را هم بیفزایم و آن اینکه با حضور دولتی با ایدئولوژی محافظه کارانه، در جهان بینی نزدیک به جمهوری خواهان امریکا و در سیاست خارجی نزدیک به اسرائیل، دو سه سالی است که چهرههای تازه ای ــ به عنوان «کارشناس» ــ در کمیته های پارلمانی مجلس عوام و سنای کانادا حاضر میشوند که از رویکرد خاصی دفاع میکنند: قرار دادن ایران در لیست کشورهای حامی تروریسم، بیرون آوردن مجاهدین خلق از لیست گروه های تروریستی، و دفاع از ادامهی فشار اقتصادی و آمادگی برای فشار نظامی بر ایران. این سه رویکرد به روشنی نشانگر رویکرد براندازنده در برخورد با رژیم ایران هستند. در واقع کمیسیونهای دولت و مجلس تنها کسانی را «کارشناس» میدانند که از سیاست «براندازی از بیرون» دفاع کنند.
متاسفانه این روزها ژست دفاع از حقوق بشر میتواند توجیه گر سیاستهای توسعه طلبانه شود. در حالی که کانادا بیمه پزشکی را از پناهندگان دریغ میکند و به نویسندگان و کوشندگان ایرانی که در خطر هستند ویزای توریستی نیز نمیدهند، صدها «آقازاده» و خانوادههایشان با ثروتهای کلان که به صورت مهاجر سرمایه گذاری به این کشور آمدهاند، در خیابانهای شهرهای کانادا آزادانه اسب تروای حکومت ایران میشوند.
۲- قطع روابط دیپلماتیک اعلام غیررسمی مخاصمه است. در برخی موارد کشورها از قطع روابط برای به اصطلاح «صفر کردن» روابط استفاده میکنند. یعنی چندی قطع روابط پایهی مذاکرات تازهای میان دو کشور میشود تا رابطهی سیاسی خود را با دیگری از نو تعریف کنند و پس از مذاکرات به عادی سازی رابطه میپردازند. به نظر نمیرسد مورد اکنونی ما چنین باشد. چنان که گفتم دانسته نیست که مبنای تصمیم اخیر دولت کانادا چیست. گمانه زنیها را در اینترنت میتوان دید: از یورش نظامی اسرائیل بر ضد تاسیسات اتمی ایران تا آغاز دور تازه ای از تحریمها.
از سوی دیگر، قطع رابطه دیپلماتیک به معنای رفع مصونیت جزائی حکومت و شهروندان ایران در این کشور است. شهروندان کانادائی ـ ایرانی که از جمهوری اسلامی ایران صدمه خوردهاند اکنون میتوانند در دادگاه های کانادائی از ناقضان حقوق خود شکایت کنند. در صورت محکومیت، حکم جلب این ناقضان به اینترپل فرستاده میشود و ایشان ممکن است در خارج از مرزهای ایران دستگیر شده و به کانادا مسترد شوند. هر چند این روند ممکن به نظر میرسد، در بیشتر موارد متاسفانه عملی نیست. در زمینهی دادخواهی از نقض حقوق بشر توسط رهبران ایران، البته، راههای قانونی دیگری مانند دادگاه بینالمللی نیز هستند که به خاطر پیچیدگی کار این دادگاهها از شرح آنها میگذرم.
۳- قطع رابطه دیپلماتیک میان ایران و کانادا برای ایرانیان کانادائی ابدا خبر خوبی نیست. دشواریهای روزمرهی آن برای ایرانیان مهاجری که به زادگاه خود رفت و آمد میکنند بسیار دردسر آفرین خواهد بود و به زودی عواقب این قطع رابطه دیپلماتیک اثر خود را نشان خواهد داد. از این روست که یکی از نتایج این مساله کاهش مسافرت مهاجران به ایران خواهد بود. نکته ای که هنوز روشن نیست آن است که آیا دو کشور به توافق خواهند رسید تا آیا کشور سومی به صورت «حافظ منافع» در ایران و کانادا امور کنسولی این دو کشور را به عهده بگیرد.
قطع رابطهی دیپلماتیک هرگز هیچ گرهی از مشکلی نگشوده و نمیگشاید. به نظر من ایرانیان کانادائی میتوانند کمپینی برای برقراری رابطه میان دو کشور راه بیندازند و به نمایندگان فدرال خود نامه بنویسند. حزبهای اپوزیسیون در مجلس مخالفت خود را با این تصمیم دولت هارپر اعلام کردهاند، اما بدون فشار جامعهی کانادائی ـ ایرانی هیچ حرکتی نمیتواند وجههی شایستهای داشته باشد .
ویکتوریا ـ ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۲
رامین جهانبگلو (دکتر در فلسفه و استاد دانشگاه تورنتو – انتاریو) :
طبیعتا زمانی که دولت هارپر خود را به طور شفاف متفق دولت نتانیا هو میداند ، نمیتواند ارتباط دیپلماتیک خود با ایران را ادامه دهد
۱- به نظر بنده بستن سفارت ایران در اتاوا یک استراتژی از پیش تعین شده بود که در ارتباط مستقیم با دو سیاست است:
نخست، آوردن فشارهای بیشتر بر دولت ایران به دلیل شکست مذاکرات هسته ای و سپس تاکید بر سیاست اسرائیلی دولت هارپر. طبیعتاً زمانی که دولت هارپر خود را به طور شفاف متفق دولت نتانیاهو میداند، نمیتواند ارتباط دیپلماتیک خود با ایران را ادامه دهد.
۲- در قرن بیستم دیپلماسی همیشه جایگزین جنگ بوده و از جنگ جلوگیری کرده است. بحران موشکی کوبا در دوران ریاست جمهوری کندی با دیپلماسی حل شد. آنهایی که طرفدار جلوگیری از جنگ هستند طبیعتاً طرفدار دیپلماسی هستند. دیپلماسی هنر “نه ” گفتن به جنگ است. کانادا در گذشته نقش دیپلماتیک مهمی را در جهان بازی کرده است ولی اکنون به نظر میرسد که دارای دیپلماسی ضعیفی است. به قول یکی از دوستان که در وزارت خارجه کانادا کار میکند، بیشترین توجه این وزارت خانه در امضاء قراردادهای تجاری با کشورها است.
۳- همانطور که میدانید بیشترین ضربه را دانشجویان و آنهایی میخورند که قصد رفت و آمد میان کانادا و ایران را دارند. به اضافه آنهایی که به کارهای دفتری سفارت احتیاج دارند، اکنون باید مثل ایرانیان آمریکا رفتار کنند. از طرف دیگر نباید فراموش کرد که سفارت ایران در اتاوا اهداف سیاسی خاصی هم داشت که علیه مخالفان جمهوری اسلامی شکل میگرفت. بنده و دوستان دانشگاهی در کانادا چندین بار اعلامیههایی در مخالفت با فعالیتهای ایده اولوژیک سفارت امضاء کردیم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
هادی ابراهیمی رودبارکی متولد ۱۳۳۳- رشت؛ شاعر، نویسنده و سردبیر سایت شهرگان آنلاین؛ مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کاناداست.
فعالیت ادبی و هنری ابراهیمی با انتشار گاهنامه فروغ در لاهیجان در سال ۱۳۵۰ شروع شد و شعرهای او به تناوب در نشریات نگین، فردوسی، گیلهمرد، گردون، تجربه، شهروند کانادا و مجله شهرگان آنلاین چاپ و منتشر شدند.
او فعالیت فرهنگی خود را در دیاسپورای ایران فرهنگی – کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز کرده و سپس در فرگشتی «آینده» و «شهروند ونکوور» را منتشر کرد و از سال ۲۰۰۵ تاکنون نیز سایت شهرگان را مدیریت میکند.
ابراهیمی همراه با تاسیس کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۳ در نورت ونکوور، به نشر کتابهای شاعران و نویسندگان دیاسپورای ایران فرهنگی پرداخت و بیش از ۱۰ کتاب را توسط نشر آینده و نشر شهرگان روانه بازار کتاب کرد. اولین انجمن فرهنگی-ادبی را با نام پاتوق فرهنگی هدایت در سال ۲۰۰۳ بههمراه تعدادی از شاعران و نویسندگان ایرانی ساکن ونکوور راهاندازی کرد که پس از تعطیلی کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۷ این انجمن با تغییر نام «آدینه شب» برای سالها فعالیت خود را بطور ناپیوسته ادامه داد.
هادی ابراهیمی رودبارکی در سال ۲۰۱۰ رادیو خبری-فرهنگی شهرگان را تاسیس و تا سال ۲۰۱۵ فعالیت خود را در این رادیو ادامه داد.
آثار منتشر شده و در دست انتشار او عبارتاند از:
۱- «یک پنجره نسیم» – ۱۹۹۷ – نشر آینده – ونکوور، کانادا
۲- «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» ۲۰۱۴ – نشر بوتیمار – ایران
۳- «با سایههایم مرا آفریدهام» گزینه یک دهه شعر – ۲۰۲۴ – نشر آسمانا – تورنتو، کانادا
۴- «گیسْبرگ درختان پائیزی» مجموعه شعرهای کوتاه و چند هایکوواره – در دست تهیه
۵- «ثریا و یک پیمانه شرابِ قرمز» گردآورد داستانهای کوتاه – در دست تهیه